
دختری که می خواست پرنده باشد
سهیل محمودی
بهار بود . نازنین کوچولو هر روز پشت پنجره ی اتاقش می نشست و بیرون را تماشا می کرد . پرنده ها را می دید که در آسمان آبی چرخ زنان نزدیک می شدند و از بالای خانه ی آن ها می گذشتند . یک روز نازنین کوچولو مادرش را صدا زد : « مادر ، مادر . بیا اینجا را تماشا کن . »
مادرش که داشت در آشپزخانه کار می کرد آمد و پرسیدک « چه شده ؟ چه کار داری ؟ »
نازنین کوچولو گفت : « مادر ، پرنده ها را دیدی ؟ ! »
مادر گفت : « نه ، ولی چه شکلی بودند ؟ »
نازنین کوچولو گفت : « یک دسته پرنده ی کوچک بودند . رنگشان سیاه بود . با هم پرواز می کردند . اسمشان چیست ؟ »
مادر گفت : « شاید پرستو بودند . »
نازنین کوچولو پرسید : « پرستوها از کجا می آیند ؟ »
مادر گفت : « آن ها از جا های خیلی دور می آیند و همه جا را می بینند . »
نازنین کوچولو باز پرسید : « بعد کجا می روند ؟ »
« هاوارد کارتر » (سمت چپ) با کشف جسد مومیایی یکی از فرعون های مصر و تجزیه و تحلیل آن ، کار مهمی در دنیای باستان شناسی انجام داد .
مجلات دوست کودکانمجله کودک 280صفحه 31