مجله کودک 343 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 343 صفحه 9

هاجر با تعجب پرسید: «چاقو و ریسمان؟! مگر تو به زیارت دوستت نمی­روی، پس این­ها به چه دردت می­خورند؟!» ابراهیم کمی فکر کرد و به زبانش آمد که بگوید: «شاید گوسفندی قربانی بیاورند.» هاجر چاقو و ریسمان به او داد. آن­ها از خانه بیرون آمدندو راه افتادند. هاجر بیرون از خانه بود که پیرمردی جلویش سبز شد. او سر و روی خود را پوشانده بود. کمر خمیده­ای داشت و عصایش بلند بود. - آیا می­دانی، ابراهیم فرزندت را به کجا می­برد؟! هاجر خیره خیره به او نگاه کرد و جواب داد: «آنها به زیارت دوستِ ابراهیم می­روند.» پیرمرد خندید. صدای خنده­اش زشت و آزاردهنده بود. - اما ابراهیم می­خواهد پسرت را بکشد! دل هاجر لرزید، فوری سر او داد کشید. - کدام پدر پسرش را می­کشد؟ آن هم پدر و پسری مثل ابراهیم و اسماعیل! پیرمرد دوباره خندید. دندان­هایش سیاه و درشت بودند. از دهانش بوی بدی بیرون می­زد. - اما ابراهیم می­گوید خدا دستور داده است! هاجر عصبانی شد. - جان من فدای ابراهیم و اسماعیل! بعد با خشم چند سنگ از روی زمین برداشت و به طرف پیرمرد انداخت. پیرمرد پا به فرار گذاشت. او شیطان بود. ابراهیم به کوهستان رسید. پشت سرش اسماعیل، با خوشحالی حرکت می­کرد.گاه در کنار بوته­ی گلها می­ایستاد و آنها را بو می­کرد. بعد با شوق زیاد به پروانه­ها خیره می­شد. سروکله­ی پیرمرد پیدا شد. جلوی ابراهیم رفت و گفت: «ای ابراهیم، فرزند خودت را از بین نبر، خوابِ تو شیطانی است. دست بردار!» ابراهیم با ناراحتی گفت: «ای لعنتی، تو شیطان هستی!» (ادامه دارد) نام پرنده: مرغ نارینا اندازه: حدود 30 سانتی­متر گستردگی در جهان: جنوب صحرای آفریقا زیستگاه: جنگل­ها غذا: حشرات، میوه سایر ویژگی­ها: دو یا سه تخم می­گذارد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 343صفحه 9