مجله کودک 419 صفحه 38
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 419 صفحه 38

چطور است که خودم هم نذر کنم و جداگانه مقداری غذا بپزم از اول تا آخرش کار خودم البته اگر بتوانم اجازهاش را بگیرم. در ابتدا مادربزرگ به هیچ وجه راضی نمی شد. اما شهرزاد اصرار کرد: فقط دو قابلمه کوچک بعد از گرفتن اجازه به سرعت دست به کار شد. از داخل کابینت دو ظرف مناسب پیدا کرد و به پایین برگشت هم مقداری از مواد اولیه خورشت برداشت و هم چند مشت برنج حالا ببینید چه غذایی درست خواهم کرد و به انتظار نشست یک ساعت بعد و بعد از برداشتن در قابلمه شهرزاد مدتی خیره ماند هر چه نگاه کرد، کمتر سردرآورد برای گرفتن راهنمایی، نزد خانم رشیدی رفت قیافه مادربزرگ بعد از دیدن دست پخت شهرزاد دیدنی بود شهرزاد به صحبتهای مهربانانه او گوش داد و پرسید: برای سال آینده چه می خواهید بپزید؟ مادربزرگ: شهرزاد جان، نیت تو خوب بود ولی باید بدانی برای انجام هر کاری، یا باید آنر ا بلد باشی و یا اینکه اول باید نحوه انجام آن کار را یاد بگیری. در ضمن ان َآءالله سال بعد خورشت قیمه میپزیم. تا صبح زمان زیادی نمانده بود و شهرزاد باید میرفت تا کمی استراحت کند . اما خوابش نمیبرد . معلوم بود که باز هم در مغزش خبرهایی است و دارد تصمیمهایی می گیرد. تصمیم گرفت که تا قبل از رسیدن اربعین سال دیگر، نحوه پختن پلو و خورشت قیمه را یاد بگیرد. است و از انسان می ترسد. گردنی کوتاه و سری سنگین دارد. این اسب برای سواری مناسب نیست. رنگ: کرم و قهوهای روشن

مجلات دوست کودکانمجله کودک 419صفحه 38