مجله کودک 420 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 420 صفحه 15

امروز نمی توانم این لباس را بپوشم." گلوله برف را به مادرش داد و چلپ چلپ به اتاقش برگشت. مدتها گذشت. قندیل های سقف آب شدند و بهار از راه رسید. نینا از پنجره بیرون را نگاه کرد. هوا بارانی بود. او به قطره آبی که داشت از شیشه پنجره لیز می خورد و پایین می رفت، نگاه کرد و یاد قطره های آبی افتاد که از قندیل های سقف می چکید. با خودش گفت:" می دانم که برای بیرون رفتن چه لباسی را باید بپوشم!" نینا به اتاقش رفت و کلاه بافتنی سبز، دستکش ها کت پشمی و پوتین های مشکی اش را پوشید و تاپ تاپ از وسط اتاق رد شد و به سوی در رفت و به مادرش گفت:" مادر من می خواهم بروم در حیاط بازی کنم." مادر او را بلند کرد و. پنجره اتاق را برایش باز کرد. نینا دستش ر ا از پنجره بیرون گرفت. دانه های باران روی دستکش او افتاد و.آنها را خیس کرد. نینا دستش را از پنجره آورد تو و مادر او را روری زمین گذاشت. نینا گفت:" دستکشم حسابی خیس شد، فکر می کنم امروز باید بارانی بپوشم." و تاپ تاپ به اتاقش برگشت. مدتی گذشت و تابستان راز راه رسید. نینا از پنجره به بیرون نگاه کرد. خورشید روی آب درون آزتک ها قوم دیگر آمریکای جنوبی نیز معبدهای زیادی در پایتخت خود ساخته بودند. امروزه شهر مکزیکوسیتی به جای پایتخت آزتک ها بنا شده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 420صفحه 15