تا  دوست بود، تو را گزندی نبودتا  اوست، غبار چون و چندی نبودبگذار  هر آنچه هست و، او را بگُزیننیکوتر  از این دو حرف، پندی نبود.خرداد  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            آن کسی  که رخش ندید، خُفّاش بودخورشیدْ،  فروغ رُخ زیباش بودسرّ  است و هر آنچه هست اندر دو جهاناز  جلوهی نور روی او فاش بود.اسفند  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            علمی  که جُز اصطِلاح و الفاظ نبودجُز  تیرگی و حجاب چیزی نفزودهر چند  تو حکمت الهی خوانیشراهی  به سوی کعبهی عاشق ننمود.اردیبهشت  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            ذرّات  وجود عاشق روی ویندبا  فطرت خویشتن ثناجوی ویندناخواسته  و خواسته، دلها همگیهر  جا که نظر کُنند در سوی ویند.اردیبهشت  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            ذرّات  جهان، ثنای حق میگویندتسبیح  کُنان لقای او میجویندما  کوردلان، خامُششان پنداریمبا  ذکر فصیح، راه او میپویند.اردیبهشت  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            آن شب  که همه میکدهها باز شوندیاران  خرابات همآواز شوندفارغ ز  رقیب، در کنار محبوبطومار  فراقْ بسته، همراز شوند.18  اسفند 1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            تا  جلوهی او جِبال را دَک نکندتا  صَعْق، تو را از خویش مُنْدَک نکندپیوسته  خطاب «لَن تَرانی»[1]شنویفانی شو!  تا خود از تو مُنفّک نکند.اردیبهشت  13631- تلمیح ...
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            فولادْدلی  که آه نرمش نکُندیا  نالهی دلْسوخته گرمش نکُندطوقی  ز جفا فکنده بر گردن خویشآزارِ  دلم دُچار شرمش نکُند.اسفند  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            آنان  که به علمِ فلسفه مینازندبر  علم دگر، به آشکارا تازندترسم  که در این حجاب اکبر، آخرسرگرم  شوند و خویشتن را بازند.اردیبهشت  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            فاطی  که فنون فلسفه میخوانداز  فلسفه «فاء» و «لام» و «سین» میدانداُمّید  من آن است که با نور خُداخود  را ز حجاب فلسفه برهاند.اردیبهشت  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            موسیٰ  نشده کلیم کی خواهد شددر  طور رهش مقیم کی خواهی شدتا  جلوهی حق تو را ز خود نرهاندبا  یٰار ازل، ندیم کی خواهی شُد.اردیبهشت  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            تا  تکیهگهت عصای بُرهان باشدتا  دیدگهت کتاب عرفان باشددر هجر  جمال دوست، تا آخر عُمرقلب  تو دگرگون و پریشان باشد.بهمن  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            ابروی  تو قبلهی نمازم باشدیاد  تو گره گُشای رازم باشداز هر  دو جهان، بر فِکنم روی نیازگر  گوشهی چشمت به نیازم باشد.اسفند  1366
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            آن کسی  که به زعم خویش عارف باشدغوّاص  به دریای معارف باشدروزی  اگر از حجاب آزاد شودبیند  که به لاک خویش واقف باشد.اردیبهشت  1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            این  عید سعید، عید اسعد باشدملّت  به پناه لُطف احمد باشدبر  پرچم جُمهوری اسلامی ماتمثال  مُبارک مُحمّد(ص) باشد.12  فروردین 1363
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            فاطی  گُل بوستان احمد باشدفرزند  دلارام مُحمّد باشدگُفتار  من از نشانِ «سُلطانی» و «صدر»در  جبههی سعد او مؤیّد باشد.اسفند  1366
                     
                    
                        
                          
                  
                    
                    
                        
                         
                           
                        
                           
                        
                           
                        
                        
                         
                        
                    
                    
                 
            
                
                    
                    
                        
                        
                        
                            فصلی  بگشا که وصف رویت باشدآغازگر  طُرّهی مویت باشدطومار  علوم فلسفه در هم پیچیارا!  نظری که رَه بسویت باشد.14  اسفند 1363