عناوین مطالب رُباعیّات

حجاب  اکبر

حجاب اکبر

فاطی‌ که به علم فلسفه می‌نازدبر عِلم دگر به آشکارا تازدترسم که در این حجاب اکبر آخرغافِل شود و هستی‌ خود را بازد.اردیبهشت 1363

سفر

سفر

از هستی‌ خویشتن گُذر باید کردزین دیو لعین، صرف نظر باید کردگر طالب دیدار رُخ محبوبی‌از منزل بیگانه سفر باید کرد.اردیبهشت 1363

حذر

حذر

فاطی‌! به سوی‌ دوست سفر باید کرداز خویشتنِ خویش گذر باید کردهر معرفتی‌ که بوی‌ هستی‌ تو داددیوی‌ است به ره، از آن حذر باید کرد.اردیبهشت 1363

فنا

فنا

صوفی‌! به ره عشق صفا باید کردعهدی‌ که نموده‌ای‌ وفا باید کردتا خویشتنی‌، به وصل جانان نرسی‌خود را به رهِ دوست فنا باید کرد.فروردین 1363

طریق

طریق

فاطی‌ که طریق ملکوتی‌ سُپردخواهد ز مقام جبروتی‌ گُذردنابینایی‌ است کو ز چاه ناسوتبی‌راهنما بسوی‌ لاهوت رود.اردیبهشت 1363

نتوان یافت!

نتوان یافت!

با فلسفه، ره به سوی‌ او نتوان یافتبا چشم علیل، کوی‌ او نتوان یافتاین فلسفه را بِهِلْ که با شهپر عشقاشراقِ جمیلِ رویِ‌ او نتوان یافت.اردیبهشت 1363

هستیِ   دوست

هستیِ دوست

جُز هستی‌ دوست در جهان نتوان یافتدر «نیست» نشانه‌ای‌ ز جان نتوان یافت«در خانه اگر است یک حرف بس است»در کوْن و مکان به غیر آن نتوان یافت.اردیبهشت 1363

گمان

گمان

افسوس که ایّام جوانی‌ بگذشتحالی‌ نشد و جهان فانی‌ بگذشتمطلوب همه جهانْ، نهان است هنوزدیدی‌ همه عُمر، در گمانی‌ بگذشت؟12 اسفند 1363

افسوس!

افسوس!

افسوس که عُمر در بطالت بگذشتبا بار گُنه، بدون طاعت بگذشتفردا که به صحنه‌ی‌ مُجازات رومگویند که هنگامِ ندامت بگذشت. 

شیرین

شیرین

در محفل دوستان بجز یاد تو نیستآزاده نباشد آنکه آزاد تو نیستشیرین‌لب و شیرین‌خط و شیرین‌گفتارآن کیست که با این همه، فرهاد تو نیست؟اسفند 1363

عشق

عشق

آن دل که به یاد تو نباشد دل نیستقلبی‌ که به عشقت نتپد، جُز گِل نیستآن کس که ندارد به سر کوی‌ تو راهاز زندگی‌ بی‌ثمرش حاصِل نیست.بهمن 1363

ایمان

ایمان

آن را که زمین و آسمانش جا نیستبر عرش برین و کُرسیش مأوا نیستاندر دل عاشقش بگنجد، ای‌ دوست!ایمان است این و، غیر از این معنا نیستخرداد 1363

مهمان

مهمان

هر ذرّه، در این مزرعه مهمان تو هستهر ریشْ‌دلی‌ بحق پریشان تو هستکس را نتوان یافت که جویای‌ تو نیستجوینده‌ی‌ هر چه هست، خواهان تو هستاردیبهشت 1363

طوطی وار

طوطی وار

فاطی‌ که به دانشکده ره یافته استالفاظی‌ چند را به هم بافته استگویی‌ که به یک دو جُمله‌ی‌ طوطی‌وارسوداگرِ ذاتِ پاکِ نایافته است.خرداد 1363

دُرّ  یتیم

دُرّ یتیم

فاطی‌ که به نور فطرت آراسته استاز قید حجابِ عقل پیراسته استگویی‌ که ز بحر نور «سُلطانی‌» و «صدر»این دُرّ یتیم، پاک برخاسته است.اردیبهشت 1367

پرچم

پرچم

این عید سعید عیدِ حزبُ‌ الله استدشمن ز شکستِ خویشتن آگاه استچون پرچم جُمهوری‌ اسلامی‌ ماجاوید به اسمِ اعظمِ الله است.12 فروردین 1363

تشنه ی   پاسُخ

تشنه ی پاسُخ

ای‌ دوست هر آنچه هست، نور رُخ توستفریادرس دل، نظر فرُخ توستطی‌ شد شب هجر و مطلع فجر نشد[1]یارا! دل مُرده تشنه‌ی‌ پاسخ توست.18 اسفند 13631- در دستنوشته ی دیگر: «طی شد شب قدر ...

ما  عَرَفْناکَ

ما عَرَفْناکَ

فاطی‌ که ز من نامه‌ی‌ عرفانی‌ خواستاز مورچه‌ای‌، تخت سُلیمانی‌ خواستگویی‌ نشنیده «ما عَرَفْناکْ»[1]از آنکجبریل از او نفخه‌‌ی‌ ...

صفحه 6 از 14 < قبلی | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | بعدی >