امام خمینی در روز 21 آبان 1357 / 11 ذی الحجه 1398‏ در نوفل لوشاتو‏ در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏ طی سخنرانی مبسوطی به تشریح مسائل مربوط به کاپیتولاسیون، نفت و لزوم استعفای ارتشیان‏ پرداختند. بخش هایی از این سخنرانی را با هم می خوانیم:

 

‏اخطار و هشدار به سازشکاران‏

‏‏     خوب، حالا ما دو قدم داریم: قدم اول، قدم اینکه باید این اساسی که الآن هست، این‏‎ ‎‏وضعی که الآن هست، اینها باید برداشته بشود. اینکه می گویند که روشن است؛ در این‏‎ ‎‏معنی اشکال دارند؟ اینهایی که با اساس این نهضتْ خیلی ـ به خیال خودشان ـ موافقت‏‎ ‎‏ندارند، در کدام قدم موافق نیستند؟ در این قدم اول که باید این بساط که تا حالا هست و‏‎ ‎‏این رژیم باید به هم بخورد، این وضعی که الآن ایران دارد و در ظرف این پنجاه سال اوج‏‎ ‎‏گرفته است، و سابق هم بد بوده است، بوده است اینطورها، در این اشکال دارند که‏‎ ‎‏می گویند نه همین اوضاع باید باشد؟ خوب اینها که، مثلاً اگر کسی پیدا بشود، خوب‏‎ ‎‏هستند اشخاصی که طرفدار شاه و رژیم شاه‏‏[‏‏اند‏‏]‏‏، آنهایی که یا وابستگی به خود شاه‏‎ ‎ ‎‏دارند و یا وابستگی به امریکا دارند، هستند اینها که می گویند که نه، این اوضاع حالا باشد‏‎ ‎‏و ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ تعبیر بعضیها «شاه غیبت کند»! که حالا فکر آن را کردند! اینها معتقدند که این‏‎ ‎‏اوضاع خوب است و باید باشد؟ یا اوضاع بد است لکن لازم است باشد از باب اینکه‏‎ ‎‏دیگر چاره ای نیست؟ اگر معتقدند که این اوضاع خوب است، معنایش این است که‏‎ ‎‏اختناق پنجاه ساله همه خوب است! ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ همۀ روزنامه ها و مراکز تبلیغی، اختیاری در کار‏‎ ‎‏نباشد و در تحت نظر سازمان امنیت باشد، این یک چیز خوبی است! می توانند؟ جرأت‏‎ ‎‏دارند بگویند که در عین حالی که این دستگاه تبلیغی یا تبلیغاتیِ ماتحت نظر سازمان‏‎ ‎‏امنیت تنظیم می شود و هیچ روزنامه نگاری حق ندارد که تخلف کند از مطالبی که آن القا‏‎ ‎‏می کند، و رادیو ـ دستگاه تبلیغاتی رادیو ـ حق ندارد که غیر از آن چیزی که آنها برنامه‏‎ ‎‏می دهند پخش کند، در عین حالی که اینطور است، مع ذلک این کارِ خوبی است؟! این را‏‎ ‎‏می تواند یک نفر مسلمان یا یک نفر انسان یک همچو مطلبی را اظهار کند، که اگر‏‎ ‎‏می تواند، خوب یکی از اینهایی که با این حرفها مخالفند بیاید این را اعلام کند. هرکس،‏‎ ‎‏هر کدام را اینها انتخاب کند، که خود شاه یا هرکس که از دوستان شاه است، بیایند این را‏‎ ‎‏اقرار کنند به اینکه دستگاههای تبلیغاتی ما، دستگاههای مطبوعاتی ما، همۀ آنها بی اختیار‏‎ ‎‏هستند و هیچ اراده ای از خودشان در پخش اخبار ندارند و همه را سازمان امنیت تنظیم‏‎ ‎‏می کند و اینها باید حتماً حرف او را پخش کنند و این هم خوب است! یکی از اینهایی که‏‎ ‎‏می گویند شاه باید باشد بیایند این مطلب را خوب، در یک روزنامه ای، در یک ورقۀ‏‎ ‎‏علی حده ای خودشان طبع کنند و منتشر کنند و امضا هم بکنند نه اینکه همین طوری‏‎ ‎‏بنویسند. بنویسند که من ـ که فلان آدم هستم ـ قبول دارم که اینطور چیزها می شود لکن‏‎ ‎‏من می گویم این کار خوبی است. یا مثلاً فرهنگ ما که عقب افتاده است قبول بکنند که‏‎ ‎‏عقب افتاده است و نمی گذارند یک فرهنگ مستقلی ما داشته باشیم، فرهنگِ تَبَع است،‏‎ ‎‏تبعِ ارادۀ سفارتخانه هاست، بیایند این را بگویند که نه، ما که می خواهیم شاه بماند برای‏‎ ‎‏اینکه فرهنگ ما باید اینطور باشد و این کار خوبی هم هست؛ نه اینکه بگویند ملزمیم!‏‎ ‎‏بگویند نه، کار خوب است؛ خیلی خوب است که فرهنگ ما یک فرهنگ عقب افتاده ای‏‎ ‎‎‏باشد و نگذارند که جوانهای ما تربیت بشوند، تربیت علمی بشوند؛ جوری بشوند که‏‎ ‎‏خودشان سازنده باشند. آن کس که می گوید که ما با بقای شاه موافقیم، این مطلب را اگر‏‎ ‎‏قبول داردکه اینطور هست لکن می گویدکه صحیح است،بایداین جور باشد و خوب است‏‎ ‎‏اینطور باشد، خوب بیایند این را منتشر کنند. این مطلب را با امضای یک نفر در همۀ ایران‏‎ ‎‏پیداکنیدکه این رابگویدومنتشرش هم بکند،وخودش ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ هم معرفی کندکه من کی،پسرِ کی‏‎ ‎‏یک همچومطلبی رامی گویم.گمان ندارم پیدابشود یک کسی که این حرف را بزند. یا قبول‏‎ ‎‏دارم که مستشارهای خارجۀ رژیم، این ارتش ما را در تحت نظر دارد و ارتش ما تحت‏‎ ‎‏قیادت خارجی هستند،مستشارهای خارجی هستند،لکن این چیزخوبی است!تحت قیادت‏‎ ‎‏آنها بودن چیز خوبی است! و هکذا همۀ ابعادی که الآن ما به آن مبتلا هستیم. چه در ناحیۀ‏‎ ‎‏اصل نظام فرهنگی یا نظام ارتشی، و چه در ناحیۀ اقتصاد قبول بکنند به اینکه نفت ما را‏‎ ‎‏بیحساب دارند به امریکا می دهند و به جای آن پایگاه برای امریکا در ایران درست‏‎ ‎‏می کنند، این را قبول کنند لکن بگویند این کار خوبی است که ما می کنیم! خوب،یک‏‎ ‎‏انساندوستی است و محبت به همنوع است و مهمان پروری است و اینطور چیزها! که ما‏‎ ‎‏نفتمان را بدهیم، خوب یک هدیه ای است به یک مملکتی! خوب، هدیه می خواهیم‏‎ ‎‏بدهیم نفتمان را! آنها هم بیایند به جای اینکه به ما پول بدهند اسلحه بدهند! اما نه اسلحه‏‎ ‎‏به ما بدهند، این اسلحه ای که اینها خیال دارند بیاورند در ایران و پایگاه درست کنند در‏‎ ‎‏مقابل شوروی، بی بهانه نمی شود آورد؛ به بهانۀ اینکه پول نفت را ما داریم می دهیم منتها‏‎ ‎‏پول نفت را اسلحه می دهیم. اسلحه! احتیاج دارد ایران به اسلحه! این اسلحه های بسیار‏‎ ‎‏هنگفت و زیادی که ایرانی اصلاً نمی داند که چه کارش بکند تا راه بیفتد و به این ایرانی‏‎ ‎‏هم نشان نمی دهند این مطلب را که این را چه کار بکن تا به راه بیفتد! اینها در اینجا‏‎ ‎‏می خواستند پایگاه درست کنند در مقابل شوروی. اگر همین طوری بگویند ما‏‎ ‎‏می خواهیم پایگاه درست کنیم، خوب صدایش در می آید؛ این هم ـ این قارداش‏‎[1]‎‏ هم ـ‏‎ ‎‎‏صدایش درمی آید می گوید من هم باید اینجا یک گوشۀ دیگر چه بکنم! اینها‏‎ ‎‏نمی خواهند این جور بشود. می گویند که ما نفت داریم می خریم و عوض داریم‏‎ ‎‏می دهیم. عوضْ چیست؟ عوضْ این است که اسلحه می دهیم ولیکن واقع مطلب پایگاه‏‎ ‎‏درست کردن برای امریکاست. و الآن ایران ـ خیلی از جاهای آن ـ این پایگاهها را دارد و‏‎ ‎‏مهیاست. خوب این را می گویند که یک کاری است که شده است و می شود لکن کار‏‎ ‎‏خوبی است انسان چنین انساندوست باشد! خوب، اگر این را هم خوب می دانند، این هم‏‎ ‎‏یک نفر پیدا بشود از دوستان شاه یا از رفقای امریکا که این مطلب را تصدیق کند، به‏‎ ‎‏همین طوری که من طرح می کنم، و امضا کند! پس این مطلب را که نمی تواند کسی بگوید‏‎ ‎‏که اینها کار خوبی است.‏

‏وابستگی شاه به امریکا‏

‏‏     باقی می ماند در این زمینه اینکه یک مطلب دیگر بگویند؛ بگویند این رفقای شاه و‏‎ ‎‏ـ عرض می کنم ـ چاکرها و غلام زاده ها‏‎[2]‎‏ که نه اینطور نیست ـ چنانچه خود‏‎ ‎‏«اعلیحضرت» می فرمایند خیر، ما مستقلیم و ما احتیاج به چیزی نداریم! و ارتش ما الآن‏‎ ‎‏جلو روس را می تواند بگیرد و جلو انگلستان را می تواند بگیرد و جلو امریکا را می تواند‏‎ ‎‏بگیرد! و خیر با تعبیر خودِ اینکه  «پدر بزرگ» ما نیست که هر چه او بگوید ما بشنویم! و از‏‎ ‎‏این حرفها. این مطلب را می خواهند بگویند که پایگاه ندارد امریکا در ایران؟ خوب‏‎ ‎‏بروند ببینند. ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ ایران پایگاهشان معلوم است: در کوهستان کجا، در کوهستان کجا، در‏‎ ‎‏کجا، این پایگاهها معلوم است همه. ساخته شده وزیر زمینیهایش همه درست و مجهز.‏‎ ‎‏می گویند نفت نمی دهیم ما به امریکا! انکار دارند این را! نه اینکه می گویند می دهیم و‏‎ ‎‏خوب است؛ می گویند ما نفت نمی دهیم به امریکا. خوب آن هم که همۀ عالم می دانند که‏‎ ‎‏شما دارید نفت می دهید. می گویند نفت را به اندازه می دهیم. آن هم همه می دانند که این‏‎ ‎‏نفتی که شما می دهید، و خودتان می گویید تا بیست سال دیگر یا بیست ـ سی سال دیگر‏‎ ‎‎‏تمام می شود، این برای این است که بی اندازه می دهید. امریکا نفت دارد؛ نه اینکه احتیاج‏‎ ‎‏به نفت دارد امریکا. امریکا چاههای نفت زیاد دارد و استخراج هم ‏‏[‏‏نمی کند‏‏]‏‏؛ یعنی به‏‎ ‎‏این معنی که رسیده اند به چاهها و آنجاهایی هم که نفت زیرزمین دارند، آنها هم هست،‏‎ ‎‏چاهها را، سر آنها را بسته اند برای آتیۀ خودشان و از این هدیۀ ناقابل «اعلیحضرت» دارند‏‎ ‎‏می گیرند، ولی همۀ نفتهای خودشان زیرزمین مانده است! الآن چاهها را کنده اند‏‎ ‎‏رسیده اند به نفت و در آن را بسته اند و نشسته اند روی آن و دستشان را دراز کرده اند که‏‎ ‎‏بابا نفت بده!‏

‏‏     اینها می گویند ما نفت نمی دهیم! نداده ایم به امریکا، یا به اندازه داده ایم. خوب، شما‏‎ ‎‏از این پولی که دارید می گیرید و از این اسلحه ای که وارد کرده اید و از این بیلیونها‏‎ ‎‏اسلحه ای که وارد کردید، معلوم است که چقدر داده اید؛ و الآن هم معلوم است که چقدر‏‎ ‎‏دارید می دهید به امریکا و به سایر ممالک دیگر. می گویند بله، ما می دهیم ـ مدعی‏‎ ‎‏هستند که ـ ما می دهیم لکن ارز می گیریم! خوب، اینها یکی شان بنویسد که ما پول‏‎ ‎‏می گیریم از امریکا. همه شان قبول دارند به اینکه ما می دهیم و اسلحه می گیریم. خوب‏‎ ‎‏این اسلحه را قائلند به اینکه برای مملکت ما اینهمه اسلحه و اینهمه تجهیزات لازم‏‎ ‎‏است؟! و ما می خواهیم یک قدرتْ مثل شوروی پیدا بکنیم! یک قدرتی مثل امریکا پیدا‏‎ ‎‏بکنیم؟ اینطوری است که ما لازم داریم اینطور چیزها را و متخصص داریم نسبت به‏‎ ‎‏اینطور مسائل و خود ما داریم اداره می کنیم؟‏

‏قرارداد کاپیتولاسیون و سابقۀ آن در ایران‏

‏‏     خوب، همه می دانند که چهل و پنج هزار ـ بعضی هم می گویند شصت هزار ـ مستشار‏‎ ‎‏امریکایی هست! کارشناسهای امریکایی هست در ایران با مصونیت. نه مصونیتِ فقط‏‎ ‎‏اینها، مصونیت هر چه امریکایی هست، که اینها مصون کردند امریکایی ها را. اینها‏‎ ‎‏قصه هایی است که تاریخ باید ثبت کند، بعدها بفهمند که وضع ایران چه بوده است. در‏‎ ‎‏زمان رضاشاه وقتی که «کاپیتولاسیون» به اصطلاح خودشان لغو شد ـ آن هم لغویتش‏‎ ‎‏حرف بود اما حالا لغو شد ـ چه بساطی درست کردند در تبلیغات که بله دیگر‏‎ ‎ ‎‏«اعلیحضرت» به آنجا رسیدند که لغو کردند کاپیتولاسیون را و چه کردند و فلان! مدتها‏‎ ‎‏روزنامه ها و رادیو و بساط، جشن این را گرفتند که اعلیحضرت رضاشاه کاپیتولاسیون را‏‎ ‎‏لغو کرد! یکوقت آنطور هیاهو کردند و جشن گرفتند. آن روزی که اعلیحضرت‏‎ ‎‏محمدرضا شاه، خَلَفِ صِدْقِ اعلیحضرت رضاشاه! آمد کاپیتولاسیون را برای اینها‏‎ ‎‏درست کرد، باز همین نزاع بلند شد که ای چه خدمت بزرگی! چه خدمت بزرگی کردند!‏‎ ‎‏این بیچاره مطبوعات، خوب اسیر سازمان امنیت بودند، باید بنویسند. آنها دیکته کنند‏‎ ‎‏اینها بنویسند که چه خدمت بزرگی! دیگر از این خدمت بزرگتر نمی شد که «اعلیحضرت»‏‎ ‎‏کردند! چه کردند؟ آنی که او لغو کرد، ایشان اثبات کردند! در لغوش ما جشن باید‏‎ ‎‏بگیریم، در اثباتش هم ما باید جشن بگیریم! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ وضع یک مملکتی اینطوری‏‎ ‎‏است که می گویند خروس می گوید که منِ بیچاره را در عزاخانه سرمی بُرند، در‏‎ ‎‏عروسی خانه هم سرمی بُرند! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏.‏

‏‏     وضع ایران این جور است که آن طرفِ قصه را هیاهو می کنند، این طرفِ قصه هم‏‎ ‎‏هیاهو می کنند! اینها یک چیزهایی است که ما حالا می شنویم و داریم می بینیم، بعدها آیا‏‎ ‎‏باورشان بیاید یک همچو رژیمهایی را ما گذراندیم! آخر من در سن خودم این قضیه را‏‎ ‎‏دیدم. شماها یادتان نیست، هیچ کدامتان یادتان نیست، اما من در سن خودم بوده این‏‎ ‎‏قضیه. آن قضیۀ جشنهای آنجایش در سن ما بوده. این قضیۀ جشنها و بساط اینجایش هم،‏‎ ‎‏هیاهوی اینجایش هم در همان وقتی بوده که ما بودیم. هر دوی آنها را. وضع اینطوری‏‎ ‎‏است که طرفین قضیه را ما باید ـ عرض می کنم که ـ برای آن جشن بگیریم و پایکوبی کنیم‏‎ ‎‏که اعلیضرت آنجا آنطور کردند و اینجا اینطور کردند!‏

‏‏     می گویند نشده؟! خوب، شده است. منتها می گویند خوب شده است. خوب شده‏‎ ‎‏یعنی چه؟ یعنی اینکه این آشپزِ ـ مثلاً ـ سفارت امریکا، آن کاسب خیابانِ ـ مثلاً ـ فلان جا‏‎ ‎‏که امریکایی است، اگر این یک شخص محترمی، یک شخص ـ مثلاً ـ عالیمقامی، یک‏‎ ‎‏فیلسوفی، یک عالمی، یک کسی را بگیرد زیر، عمداً هم بگیرد زیر، دولت ایران حق‏‎ ‎‏ندارد، هیچ حق ندارد که این را بخواهد! این باید رجوع شود به سفارت! سفارت‏‎ ‎‎‏خودشان بلدند چه بکنند! معنی اثباتش این است که ایشان برای آن، آنقدر ‏‏[‏‏تبلیغات‏‏]‏‎ ‎‏کردند و آن شخصی هم که در مجلس آورد‏‎[3]‎‏ آنقدر برای آن نوحه خوانی کرد، این‏‎ ‎‏است که هر فردی از افراد امریکایی در اینجا مصون است! کسی حق ندارد، دادگستری‏‎ ‎‏حق ندارد که اگر این کاری کرد بخواهد او را ـ عرض بکنم که ـ ارتش حق ندارد در این‏‎ ‎‏امر دخالت کند، هیچ کس حق ندارد در این امر دخالت کند، این باید مستقیماً در پیش‏‎ ‎‏خود امریکایی ها و در سفارتخانه یا در ـ فرض کنید که ـ خودِ مملکت امریکا، این قضیه‏‎ ‎‏باید حل بشود! آن هم که معلوم است راه حلش چیست! این را می گویند که یک چیز‏‎ ‎‏خوبی است؟! خیلی خوب واقع شده که مصونند اینها و ـ عرض می کنم که ـ هیچ کس حق‏‎ ‎‏ندارد به آنها ‏‏[‏‏اعتراضی‏‏]‏‏ بکند؛ اما اگر شخص اول این مملکت (هرکس هست، هر زهر‏‎ ‎‏ماری اگر هست به اصطلاح شما) اگر چنانچه یک فراشی از آنها را زیر بگیرد، این باید‏‎ ‎‏محاکمه بشود! از آن طرف هیچ شما حق ندارید انتقاد کنید اما از آن طرف خیر، باید‏‎ ‎‏محاکمه بشود! خوب، این را می گویند که یک چیز خوبی است؟‏

‏‏     و آن کسی که می گوید نظام شاهنشاهی ایشان باید باقی بماند و شاه باید باشد و‏‎ ‎‏سلطنت بکند و چطور، می گوید این وضع تا حالا خوب بوده و باید شاه باشد؟! یا خیر،‏‎ ‎‏این وضع را قبول ندارد و می گوید نه این وضع خوب نیست؟ اگر می گوید خوب است‏‎ ‎‏این وضع، خوب یکی بنویسد امضا کند که این وضع را ما قبول داریم؛ خیلی هم خوب‏‎ ‎‏است. یک فراشی از آنها را اگر ما اذیت کردیم باید آنطور بشود، یک کس بزرگی از ما را‏‎ ‎‏اگر چه کردند آنها، نباید در آنها چه بشود! این هم گمان ندارم که یک آدم، یک انسانی‏‎ ‎‏بتواند بنویسد. بله، بعضی از اینها اصلاً از وضع انسانیت خارج شدند مثل خود‏‎ ‎‏«اعلیحضرت» که اصلاً روح انسانیت از او رفته است؛ یک روح دیگری است الآن در او،‏‎ ‎‏نه روح انسان. لهذا حرفها همین طوری چرت و پرت خیلی گفته می شود؛ می گوید. این‏‎ ‎‏هم که کسی نمی تواند اینطور بگوید.‏

‏‎‏التزام عمال رژیم برای خیانت به وطن!!‏

‏‏     پس این طرف صفحه را که ما نگاه می کنیم که قضیۀ رفتن ایشان است، از این راه که‏‎ ‎‏نمی توانید بگویید که نه، این کارها همه خوب است تا حالا هر چه واقع شده، فرهنگ ما‏‎ ‎‏عقب است خوب است! اقتصاد ما شکست خورده است و انگل است خوب است! نظام‏‎ ‎‏ما تحت نظارتِ ـ عرض می کنم که ـ مستشاران امریکایی است این هم خوب است! این‏‎ ‎‏را که نمی توانید بگویید. باقی می ماند اینکه نه، این طرف را قبول داریم که اینها خوب‏‎ ‎‏نیست لکن چه کنیم چاره نداریم؛ باید اینطور باشد که ما موافقیم با اعلیحضرت و با بقای‏‎ ‎‏اعلیحضرت برای اینکه ما ملزمیم که اینطور باشد؛ ما التزام داریم، ملتزم هستیم به اینکه‏‎ ‎‏باید فرهنگمان تا یک حد معینی باشد، از اینجا بالا نرود. ما را ملزم کردند به اینکه ارتش‏‎ ‎‏شما باید تحت نظر اینها باشد، ما را ملتزم کردند به اینکه وکلای شما ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ باید ما تعیین‏‎ ‎‏کنیم، شما خودتان نباید دخالت داشته باشید، ملت هم نباید دخالت داشته باشند! ملتزمیم‏‎ ‎‏به این معنا؛ چون ملتزمیم پس باید باشد. اگر این مطلب را می گویند، خوب الآن ملت‏‎ ‎‏ایران پاشدند می گویند که ما این التزامها را قبول نداریم. تا حالا هم هیچی نشده. حالا هم‏‎ ‎‏دارند می روند؛ دارند دنبال می کنند این را. خوب، اینها اگر قبول دارند که این یک چیز‏‎ ‎‏بدی است لکن ما را الزام کردند، حالا ملت ایران تمامی پاشدند که این التزامی که‏‎ ‎‏می گویید ما دادیم، یا شاه که «مأموریت» برای وطنش داشته است! ـ و خودش نوشته‏‎ ‎‏«مأموریت برای وطنم» و من هم می گویم «مأموریت» برای وطنش داشته! لکن او‏‎ ‎‏می گوید مأموریت داشتم که چه کنم و چه کنم، برسانم آن را به ـ نمی دانم ـ «دروازۀ‏‎ ‎‏بزرگ تمدن»، من می گویم نخیر، مأموریت داشتید برای وطنتان که نفتتان را بدهید و‏‎ ‎‏ـ عرض می کنم ـ فرهنگتان را به زمین بزنید و وطنتان را بیاورید به حالی که الآن هست؛‏‎ ‎‏خرابه ای که الآن اسمش را ما وطن گذاشتیم! ـ اگر اینها قبول دارند که این رژیم تا حالا‏‎ ‎‏خیانت کرده است منتها می گویید ملزم است، ملزم است که خیانت بکند، این را ما‏‎ ‎‏می توانیم بپذیریم از وکیل، از وزیر، از شاه، از همۀ اینها که من ملزمم خیانت بکنم؟!‏‎ ‎‏خوب برو کنار! کی تو را ملزم کرده که نخست وزیر بشوی؟ کی تو را ملتزم کرده که وکیل ‎‏بشوی؟ کی تو را ملتزم کرده وزیر بشوی؟ کی تو را ملزم کرده که شاه باشی؟ استعفا بده!‏‎ ‎‏آدمی که این عرضه را ندارد که در مقابل اجنبی بایستد و مصالح مملکتش را تأمین کند،‏‎ ‎‏آدمی که در تحت اسارت غیر است و باید حتماً مصالح مملکتش را فدای آنها بکند، ما‏‎ ‎‏فرض می کنیم که شما اگر بخواهید سلطنت محفوظ باشد باید این خیانتها را بکنی لکن تو‏‎ ‎‏معذوری؟! کی گفت باید سلطنت شما محفوظ باشد؟ تو اگر یک آدمی هستی، انسان‏‎ ‎‏هستی، اگر یک آدمی هستی که خائن نیستی، بیا اعلام کن بگو که من نتوانستم این‏‎ ‎‏مملکت شما راـ مصالح مملکت شما را حفظ کنم؛ من استعفا کردم. ملت آنقدر به سر تو‏‎ ‎‏گل می ریختند که تا عرش برین بود! نه مثل حالا که همه داد بزنند «مرگ بر این سلطنت‏‎ ‎‏پهلوی»! برای اینکه از تو خیر ندیدند. کی تو را ملتزم کرده که به سلطنت باقی باشی تا‏‎ ‎‏خیانت بکنی؟! مگر می شود که انسان عذر بیاورد؟ خوب، مردیکه وکیل بوده، ده سال،‏‎ ‎‏پانزده سال به اینجا وکیل بوده، و وکیل مردم هم نبوده و وکیل شاه بوده، نخیر وکیل‏‎ ‎‏سفارتخانه بوده ـ همه را هم خودشان می دانند ـ رفتند توی این خراب شده‏‎[4]‎‏ و هر چه‏‎ ‎‏خواستند، هر کار زشتی خواستند کردند، هر خیانتی را خواستند بکنند، حالا ازشان‏‎ ‎‏می شود پذیرفت که من ملزم بودم، مجبور بودم؟! کی گفت تو وکیل بشوی؟ مگر کسی‏‎ ‎‏آمد الزام کرد تو را که حتماً بیا وکیل بشو؟! تو برو پشت آن تریبون و بگو؛ قصه را بگو که‏‎ ‎‏من را از طرف سفارتخانه آوردند اینجا و من وکیل رسمی این مملکت نیستم، از این‏‎ ‎‏جهت من از این مجلس می روم بیرون. آن وقت ببین با تو چه معامله می کنند این مردم.‏‎ ‎‏مگر می شود اینها عذر باشد که وزیر بگوید من معذورم برای اینکه من ملزم بودم، شاه‏‎ ‎‏بگوید من معذورم برای اینکه سفارتخانه مرا الزام کرده ـ نمی دانم ـ کی بگوید من‏‎ ‎‏معذورم. این حرفها چیست؟‏

‏‏     اینها معذور نیستند، اینها خائن هستند! و تعمداً هم خیانت کردند و برای خاطر‏‎ ‎‏ریاست خیانت کردند. می خواستند چند روزی، او می خواسته سلطان باشد و او‏‎ ‎‎‏می خواسته ـ عرض می کنم ـ وزیر باشد، او می خواسته وکیل باشد، او می خواسته سناتور‏‎ ‎‏باشد و اینها. اینها عمداً به این مملکت ما خیانت کردند. و تمام اینهایی که در این دستگاه‏‎ ‎‏وارد بودند و خدمت کردند به این دستگاه، اینها همه خائنند و هیچ لیاقت اینکه به اینها‏‎ ‎‏یک کاری ـ ولو حمالی ـ را رجوع کنند ندارند! نمی شود آقا که یک مملکتی که اینها‏‎ ‎‏دارند، اینها مستشارهای آنها هستند، و اینها مشیر و مشارهای آنها هستند، و تمامشان‏‎ ‎‏واضح است خیانتشان.‏

 منبع: صحیفه امام، ج 4، ص 466، 475

. انتهای پیام /*