دکتر یحیی فوزی؛ عضو هیات علمی پژوهشگاه امام خمینی و انقلاب اسلامی:

در بهار سال ۱۳۵۹، جنبشی اصلاحی با هدف ایجاد تحول در نظام دانشگاهی، در دانشگاههای کشور شکل گرفت که از آن به عنوان انقلاب فرهنگی یاد می شود و منجر به تعطیلی موقت دانشگاهها، بازنگری در اهداف و ساختار علمی و آموزشی و نیروی انسانی دانشگاهها و جلوگیری از استفاده گروههای چپگرا از محیط دانشگاه برای گسترش فعالیتهای سیاسی و بحران سازی در کشور گردید و تبعات و پیامدهای مختلفی را بر جای گذاشت که در زیر به بررسی آنها می پردازیم.

در بررسی علل تحولات مذکور، عمدتاً دوعامل مهم مورد تأکید محققان و کارگزاران آن تحولات قرار گرفته است که عبارتند از مشکلات آموزشی پژوهشی دانشگاهها از یکسو که به نظر نیروهای انقلابی، در این نظام آموزشی هماهنگی لازم بین آموزش تئوریک و پاسخگویی به نیازهای مردم جامعه دیده نمی شد و جهت گیریهای آن بر اساس ایجاد یک نظام مستقل و رشد و بالندگی ذهنی جوانان کشور طراحی نشده بود و پاسخگوی معضلات و مشکلات جامعه نبود که این امر، ایجاد تحول در نظام دانشگاهی را ضروری می نمود.

از سوی دیگر، وضعیت سیاسی دانشگاهها شرایطی را به وجود آورده بود که دانشگاهها را به عنوان کانون گروههای متعدد سیاسی چپگرا تبدیل کرده بود و از این مراکز بسیاری از بحرانهای داخلی، قومی و تجزیه طلبانه در کشور حمایت می گردید که این امر به شدت نیروهای انقلابی را نگران ساخته بود و آنان را وادار به بررسی راهکارهای مختلف جهت تحول در این مرکز مهم فکری کشور می کرد.

این عوامل توسط بسیاری از کسانی که خود درگیر این تحولات بوده اند، مورد تأکید قرار گرفته است. براساس مصاحبه ای که یکی از محققان با ۲۶ نفر از کسانی که به نحوی در طراحی، اقدام و انجام فعالیت مرتبط با انقلاب فرهنگی سهیم بوده اند، انجام داده است این دو عامل به عنوان عوامل اصلی انقلاب فرهنگی مورد تأکید قرار گرفته اند.[۱] براساس یافته های این پژوهش، ۶۵ درصد پاسخگویان (که خود از بانیان این حرکت بوده اند) معتقد بودند که از یک طرف پایین بودن و ضعف کیفیت علمی آموزشی دانشگاهها و از سوی دیگر، تشدید فعالیت تبلیغاتی و سیاسی گروهکها در دانشگاهها که باعث تشنج و مانع تحقق بعد علمی آموزشی دانشگاهها بود، آنها را وادار به اقدامی جهت اصلاح این وضعیت کرد. ۲۳% از مصاحبه شوندگان نیز هدف اصلی را سر و سامان دادن به وضعیت علمی و آموزشی دانسته اند و شرایط سیاسی را تشدید کنندۀ اقدام مذکور و عامل فرعی ذکر کرده اند.[۲] بررسی وضعیت دانشگاهها بعد از انقلاب تاحدود زیادی می تواند نتایج این پژوهش میدانی را مورد تأیید قرار دهد. بعد از انقلاب از یکسو، مسئولین و نیروهای انقلابی خواستار تحول کیّفی در ساختار آموزشی پژوهشی دانشگاه بودند و وضع موجود را نافی استقلال کشور می دانستند.

در این مورد مهندس مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، می گوید:

نگرانی ما این است که دانشگاه ما طوری نباشد که دکتری تربیت کند که بالاخره بگوید برای معالجۀ بیماری به امریکا یا اسرائیل بروید یا مهندسی که بگوید برای تعمیر اتومبیل یا هواپیما باید متخصص خارجی بیاورید و دانشگاه ما طوری نباشد که باز هم ما را محتاج خارج کنند. نگرانی ما این است که تعلیمات تکنیک، ما را الی الابد محتاج خارجیها بکند، عقیده و فرهنگمان و اقتصادمان را دنباله رو اقتصاد آنها بکند. نگرانی دیگر ما این است که پول وقتی که صرف آموزش دانشجو می شود، طوری نباشد که برای مملکت فایده ای نداشته باشد. نگرانی دیگر ما این است که تعلیمات ما با انقلاب اسلامی ما هماهنگی نداشته باشد و جوانهای ما را مکتبی و مبارز و معتقد به خدا بار نیاورد.[۳] این نوع دغدغه ها در سخنان امام خمینی و مسئولین و نیروهای انقلاب در آستانۀ انقلاب نیز به خوبی مشهود بود.[۴]

از سوی دیگر، به نظر مسئولین انقلاب، مراکز دانشگاهی که در ایام انقلاب به عنوان یکی از مهمترین کانونهای مبارزه علیه رژیم پهلوی و حمایت از امام خمینی و انقلاب اسلامی محسوب می شد و نقش زیادی در تحولات ایفا می کرد، بعد از پیروزی انقلاب به ستاد و مرکز مهمی برای فعالیتهای گروههای سیاسی بویژه گروههای چپگرا بدل شد. هر یک از گروههای سیاسی در دانشگاهها، محلی را به خود اختصاص دادند و از آن به عنوان محلی جهت تبلیغ، اطلاع رسانی، تهیه و پخش نشریات خود و حتی نگهداری سلاحهای خود استفاده می کردند.[۵] یکی از محققان در مورد دلایل تضعیف نیروهای هوادار انقلاب در دانشگاهها و تسلط گروههای چپگرا بردانشگاهها بعد از انقلاب می نویسد:[۶]

پس از پیروزی انقلاب، نیروهای جناح اسلامی در محیطهای دانشگاهی بشدت تحلیل رفت. چرا که با پیروزی انقلاب، مدیریت اسلامی برای ادارۀ کشور و هدایت امور احتیاج به نیروهای وفادار نسبتاً آشنا و متخصص داشت که یکی از عمده ترین مراکز تأمین آن، طیف نیروهای اسلامی دانشگاهها اعم از اساتید و دانشجویان فعال در مبارزات دانشجویی و فارغ التحصیلان نظام دانشگاهی بود. به این ترتیب نهادهای انقلاب، اعم از کمیته ها، سپاه انقلاب، جهاد سازندگی، هیأتهای هفت نفره واگذاری زمین و امور تربیتی جهاد، سپاه به طور عمده توسط این نیروها بنیاد گذاشته و اداره می شد. علاوه بر این نهادها، مسئولان و مدیران اجرایی در وزارتخانه و سازمانهای مختلف از جمله استانداریها و فرمانداریها نیز به جذب این نیروها پرداختند و بویژه برای رویارویی با اقدامات و حرکتهای ضد انقلاب در مناطق مختلف کشور نیز لااقل در سطوح مدیریت و نیروهای کیّفی عمل کنندۀ نیروهای مسلمان دانشگاهی، جذب شدند. اشغال لانۀ جاسوسی و ادارۀ نگهداری گروگانها و نیازهای دیگر مرتبط باآن نیز تعداد زیادی از برجسته ترین نیروهای کیفی دانشجویان مسلمان دانشگاهها را به خود مشغول کرده بود. مجموعۀ موارد فوق الذکر دست به دست هم داد تا دانشگاهها در آن ایام، از حضور مؤثر نیروهای منتسب به جریان اسلامی کمتر برخوردار باشند، در همان حال در ترکیب نیروهای ائتلافی با جریان مذهبی نیز تغییراتی به وقوع پیوست و دو گروه به طور عمده از این ائتلاف جدا شدند. چراکه تأکید بروجه نام اسلامی انقلاب که بویژه پس از طرح و تصویب قانون اساسی واصل ولایت فقیه صراحت ویژه ای یافت، طبعاً موجبات رنجش خاطر نیروهای ملی و هواداران سازمان مجاهدین خلق که پیش از انقلاب اسلامی به نحوی در طیف نیروهای مسلمان طبقه بندی می شدند را فراهم آورد و بتدریج آنهااز ائتلاف با نیروهای مذهبی وفادار به رهبری انقلاب جدا شدند و در طیف مقابل قرار گرفتند.[۷]

به گفتۀ این محقق در حالی که این وضعیت در جریان اسلامگرا در دانشگاهها حادث شد در همان حال در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب، نیروهای طیف مقابل با جریان اسلامی و مخصوصاً جناح مارکسیست تقویت گردید. بدین گونه که از چند مجرا نیروهایی به آن اضافه شد.

اولاً، در فضای باز سیاسی سه سالۀ آخر عمر رژیم شاه و سالهای اول انقلاب، طرفداران اندیشۀ مارکسیستی که در خارج از دانشگاهها حضور داشتند، با صراحت لازم هویت فکری خود را بروز دادند و بعد از انقلاب که بتدریج جناح اسلامی، مراکز قدرت را دست گرفت، عرصۀ حضور و فعالیت آنها در خارج از محیطهای دانشگاه محدودتر شد و آنها به سنگر باقیمانده یعنی دانشگاه روی آوردند. ثانیاً، گروه دیگر، مارکسیستهای تبعیدی یا نیروهای چپ خارج کشور بودند که همزمان با پیروزی انقلاب تعداد معتنابهی از آنها وارد کشور شدند و عمده ترین محیط و مجرای حضور فعالیت خود را در محیطهای دانشگاهی یافتند. ثالثاً، بخشی از زندانیان سیاسی در بند رژیم شاه که در ماههای آخر عمر آن رژیم آزاد شدند، دارای گرایشهای کمونیستی و مارکسیستی بودند که پس از آزادی از زندان عمدتاً به جمع همفکران خود در دانشگاه پیوستند. این دو گروه اخیر یعنی مارکسیستهای بازگشته از تبعید خارج کشور و نیز مارکسیستهای آزاد شده از زندان عمدتاً از ایدئولوگها و چهره های شاخص بودند که پیوستن آنها به طیف مارکسیستهای دانشگاهها، صرفنظر از بُعد کمّی، از نظر کیّفی و سطح نظری بر مبانی مارکسیستی و سازماندهی تشکیلاتی و نیز اعتبار و وجاهت اجتماعی موجب ارتقای جریان مارکسیستی را فراهم آوردند.

علاوه بر موارد مذکور همچنان که بیشتر اشاره شد جریانهای مارکسیستی در رقابت با جریان اسلامی دانشگاهی بعد از انقلاب از حمایت و همراهی عملی نیروهای لیبرال و ملی گرا ونیز نیروهای وابسته به سازمان مجاهدین خلق نیز بهره مند بودند. بدیهی است که این وضعیت نیروهای مذهبی را در رقابت با جریانهای مقابل در شرایط دشوارتری از قبل قرار داده بود. با وجود این، نیروهای مذهبی اکثریت شکنندۀ خود را حفظ کرده بود. ولی طیف مقابل اقلیت قدرتمندی شده بود که لااقل می توانست موانعی جدی فراروی اهداف این طیف قرار دهد و نظام دانشگاهی را از تحولات اساسی و همگانی با انتظارات اسلامی انقلاب باز دارد.

به این ترتیب از بهمن ۵۷ تا اسفند ۵۸ درعرصۀ دانشگاهی دورانی پر کشمکش و ناآرامی بود که رقبا در این عرصه، قدرت طلبی و سهم خواهی از انقلاب را تعقیب می کردند و به هر میزان که در حوزه های بیرونی ناکام می ماندند فشار و طمع آنها برای سهم خواهی در عرصۀ دانشگاهی بیشتر می شد و منازعۀ آنها با طیف اسلامی دانشگاه تشدید می گردید.[۸]

دکتر محمد ملکی، اولین سرپرست دانشگاه تهران، که از سوی مهندس بازرگان در ۳ / ۱۲ / ۵۷ به این سمت منصوب شد، در تشریح وضعیت دانشگاهها در آغاز پیروزی انقلاب می گوید:

ما هنگامی که به امر مهندس بازرگان این مسئولیت را پذیرفتیم، دانشگاه نیز مثل غالب سازمانهای مملکتی وضع کاملاً استثنایی داشت و در اختیار گروههای سیاسی بود. چند تانک عظیم چیفتن در محوطۀ دانشگاه پارک شده بود و دو سازمان چریکی مجاهدین خلق و فداییان خلق یکی در دانشکدۀ علوم و دیگری در دانشکدۀ فنی، به مردم تعلیمات نظامی می دادند و مسجد دانشگاه مرکز انباشت اسحله و وسایلی بود که از خانۀ طاغوتیان که به دست مردم فتح می گردید، به غنیمت گرفته می شد و به آنجا می آوردند. در چنین شرایطی ما مجبور بودیم طبق فرمان امام کلاسها را هر چه زودتر دائر کنیم و دانشگاه را به وضع عادی برگردانیم. اما به این حقیقت ایمان داشتیم که ادامه وضع سابق به هیچ وجه به مصلحت انقلاب نیست. زیرا با تمام وجود معتقد بودیم که باید دگرگونی اساسی در آموزش به وجود آید.[۹]

این وضعیت سبب شد تا دانشگاهها در این دوره به عوض پرداختن به مسائلی نظیر آموزش، پژوهش، فرهنگ و مسائل فکری و تربیتی که مسائل اصلی و اساسی دانشگاه بودند، تحت الشعاع جوّ موجود قرار گرفته و به محل برخورد ایدئولوژیهای مختلف تبدیل شوند. از این رو، هر گروه می کوشید تا دانشگاه را تحت اختیار درآورد و از آن به عنوان ستادی برای فرماندهی و مبارزه با گروههای مخالف خود استفاده نماید. وضعیت خاص دانشگاهها در این زمان به گونه ای بود که امام خمینی از دانشگاه به عنوان اتاق جنگ یاد می کند.[۱۰] در این دوره گروههای سیاسی موجود در دانشگاه در شماری از دانشکده ها هر یک اتاقی و یا قسمتی را به عنوان مرکز فعالیت خود انتخاب کرده و میز فروش نشریه و کتاب و جزوه در آن گذارده بودند و دیوارها را از شعارها و اعلامیه های خود پر می نمودند و اختلافات میان گروهها چنان بود که گاه شورای دانشکده برای حل اختلاف مجبور به تقسیم دیوارهای دانشکده بین گروههای مختلف دانشجویی می شد.[۱۱]

به عنوان مصداق عینی رفتارهای فوق، به ذکر دو مورد از اینگونه تحرکات می پردازیم: دکتر احمدی (یکی از اساتید دانشگاه) اظهار می دارد:

در اتاق یکی از اساتید بودیم، دو جوان تنومند وارد اتاق شدند و با سخنانی متحکمانه و قلدر مآبانه گفتند: هر چه زودتر اتاق را خالی کنید، ما می خواهیم اینجا را به دفتر کارمان تبدیل کنیم، من و استادم هردو ترسان و لرزان، کتابها و لوازم را جمع کرده و اتاق را به آنها واگذار نمودیم.[۱۲]

ایشان در مورد دیگری عنوان می کنند:

دکتر زرین کوب گفتند که بنده کتابی را در مورد امیرالمؤمنین نوشته بودم که حاصل مدتها سختی و حاصل عمرم بود که عده ای ناشناس آمدند و همه کتابهای موجود و از جمله آن کتاب جدید را بردند و آن کتاب هرگز روی چاپ به خود ندید.[۱۳] در اسفند همان سال نیز در اثر درگیری گسترده ای در تهران، عده ای از دانشجویان مجروح شدند. از ماهها قبل درگیریهای موضعی بین گروههای مختلف در دانشگاه تهران شروع شده بود. در روزهای دهم و یازدهم بهمن ماه ۵۸، این درگیریها به اوج خود رسید گروههایی از خارج دانشگاه، گاه مستقلاً و گاه به طرفداری از دستجات داخل دانشگاه با حملاتی به دانشگاه به این درگیریها دامن می زدند و روز دوم اسفند در دانشگاه تهران از همین نوع رویدادها بود.[۱۴]

این وضعیت بشدت دانشجویان طرفدار انقلاب و مسئولین انقلاب را نیز نگران کرده بود به طوری که اکثر اعضای شورای انقلاب اعتقاد داشتند که دانشگاهها، کاملاً در دست گروهکها قرار گرفته و وضع به مرحلۀ خطرناکی رسیده است. این موضوع را حتی افراد محافظه کار شورا نیز ابراز می کردند.[۱۵] در این مورد مهندس بازرگان معتقد است:

در سال ۵۸ دانشکده های ما صحنۀ مجادله و معارضۀ دانشجویان وابسته یا طرفدار گروهها و احزاب سیاسی مختلف شده و چپیها و مجاهدین خلق میدان داران عمدۀ معرکه بودند و علاوه بر این چپیها، بعضی از دانشکده های تهران را تبدیل به ستادهای جنگی یا مراکز جمع آوری و توزیع نفرات و مهمات برای کردستان و سایر نقاط مرزی، علیه دولت جمهوری اسلامی نموده بودند.[۱۶]

براساس برخی قوانین، باور عمومی نیروهای مسلمان نیز بر این بود که بسیاری از حوادث و رخدادهای سیاسی و اقداماتی که به نوعی برای مقابله با حاکمیت اسلامی انقلاب طراحی و برنامه ریزی می شد، در همین کانونهای دانشگاهی ریشه داشت. اقداماتی از قبیل برنامه ریزی و تدارکات،تجمعات و تظاهرات و راهپیماییهای سیاسی داخل و خارج از دانشگاه، تحریک و سازماندهی جریانات کارگری و کارمندی علیه مدیریتهای منصوب از طرف حاکمیت، تحریکات درون ارتش و حتی برنامه ریزی آشوبها و شورشهای قومی و خودمختاری طلبیهای کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان و بلوچستان به نحوی به این کانونها منتسب می شد که البته بعضی از این سوءظنها از طریق مدارک و اسنادی که پس از انقلاب فرهنگی و پس از تصرف اماکن گروهها در دانشگاهها به دست آمد، تأیید شد.[۱۷] از طرف دیگر، با توجه به شرایط حاکم بر بخش مهمی از نیروهای مؤثر در نظام دانشگاهی که نوعی گرایش به نفی حاکمیت دولت و اعمال خودمختاری را به دنبال داشت، وزارت علوم و آموزش عالی طرحی تهیه و پیشنهاد نمود که ظاهراً در جهت تأمین استقلال دانشگاهها برنامه ریزی شده بود ولی انجمنهای اسلامی دانشجویی و نیروهای مذهبی وفادار به حاکمیت اسلامی انقلاب، آن را در جهت تأمین خودمختاری مذکور تلقی می کردند لذا عده ای از عناصر مهم این انجمنها در تهران با تشویق دکتر بهشتی برای یافتن راهکاری اساسی جهت بهبود نظام دانشگاهی کشور، تعطیلات نوروزی در ابتدای سال ۵۹، را برای بحث و تبادل نظر در این مورد، مغتنم دانستند.[۱۸]

این تحرکات از سوی دانشجویان مسلمان، علاوه بر اینکه عکس العمل آنان در مقابل برخی اقدامات گروههای سیاسی مخالف و همچنین پاسخ مثبت آنان به تشویق برخی از سران حزب جمهوری اسلامی جهت تقویت فعالیت نیروهای اسلامگرا در دانشگاهها بود اما ریشۀ اصلی آن را می توان در رهنمودهای امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب دانست.

امام خمینی پس از پیروزی انقلاب در ایران ضمن انتقاد از وضعیت موجود دانشگاهها، خواستار تغییرات بنیادی در دانشگاهها شد.[۱۹]

وی در سخنان خود در روزهای اول انقلاب و در ملاقات با مسئولین و اساتید دانشگاهها به تبیین ضرورت و اهمیت موضوع، پرداخت و از همان روزهای اولیۀ پیروزی انقلاب، مراکز آموزشی عالی کشور در کانون توجه ایشان قرار داشت. امام به مناسبتهای گوناگون در سخنان و پیامدهای خود رهنمودها و هشدارهای به موقع می دادند. به نحوی که می توان گفت وجه ایجابی اهداف انقلاب فرهنگی در رهنمودهای ایشان به صورت یک جریان به هم پیوسته متبلور است. در روزهای اولیه پس از پیروزی انقلاب، امام در پیامی به مناسبت بازگشایی مدارس در تاریخ ۳۰ / ۱۱ / ۵۷ فرمودند: 

کتابهای درسی را، چه دبستانی و چه دبیرستانی و چه دانشگاهی، تغییر اساسی داده و آنچه از عکس و مطالبی که به نفع استعمار و استبداد است تصفیه کنید؛ و دروس انقلابی و اسلامی که بچه های ما را بیدار و جوانان ما را مستقل و آزاده بار آورد جایگزین آن کنیم.[۲۰]

همچنین ایشان در پیام رادیو و تلویزیونی خود در تاریخ ۱۲ / ۱ / ۱۳۵۸ به مناسبت برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران، بر ضرورت تحول در دانشگاه اشاره کرده و گفت:در جمهوری اسلامی باید دانشگاهها متحول بشود؛ دانشگاههای پیوسته، به دانشگاههای مستقل متبدل بشود... فرهنگ استعماری، فرهنگ استقلالی بشود. [۲۱]

امام در طول بهار و تابستان ۱۳۵۸، با مشاهدۀ وضعیت متشنج دانشگاه، بکرات بر تحول دانشگاه تأکید داشتند، از جمله در دیدار با دانشجویان شیراز در تاریخ ۱۶ / ۳ / ۱۳۵۸ می فرمایند: دانشگاه مبدأ همه تحولات است،... از دانشگاه سعادت یک ملت و در مقابل سعادت، شقاوت یک ملت سر چشمه می گیرد. دانشگاه را باید جدیت کرد،... دانشگاه را درستش کنید، دانشگاه را اسلامی اش کنید[۲۲]

از دانشگاه باید سرنوشت یک ملت تعیین بشود. دانشگاه خوب یک ملت را سعادتمند می کند. و دانشگاه غیر اسلامی، دانشگاه بد، یک ملت را به عقب می زند. [۲۳]

سخنرانی امام در جمع گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران، در مؤرخ ۲۳ / ۳ / ۱۳۵۸نیز حاوی نکات بسیار ارزنده و تعیین کننده است ایشان ضمن اشاره به فضای متشنج دانشگاهها که مانعی برای فعالیت علمی و تحصیل دانشجویان بود گفت:

آیا به نفع دانشگاه هست که جوانهای ما تحصیل نکنند؟ هر روز توی دانشگاه بیایند یک بساطی درست کنند، یک میتینگی درست کنند... اغتشاشی ایجاد کنند که جوانهای ما درس نخوانند؟...عدد شما بیشتر از آنهاست؛ حجت شما بالاتر از آنهاست... در دانشگاه، خیانتشان را می توانید واضح بکنید که خودشان بگذارند بروند... یک رئیس، یک معلم را که می بینید کمونیستی است بیرونش کنید از دانشگاه. من نمی گویم حالا جنگ بکنید با آنها،... اگر یکوقتی منتهی به این شد، به یک روز اینها را بیرونشان می کنیم!... می خواهیم حالا با ملایمت بشود... در هر صورت، من امیدوارم که مأیوس نباشید و با قدرت جلو بروید و با قدرت دانشگاه را خودتان اصلاح کنید. هر معلمی که می بینید انحراف دارد بروید با او صحبت کنید. دعوا نکنید... بگویید شماها اینکاره هستید و اینکاره نمی تواند در دانشگاه بیاید و رئیس دانشگاه یا استاد دانشگاه بشود.[۲۴]

امام در تاریخ ۱۶ / ۴ / ۱۳۵۸ در پیامی، استقرار و تداوم جمهوری اسلامی را در گرو تحول در دانشگاه دانسته و می فرمایند:

اگر دانشگاهها درست نشود و مدرسه های ما هم درست نشود، امید اینکه یک جمهوری اسلامی ما پیدا بکنیم نداریم.[۲۵]

پیام صریح حضرت امام در مؤرخ ۳۱ / ۶ / ۱۳۵۸، به مناسبت آغاز سال تحصیلی ۵۹ ۱۳۵۸، نیز دل نگرانی و دغدغۀ اصلی ایشان را از وضعیت موجود و ضرورت تحول در دانشگاهها را به وضوع نشان می دهد. امام در این پیام بر تغییر بنیادین نظام آموزشی کشور تأکید می کند و می گوید: از مسائل مهم، که مقدمۀ اصلاحات است، پاکسازی همه مراکز، خصوصاً مراکز فرهنگی و علمی است. و باید با شوراهایی مرکب از اشخاص دانشمند، متعهد، و مؤمن به انقلاب، و پشتیبانی رؤسا و استادان و دانشجویان و معلمان، مراکز علمی و تربیتی از عناصر فاسده و خدمتگزاران و سر سپردگان به رژیم سابق تصفیه شود؛ زیرا تا این عناصر ـ که به طور خودکار در خدمت اجانب هستند ـ در سطح وسیع کشور، خصوص مراکز علمی و تربیتی، تصفیه نشوند، نخواهیم توانست از استقلال فکری و درونی نجات پیدا کنیم؛ و در نتیجه نخواهیم توانست در هیچ یک از ابعاد مستقل باشیم...[۲۶] یکی از مسائل بسیار مهم در تمام دستگاهها، خصوصاً دانشگاهها و دبیرستانها، تغییرات بنیادی در... برنامه های تحصیلی، و روش آموزش و پرورش است، که دستگاه فرهنگ ما از غربزدگی و از آموزشهای استعمار نجات یابد... بدون تغییرات صحیح بنیادی و تحول فرهنگی و علمی امکان تحول فکری و روحی نیست. و باید با کوشش همه جانبه از طرف دولت و رؤسای دانشگاهها و فرهنگیان و جوانان دانشجو به مقصود نزدیک شویم.»[۲۷]

و در نهایت امام در پیام نوروزی خود در سیزده بند راجع به مسائل متعدد جامعه، نظریات ارشادی خود را اعلام نمود که بند ۱۱ پیام امام، به دانشگاه و مسائل آن اختصاص داشت.[۲۸]

باید انقلابی اساسی درتمام دانشگاههای سراسر ایران بوجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی. باید از بدآموزیهای رژیم سابق در دانشگاههای سراسر ایران شدیداً جلوگیری کرد، زیرا تمام بدبختی جامعۀ ایران در طول سلطنت این پدر و پسر از این بدآموزیها به وجود آمده است. اگر ما ترتیبی اصولی در دانشگاهها داشتیم، هرگز طبقۀ روشنفکر دانشگاهی ای نداشتیم که در بحرانی ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه که بر مردم می گذرد چنان آسان گذرند که گویی در ایران نیستند. تمام عقب ماندگیهای ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعۀ اسلامی ایران بود، و متأسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته ای، که همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند و تنها حرفهایی می زدند و می زنند که دوست به اصطلاح روشنفکر دیگرش بفهمد، و اگر مردم هیچ نفهمند، نفهمند. زیرا دیگر... چیزی که مطرح است، خود اوست. برای اینکه بدآموزیهای دانشگاهی زمان شاه، روشنفکر دانشگاهی را طوری بار می آورد که اصولاً ارزشی برای خلق مستضعف قائل نبود و متأسفانه هم اکنون هم نیست.

روشنفکران متعهد و مسئول، بیایید تفرقه و تشتت را کنار گذارید و به مردم فکر کنید و برای نجات این قهرمانان شهید داده، خود را از شر «ایسم» «ایست» شرق و غرب نجات دهید. روی پای خود بایستید و از تکیه به اجانب بپرهیزید. طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاهها باید دقیقاً روی مبانی اسلامی مطالعه کنند و شعارهای گروههای منحرف را کنار گذارند و اسلام عزیز راستین را جایگزین تمام کج اندیشیها نمایند. این دو دسته باید بدانند اسلام خود مکتبی است غنی که هرگز احتیاجی به ضمیمه کردن بعضی از مکاتب به آن نیست. و همه باید بدانید که التقاطی فکرکردن خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است که نتیجه و ثمره تلخ این نوع تفکر در سالهای آینده روشن می گردد. با کمال تأسف گاهی دیده می شود که به علت عدم درک صحیح و دقیق مسائل اسلامی، بعضی از این مسائل را با مسائل مارکسیستی مخلوط کرده اند و معجونی بوجود آورده اند که به هیچ وجه با قوانین مترقی اسلام سازگار نیست. دانشجویان عزیز! راه اشتباه روشنفکران دانشگاهی غیرمتعهد را نروید و از مردم خود را جدا نسازید.[۲۹]

همان طورکه مشخص شد در پیام نوروزی امام، خط سیر و اهداف مشخص بود، اما در تعبیر یکی از فعالان دانشجویی در آن مقطع: اینکه چه کسی در راستای تحقق آن اهداف حرکت کند، مجهول بود؟ برداشت این بود که هر کس می تواند این مسئولیت را برعهده گیرد، حرکت را شروع کند. خلاصه با تحلیلهایی که صورت گرفت، نمایندگان انجمنهای اسلامی خودرا مخاطب پیام امام احساس کردند و در همان روزهای تعطیلات نوروز ۵۹ به شور نشستند و راههای گوناگون تحقق این امر را به دقت مورد بررسی قرار دادند. در واقع اعضای انجمنهای اسلامی به عنوان سربازان امام، احساس وظیفه و مسئولیت نمودند که به فرمایشات امام عمل نمایند. بنابراین هسته ای از دانشجویان متولی این کار شدند و جز تلاش برای فهم درست اهداف امام و برنامه ریزی، برای پیاده کردن منویات ایشان، هیچ هدف دیگری نداشتند، خلاصۀ تلاش این بود که افراد از خودشان تفسیری نداشته باشند، بلکه پیام امام را درست بفهمند و درست برای تحقق آن برنامه ریزی کنند.[۳۰]

بعد از بررسیهای اولیه فوق، مسأله ای که مطرح می شد، چگونگی انجام این انقلاب در مناسبترین شکل بود. پس از بررسیها و تحلیلهای اولیه، سه شیوۀ کلی مطرح شد:

۱ـ نظام آموزشی کنونی پابرجا بماند و در کنار آن طرحی تدوین و هرگاه آماده شد، دانشگاهها براساس آن شروع به کار نمایند. (تغییر تدریجی نظام و بدون توقف آن)

۲ـ در کنار دانشگاههای موجود، مؤسسات آموزشی انقلابی و اسلامی نظیر دانشکدۀ انقلاب اسلامی در دانشگاه ملی ایجاد گردد و براساس ضابطه های جدید استاد و دانشجو بپذیرد. (حرکت موازی) ۳ـ کلیۀ کارهای آموزشی دانشگاهی متوقف اعلام شده و تازمانی که طرح نظام جدید آماده نگردد، دانشگاه شروع به کار ننماید.(توقف آموزشی و تعطیلی دانشگاهها) روش اول را هیچ کس تأیید نمی کرد و معتقد بودند که تحول اساسی تنها در سایۀ یک اقدام انقلابی امکانپذیر است و نه حرکتی لاک پشتی و تدریجی و طولانی، زیرا باید در دانشگاهها، کالبد شکافی و جراحی صورت گیرد.

روش دوم، یعنی حرکت موازی و ایجاد دانشکده های جدید براساس آموزه های اسلامی به موازات دانشکده های موجود قبلی، با خواست امام مبنی بر تحولی بنیادین، مغایرت داشت و لذا مورد پذیرش واقع نگردید.

و در نهایت پس از بررسیهای زیاد مسلّم گردید که در شرایط انقلابی موجود، شیوۀ سوم، بهترین روش برای آغاز این انقلاب اساسی خواهد بود. می توان علل آن را، زیانبار بودن تداوم نظام دانشگاهی موجود، جوّ آماده برای انقلاب فرهنگی بین نیروهای مسلمان پس از پیام نوروزی امام، ایجاد شرایطی که نیروهای مسئول و متعهد بتواند در برنامه ریزیهای آموزشی و همچنین سازندگی در دیگر نهادهای نیازمند کشور با فراغت کامل مشغول گردند و نظایر اینها ذکر نمود.[۳۱] به هر تقدیر، روش سوم انتخاب شد و موضوع با دانشجویان مستقر در لانۀ جاسوسی امریکا هم مطرح شد و مقرر شد موضوع و برنامۀ اجرای توقف فعالیت دانشگاهها در سطح نمایندگان تام الاختیار انجمنهای اسلامی دانشگاههای تهران مطرح و تصمیم گیری شود. سرانجام طرحی تنظیم و تقسیم کار صورت گرفت که این طرح در موعد مناسب پیاده شود.[۳۲]

اما قبل از اینکه طرح انحلال دانشگاهها پیاده و عملی شود.این طرح توسط عناصر نفوذی انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاهها و مدارس عالی، که هواداران مجاهدین خلق بودند، لو رفته و طی اعلامیه ای منتشر شد.

با لو رفتن مباحث و تصمیماتی که در جهت تحقق گام به گام این حرکت آغاز شده بود تقابلها تصریح و تشدید شد. به این ترتیب بود که انجمنهای اسلامی ندای تحریم کلاسهای را سر دادند و با نزدیک شدن خرداد ماه، تحریم امتحانات پایان ترم در دستور کار قرار گرفت، جناح مقابل که از طریق عوامل نفوذی تا حدودی به مقاصد جناح اسلامی پی برده بود، تحرکات را آغاز نمود.

در این گیرودار، درگیری بین نیروهای چپگرا و مسلمان بیشتر شده بود به سبب اغتشاشات عظیم در دانشگاه و برخوردهای حاد و خطرناک، وزارت کشور و شهربانی جمهوری اسلامی طی بخشنامه ای در مؤرخ ۱۹ / ۱ / ۱۳۵۹ فعالیتهای گروههای سیاسی را در دانشگاه ممنوع نمود.[۳۳] این بخشنامه هیاهوی عظیمی در پی داشت.[۳۴]

یکی دیگر از حوادثی که بهانۀ لازم را دست گروهکها داده و بدین بهانه بیشتر سعی در درگیری و لوث کردن حرکت انقلاب فرهنگی داشتند، ماجرای نوارهای حسن آیت (یکی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی) بود. این نوارها و گفتگوها توسط یکی از وابستگان به گروه مجاهدین خلق تهیه شده و در اختیار بنی صدر قرار گرفته بود. بی پردگی بیان آیت و بیان طرحهایی که برای تسلط بر نهادها و تأسیسات مختلف در نظر داشت، همراه با شیوه های پیشنهادی او برای مقابله با بنی صدر و کمونیستها و مجاهدین خلق، به گونۀ یک کودتای در دست اقدام از سوی بنی صدر و اطرافیانش مطرح شد. در این نوار بر بسته شدن دانشگاهها بعد از نیمۀ خرداد اشاره می شود. این موضوع سوژۀ مناسبی برای روزنامۀ انقلاب اسلامی (وابسته به بنی صدر) و مجاهدین بود که آن را به عنوان توطئۀ یک جریان سیاسی مطرح سازند.

البته آیت، نوار مذکور را تحریف شده دانست و حزب جمهوری اسلامی نیز اعلام کرد که مطالب آیت نظر شخصی ایشان بوده و به هیچ وجه با حزب جمهوری اسلامی ارتباط ندارد و دفتر تحکیم وحدت (انجمنهای اسلامی و سازمانهای دانشجویان مسلمان دانشگاهها و مدارس عالی کشور) نیز در رابطه با نوار آیت طی اطلاعیه هایی ضمن تأکید بر اینکه گروههای مختلف درصدد بهره برداری از اقدامات انقلابی دانشجویان می باشند بر استقلال علمی دانشجویان مسلمان تأکید کردند. [۳۵] در این شرایط شورای سرپرستی دانشگاه تهران به اتفاق دکتر حبیبی، وزیر فرهنگ و آموزش عالی، در ساختمان نخست وزیری حضور پیدا کرده در یک جلسه گفتگو با ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور، شرکت کردند. در این جلسه مسائلی از طرف شورای سرپرستی دانشگاه تهران منجمله آزادی دانشگاه و امنیت آن مطرح گردید. [۳۶]

به هر حال در این شرایط متشنج، بر هم خوردن سخنرانی یکی از اعضای شورای انقلاب (هاشمی رفسنجانی) در تبریز زمینۀ اصلی را برای تحولات فراهم آورد.

آقای هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۲۶ / ۱ / ۱۳۵۹ در تالار اجتماعات دانشکدۀ پزشکی دانشگاه تبریز حضور یافت و برای دانشجویان، دربارۀ مبانی فکری اسلام به سخنرانی پرداخت و سپس اهداف و بنیادهای انقلاب اسلامی را تشریح نمود. اما به ناگاه گروهی از دانشجویان هوادار مجاهدین و کمونیستها به طرح مسائلی در مخالفت با سخنان هاشمی و انتقاد از انقلاب پرداخته و با سردادن شعارهایی، جلسه را به تشنج کشیدند، این موضوع باعث شد تا گروهی دیگر از دانشجویان مسلمان با آنان برخورد کنند و زد و خوردی آغاز شود. در این درگیری درهای تالار سخنرانی شکسته شد و هاشمی خطابه خود را قطع و جلسه را ترک کرد.

این برخورد تعرض آمیز دامنۀ وسیعی داشت. نخست روحانیون و مردم تبریز آن را محکوم کردند. حتی بخشی از بازار تبریز در اعتراض به این درگیری تعطیل شد. بویژه آیت اللّه مدنی در این باره به صورت دامنه داری به افشاگری و انتقاد پرداخت. موجهای انتقاد و مخالفت با گروهکها در دانشگاه تبریز و خارج از آن ادامه یافت.

راهپیماییهای اعتراض آمیز صورت پذیرفت و طی روزهای بعد دانشگاه تبریز دگرگون شد. ساختمان مرکزی دانشگاه تبریز توسط اعضای سازمان دانشجویان مسلمان و انجمن اسلامی کارگران و کارمندان این دانشگاه تصرف شد. متصرفان طی اعلامیه هایی ضمن اعتراض به واقعۀ اخیر، خواستار تصفیه و پاکسازی دانشگاه شدند. مردم نیز از این خواستها حمایت کردند و کلاسهای درس تعطیل شد.[۳۷] به دنبال آن در تهران نیز، درگیریهایی بین انجمنهای اسلامی دانشجویان و گروهکهای دیگر در مؤرخ ۲۷ / ۱ / ۱۳۵۹ در دانشگاه تربیت معلم رخ داد و در روز بعد دانشگاههای مختلف در تهران و دیگر شهرها به وسیله اعضای شوراهای اسلامی به اشغال در آمد. و در ادامه دامنۀ این حرکت به شهرهای شیراز، بابلسر، تبریز و مشهد کشیده شد و آنها نیز دانشگاهها را تعطیل کردند. به دنبال آن در تهران نیز دانشگاه متحدین (الزهرا)، تربیت معلم، علم و صنعت، و چند مدرسه عالی دیگر کاملاً تا روز سی ام فروردین به تصرف دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی در آمد.[۳۸]

به دنبال این وقایع در روز شنبه سی ام فروردین ماه ابوالحسن بنی صدر به اتفاق اعضای شورای انقلاب، با حضرت امام دیدار و گفتگو نمودند و در پایان اطلاعیه ای انتشار دادند که در آن ضمن اشاره به نیاز کشور به ایجاد تحولات بنیادی در نظام آموزش کشور و تأکید بر ناامنی موجود در دانشگاهها که زمینۀ هر نوع تحول را مانع شده است، آمده بود: شورای انقلاب در این امر اصرار دارد که هر چه زودتر دگرگونی بنیادی در نظام آموزش عالی به وجود آید و بدین منظور برنامه ریزی را که امروز جمعه ۲۹ فروردین ماه ۵۹ به تصویب حضرت امام رسیده است، به مرحله عمل در می آورد. در این اعلامیه آمده است:

۱ـ ستادهای عملیاتی گروههای گوناگون، دفترهای فعالیت و نظایر آنکه در دانشگاهها و دانشکده ها و مؤسسات آموزش عالی مستقر شده اند، در ظرف ۳ روز از صبح شنبه ۳۰ / ۱ / ۱۳۸۰ تا پایان روز دوشنبه ۱ / ۲ / ۱۳۵۹ برچیده شود. چنانچه تا پایان این مهلت تأسیسات مذکور برچیده نشود شورای انقلاب مصمم است که همه با هم یعنی رئیس جمهور و اعضای شورا و مردم را فراخواند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و این کانونهای اختلاف را برچینند.

۲ـ دانشگاهها و مدارس عالی باید ترتیبی دهند که امتحانات تا چهاردهم خرداد پایان یابد و از ۱۵ خرداد دانشگاهها تعطیل خواهد شد تا فرصت کافی برای تهیۀ برنامه و نظام آموزش بر پایۀ معیارهای انقلابی داشته باشد و پذیرش دانشجویی براساس موازین جدید انجام خواهد گرفت.

۳ـ هرگونه استخدام از هم اکنون متوقف شود.[۳۹] در آخرین روز فروردین، شورای انقلاب بعد از جلسه فوق العاده ای، طی پیامی از دانشگاهیان و دانشجویان خواست، دانشگاهها و موسسات آموزش عالی کشور را ترک کنند و بنی صدر در این ارتباط از گروههای مسلح در دانشگاهها خواست که از هر نوع تیراندازی به سوی مردم خودداری کنند و تصمیمات شورای انقلاب را عملی سازند. [۴۰] به دنبال مصوبۀ شورای انقلاب مبنی بر برچیدن مراکز فعال گروههای سیاسی در دانشگاه، در گیریهای شدیدی بین دانشجویان انجمن اسلامی و گروههای سیاسی دانشگاههای مختلف از جمله دانشگاه تربیت معلم، علم و صنعت، پلی تکنیک، صنعتی شریف و ملی رخ داد. برخی از گروههای سیاسی، دفاتر خود را تخلیه نموده ولی برخی گروههای چپگرا دفاتر خود را تخلیه نکرده و مقاومت می نمودند. در پی مقاومت و درگیری شدید در برخی دانشگاهها از جمله دانشگاه تربیت معلم، مردم با دعوت بنی صدر، رئیس جمهور، و شورای انقلاب، در اطراف دانشگاه حضور یافتند و با شعارهایی همچون «برو گمشو کمونیست»، «فرهنگ امریکایی نابود باید گردد»، «دانشگاه اسلامی ایجاد باید گردد» خواستار اجرای مصوبه شورای انقلاب شدند. در اثر درگیریها تعدادی نیز مجروح شدند. از جمله در درگیریهای دانشگاه تربیت معلم یک نفر کشته و بیش از ۳۰ نفر زخمی و مجروح شدند. آخرین درگیریها بین طرفداران گروه کمونیستی پیکار و دانشجویان مسلمان در دانشگاه تهران رخ داد و سرانجام با کمک مردم دانشگاهها به دست دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی و نیروهای دفتر تحکیم وحدت افتاد و آنان تعطیلی دانشگاه را از ۱۶ خرداد ۵۹ اعلام نمودند. تا فرصتی برای تحولات بنیادین در نظام آموزش عالی فراهم گردد.[۴۱]

در تاریخ ۱ / ۲ / ۱۳۵۹ ده ها هزار تن از دانشجویان و طبقات مختلف مردم به دعوت انجمنهای اسلامی دانشگاه، مقابل حسینیۀ ارشاد به طرف اقامتگاه امام در خیابان دربند حرکت کردند و به سخنان امام گوش فرا دادند. امام در این سخنان ضمن بیان مقصود از اصلاح دانشگاه، حمایت خود را از اقدام دانشجویان اعلام داشت و گفت: بعضی گمان کردند... که علوم دو قسم است... علم هندسه یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی است. علم فیزیک یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی... و بعضی توهّم کردند که اینها که قائلند به اینکه باید دانشگاهها اسلامی بشود؛ یعنی فقط علم فقه و تفسیر و اصول در آنجا باشد... اینها اشتباهاتی است که بعضی می کنند، یا خودشان را به اشتباه می اندازند. آنچه که ما می خواهیم بگوییم این است که دانشگاههای ما، دانشگاههای وابسته است... دانشگاههای ما اشخاصی را که تربیت می کنند، تعلیم می کنند اشخاصی هستند که غربزده هستند.... و جوانهای ما را غربزده بار می آورند. ما می گوییم که دانشگاههای ما یک دانشگاههایی که برای ملت ما مفید باشد، نیست.... در این پنجاه سال نتوانستیم... خودکفا باشیم... می خواهیم بگوییم که دانشگاههای ما باید در احتیاجاتی که ملت دارند، در خدمت ملت باشند، نه در خدمت اجانب... دانشگاههای ما اخلاق اسلامی ندارد. 

ما می خواهیم که اگر ملت ما در مقابل کمونیست ایستاد، تمام دانشگاهیهای ما هم در مقابل کمونیست بایستند.... معنی اسلامی شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند... ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم. ما از دخالت نظامی نمی ترسیم. آن چیزی که ما را می ترساند وابستگی فرهنگی است. ما از دانشگاه استعماری می ترسیم. من آن چیزی را که شورای انقلاب و رئیس جمهور گفته اند... راجع به اینکه باید دانشگاه از این جهاتی که در آن هست بیرون برود تا مستقل بشود... پشتیبانی می کنم.[۴۲]

آخرین حرکت تاریخی،در امور مربوط به دانشگاهها با فرمان مهم امام خمینی مبنی بر تشکیل «شورای انقلاب فرهنگی» محقق شد. این شورا موظف بود زمینه های تحول و اسلامی شدن دانشگاهها و دگرگون سازی شرایط را فراهم نماید.

متن فرمان امام به شرح ذیل می باشد:

مدتی است ضرورت انقلاب فرهنگی که امری اسلامی است و خواست ملت مسلمان می باشد، اعلام شده است و تاکنون اقدام مؤثر اساسی انجام نشده است و ملت اسلامی و خصوص دانشجویان با ایمان متعهد،... نگران اخلال توطئه گران، که هم اکنون گاه گاه آثارش نمایان می شود و ملت مسلمان و پایبند به اسلام خوف آن دارند که خدای نخواسته فرصت از دست برود و کار مثبتی انجام نگیرد، و فرهنگ همان باشد که در طول مدت سلطه رژیم فاسد کارفرمایان بی فرهنگ، این مرکز مهم اساسی را در خدمت استعمارگران قرار داده بودند، که از دستاوردهای دانشگاهها به خوبی ظاهر می شود که جز معدودی متعهد و مؤمن که علی رغم خواست دانشگاهها در خدمت کشور و اسلام بودند، دیگران جز ضرر و زیان چیزی برای کشور ما بار نیاوردند؛ و ادامه این فاجعه که مع الاسف خواست بعض گروههای وابسته به اجانب است، ضربه ای مهلک به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی وارد خواهد کرد، و تسامح در این امر حیاتی، خیانت عظیم بر اسلام و کشور اسلامی است. براین اساس به حضرات آقایان محترم محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد، جلال الدین فارسی و علی شریعتمداری مسئولیت داده می شود تا ستادی تشکیل دهند و از افراد صاحبنظر متعهد، از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد با ایمان و دیگر قشرهای تحصیلکرده، متعهد و مؤمن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند و برای برنامه ریزی رشته های مختلف و خط مشی فرهنگی آیندۀ دانشگاهها، بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آماده سازی اساتید شایسته متعهد و آگاه و دیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایند. بدیهی است بر اساس مطالب فوق دبیرستانها و دیگر مراکز آموزشی که در رژیم سابق با آموزش و پرورشی انحرافی و استعماری اداره می شد، تحت رسیدگی دقیق قرار گیرد تا فرزندان عزیزم از آسیب و انحراف مصون گردند. از خداوند متعال توفیق آقایان را در این امر مهم مسئلت می نمایم و عظمت اسلام و کشورهای اسلامی را خواهانم.[۴۳] از همان ابتدا تشکیل شورای انقلاب فرهنگی، بحثهای مختلفی در خصوص اهداف این شورا و محدودۀ عمل آن مطرح بود برخی از اعضا، انقلاب فرهنگی را ایجاد تحولی بنیادین در همه عرصه های فرهنگی جامعه می دانستند و برخی از انقلاب آموزشی و ایجاد یک رفرم آموزشی در دانشگاهها به عنوان هدف اصلی یاد می کردند و انقلاب فرهنگی هدایت شده را ناممکن می دانستند.[۴۴]

در نهایت نیز غلبه با گروه دوم بود و اهداف انقلاب فرهنگی به افقهای ملایمتر و نهایتاً یک رفرم آموزشی در دانشگاهها سوق پیدا کرد که این اقدامات، دانشجویان انجمنهای اسلامی را که دارای روحیه ای آرمانگرا بودند، اقناع نمی کرد.[۴۵] یکی از محققین معتقد است از همان آغاز تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی، کسانی مسؤلیت هدایت و مدیریت این حرکت را عهده دار شدند که اهداف و انتظارات و توقعاتشان از این حرکت با بانیان و طراحان و آغازگران اولیه تفاوتهایی اساسی داشت. به گفتۀ وی بزرگانی که از طرف امام متصدی این امر شدند لزوماً نه به لحاظ اعتقادی و همسویی همه جانبه با بانیان و اهداف حرکت بلکه، عمدتاً به لحاظ اینکه آنها از خیل شخصیتهای علمی ـ فرهنگی کشور بوده و احتمالاً کمترین تعارضها را با بانیان داشتند، انتخاب شدند و این امر که اجتناب ناپذیر نیز می نمود، این حرکت را به نحوی جدی در افقهایی به مراتب نازلتر یا تعدیل شده تر از انتظارات بانیان، هدایت نمود.[۴۶] شورای انقلاب طی مدت فعالیت خود اقداماتی را جهت تحول در ساختار آموزشی پژوهشی دانشگاهها و جهت دهی مجدد آنها آغاز کرد که می توان اقدامات آن را در چند سطح طبقه بندی نمود:

بحث تحول در برنامه ریزی آموزشی و متناسب کردن آن با اهداف و نیازهای جامعه و اهداف انقلاب اسلامی یکی از دغدغه های مهم متولیان فرهنگی بود. به این منظور اقداماتی در چندین سطح آغاز شد. از یکسو، بحث بازنگری دربارۀ رشته های مختلف مورد توجه قرار گرفت.

برخی با نگرشی تأسیسی و با تقسیم کردن همه علوم به اسلامی و غیراسلامی، معتقد بودند که علوم انسانی معاصر در دامان مادیگری رشد کرده و باید علوم اسلامی در بستری متفاوت رشد کند. بنابراین بر یک دگرگونی اساسی در مبانی و روشهای علوم انسانی تأکید می کردند و برخی دیگر علوم انسانی را تنها حوزۀ مورد نظر برای تحول ذکر می کردند.

امام خمینی ضمن رد این نوع نگرشها آن را اشتباه دانسته و اسلامی شدن دانشگاه را به معنای نفی وابستگی دانشگاهها مورد تأکید قرار دادند و خواستار ایجاد بستری در دانشگاهها شدند که تربیت شده های آن افراد مستقلی باشند که به منافع ملی بیندیشند و به ارزشهای انسانی پایبند باشند.[۴۷] به هر حال در این راستا شورای انقلاب فرهنگی به بازنگری در برنامه ریزی علوم انسانی پرداخت و تلاش نمود با افزودن و یا کاستن برخی دروس و تغییر رئوس اساسی دروس، تغییراتی را در این رشته ها در جهت تطبیق دروس با نیازهای کشور ایفا کند و زمینه را برای رشد و تربیت نیروهای خلاق در عرصه های مختلف علمی کشور فراهم آورد.

از سوی دیگر، به منظور آشنا کردن دانشجویان با فرهنگ اسلامی و تقویت مبانی تربیت معنوی و اخلاقی و آشنایی آنان با مبانی نظری و تاریخ انقلاب اسلامی، دروسی تحت عنوان دروس عمومی در تمام رشته های دانشگاهی پیش بینی شد.

بدین منظور دروسی چون معارف اسلامی، تاریخ اسلام، اخلاق اسلامی، تحلیل انقلاب اسلامی و ریشه های آن برای کلیه رشته های دانشگاهی پیش بینی و به سقف دروس و واحدهای معمول اضافه شد. همچنین در بسیاری از رشته های علوم انسانی و به عنوان مبانی اسلامی آن رشته ها یا به عنوان ریشه و سوابق علمی این موضوعات نزد اندیشمندان و متفکرین مسلمان در قرون گذشته متناسب با هر رشته درسهایی خاص به عنوان دروس تخصصی منظور گشت. به منظور تدریس دروس عمومی مرتبط با معارف دینی و نیز دروس اسلامی منظور شده در برنامۀ رشته های علوم انسانی تعدادی از اساتید و طلاب تحصیل کرده در سطوح میانی نظام حوزوی به دانشگاهها دعوت شدند وبه این ترتیب حضور عناصر روحانی و حوزوی در نظام درسی و فعالیتهای آموزشی ـ پرورشی دانشگاهها گسترش یافت.

به منظور تأمین و تربیت روحانیون ذیصلاح برای تصدی امور فوق الذکر در مراکز حوزوی نیز تحولاتی صورت گرفت و مراکزی چون مرکز تربیت مدرس در مدرسۀ دارالشفاء و نیز نهادهای حوزوی ـ دانشگاهی که متأثر از نظام دانشگاهی ساماندهی شده بودند، به وجود آمدند. تأسیس دانشگاه امام صادق و مدرسه عالی شهید مطهری در تهران و نیز مرکز آموزش و پژوهشی امام خمینی و دانشگاه مفید و دانشگاه باقرالعلوم(ع) در قم از نمونه های برجسته این نوع اقدامات م حسوب می شوند که البته در تأسیس آنها توجه به نیازهای عامتر جامعه در سایر بخشها نیز مورد عنایت بوده است.

در این راستا تأسیس مرکز نشر دانشگاهی یکی از اقدامات مهم شورا بود، تأسیس این مرکز در اسفند ۵۹ به منظور دستیابی به متون و منابع درسی جدیدتر و استفاده از آخرین دستاوردهای دانش روز و نیز رهایی از جزوه هایی قدیمی و کمّ و کیّف معمول اساتید در نظام دانشگاهی پیش از انقلاب و همچنین استفادۀ شایسته از اساتید در دوران تعطیلات دانشگاهها بود. تعداد قابل توجهی از کتب و منابع علمی توسط این مرکز شناسایی و برای ترجمه به اساتید سپرده شد. ایدۀ اولیه این حرکت از جنبشی که دربارۀ ترجمۀ متون ایرانی و یونانی در قرون اولیۀ اسلام توسط مسلمانان به وجود آمد و پایۀ تمدن اسلامی بنیان نهاده شد، نشات گرفته بود. از نظر بانیان انقلاب فرهنگی این حرکت نیز مقدمه ای برای جهش عظیم وبنای تمدن اسلامی در رنسانس انقلاب اسلامی بود.[۴۸] تأسیس سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) نیز یکی از اقدامات دیگر بود. با تأسیس مرکز نشر دانشگاهی مشکلات منابع درسی در حوزۀ غیر علوم انسانی تا حدودی برطرف گشت و پیشرفت قابل توجهی نمود ولی در علوم انسانی اتکا به ترجمۀ کتب غربی چندان قابل توجه نبود، لذا با چند سال تأخیر در سال ۱۳۶۳ این سازمان تأسیس شد تا با استفاده از همکاری اساتید حوزه و دانشگاه، کتب علوم انسانی دانشگاهها تألیف و تدوین گردد.[۴۹]

در همین راستا وحدت حوزه و دانشگاه هم به عنوان یک هدف و هم به عنوان یک مکانیسم و وسیلۀ تحقق اهداف انقلاب فرهنگی گامی مؤثر در این راه بوده است. بسیاری از نیروهای دانشگاهی نیز به دلیل دلبستگی قوی به معارف اسلامی خواستار همکاری حوزه و دانشگاه جهت بازسازی علوم انسانی بودند و در این راستا بر استفاده از اساتید حوزه در تدریس دروس معارف اسلامی، تشکیل سمینارهای متعدد تحت عنوان وحدت حوزه و دانشگاه و اردوهای عقیدتی سیاسی و ارتباطات این دو مرکز تأکید می کردند. این همکاری همواره مورد تأکید امام خمینی نیز بود و ایشان به عنوان یک همکاری استراتژیک از آن یاد می کرد و آن را ابزاری برای یافتن راهکاری برای حل مشکلات می دانست. براین اساس به منظور افزایش ارتباط گفتمانی بین اساتید حوزه و دانشگاه و تدارک بخشی از محتوای علمی مناسب در رشته های علوم انسانی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تأسیس گشت و نشستهای علمی مشترک بین تعدادی از اساتید هر یک از رشته های علوم انسانی و صاحبنظران حوزوی علاقمند به مباحث آن رشته ساماندهی شد. [۵۰] دفتر همکاری حوزه و دانشگاه به وسیله شورای مدیریتی مرکب از سه نفر از مسئولین «مؤسسه در راه حق» در قم و نمایندۀ ستاد انقلاب فرهنگی اداره می شد. براساس طرحی قرار بود که این دفتر طی دوسال و با مشارکت یکصد تن از اساتید دانشگاه به تبادل نظر در مورد مسائل علوم انسانی و نحوۀ تحول بنیادین در آن بپردازد و در نهایت نتایج مباحثات خود رادر قالب کتابهایی تدوین کند تا راهنمای تدوین کتب درسی دانشگاهها شود اما از همان ابتدا نگرشهای متفاوت به علوم انسانی از یکسو و عدم آشنایی بسیاری از نیروهای حوزه ها با مبانی دروس دانشگاهی از سوی دیگر باعث کندی کار شد.[۵۱]

یکی از انتقادات اساسی وارد به نظام دانشگاهی پیش از انقلاب عدم توان پاسخگویی به نیازهای پژوهشی جامعه بود. لذا جهاد دانشگاهی در ۱۶ مرداد ۵۹ برای رفع اینگونه مشکلات و ارتباط هر چه بیشتر تحقیقات بانیازهای جامعه و سود جستن از روحیۀ جهادی در فعالیتهای علمی ـ پژوهشی تأسیس گشت و موارد زیر را به عنوان اهداف دنبال کرد:

۱ـ ایجاد ارتباط بین دانشگاه و نیازهای ملموس جامعه؛

۲ـ کوشش برای تأمین کادر تحقیقاتی و اجرایی جهاد سازندگی و سایر نهادهای انقلابی که در جهت حل مسائل محرومترین اقشار جامعه فعال بودند؛

۳ـ کوشش در حل مسائل اجتماعی و اقتصادی کشور، با استفاده از نیروی فکری دانشگاهها به صورت طرحهای ضربتی و درازمدت در جهت خودکفایی و بالنتیجه استقلال کشور. [۵۲]

در مجموع، جهاد دانشگاهی پیشتاز تدارک فضایی برای شناسایی نیازها و مشکلات جامعه بویژه در ابعاد اقتصادی و صنعتی بوده و بدین طریق تلاش کرد تا انگیزه و روح تحقیق و تتبع و نوآوری را در سطحی وسیع، بسط و گسترش دهد و دستاوردهای ارزنده ای نیز از خود بر جای گذارد.

فقدان خودباوری علمی بر فضای آموزشی پژوهشی کشور در سالهای قبل از انقلاب موجب شده بود به استثنای معدود رشته هایی چون ادبیات فارسی، دوره های تحصیلات تکمیلی در داخل کشور جدی گرفته نشود و در سطوح نهایی تحصیلات عمدتاً به خارج و سیاست اعزام دانشجو به خارج متکی باشیم و این وضعیت به هیچ وجه با انتظارات و آرمانهای استقلال گرایانه بعد از انقلاب سازگار نبود. از سوی دیگر، با عزیمت تعدادی از اساتید به خارج و نیز پاکسازیهای بعد از انقلاب که در موج اولیه انقلاب فرهنگی نیز تشدید شد، نظام دانشگاهی با کمبود شدید اساتید مواجه شده بود که طبیعتاً نمی توانست از طریق تداوم سیاستهای گذشته که متکی به اعزام دانشجو به خارج بود، رفع گردد.

در این وضعیت به منظور رفع این مشکل تلاش گردید تا این دوره ها راه اندازی شود.

اما از آنجا که استفادۀ بهینه از امکانات محدود و پراکنده دانشگاهها بویژه در مقوله استاد و نیروی انسانی نوعی بهره برداری متمرکز و ستادی از این امکانات را ایجاب می کرد و از سوی دیگر، علاوه بر بعد علمی، پرورش معنوی و غنای ایدئولوژیک و به عبارتی تعهد دینی کادرهای آیندۀ نظام دانشگاهی نیز بشدت مورد توجه بود، دانشگاه تربیت مدرس (که در آن دوره به علت تأثیرپذیر بودن شدید از بومی گرایی، مدرسه تربیت مدرس نامیده می شد) در اسفند ۱۳۶۰ تأسیس گشت. این دانشگاه در حقیقت اولین دانشگاه در ایران است که به دورهای تحصیلات تکمیلی اختصاص یافت. همچنین در اهداف و برنامه های اولیۀ خود آیینه ای است که به نحوی نسبتاً جامع، مولود انقلاب فرهنگی می باشد. هر چند این دانشگاه در تداوم حرکت خود به علل گوناگون از اهداف و انتظارات اولیه فاصله بسیار گرفت اما این دانشگاه با پایه ریزی تحصیلات تکمیلی داخل کشور تاحد بسیار زیادی طلسم ناباوری را شکست. تا سال ۷۹، در سطح کارشناسی ارشد حدود ۲۹۰ و در مقطع دکترا ۱۴۸ رشته در مراکز مختلف دانشگاهی کشور دائر کرد که بسیاری از رشته های معمول نظام دانشگاهی معتبر جهانی را در برمی گرفت این حرکت فی نفسه گام ارزنده ای در جهت خودکفایی علمی محسوب شد و نیاز به اعزام دانشجو به خارج را تا حد زیادی منتفی نمود.[۵۳]

علاوه بر وجود کیفی و محتوایی که دربندهای فوق بدان اشاره شد رفع محرومیتهای اجتماعی در عرصۀ دسترسی به آموزش عالی از اهدافی بود که نظام اسلامی به نحو عام و انقلاب فرهنگی به نحو خاص نمی توانستند نسبت به آن بی توجه باشند و این عاملی بود که باعث شد گسترش آموزش عالی در استانهاو مناطق مختلف مورد توجه قرار گیرد. علاوه بر این نظام سهمیه بندی مناطق در آزمونهای ورودی آموزش عالی نیز شانس راهیابی فرزندان مناطق محروم را به آموزش عالی امکانپذیر نمود. چرا که در نظام رقابتی فشرده برای ورود به آموزش عالی نابرابری در امکانات و شرایط تحصیلی، ممکن بود شانس موفقیت را برای دانش آموزان مستعد محروم از امکانات کاهش دهد. هر چند این امر در مواردی به کیفیت و سطح علمی آموزش عالی آسیبهایی وارد ساخت ولی نقش مهمی در تأمین عدالت اجتماعی در آموزش عالی داشته است. به نحوی که اکنون دانشگاه و تحرک اجتماعی ناشی از آن آرمانی دست نیافتنی برای کودکان مستعد روستایی و مناطق محروم نمی باشد.[۵۴]

البته در حوزۀ امور اجرایی و سازماندهی آموزش عالی اقدام دیگری صورت گرفت و آن رفع مشکلات مدیریتی و بلا تکلیفی موسسات آموزش عالی کوچک و پراکنده ای بود که نوعاً میراث آموزش عالی و غیردولتی و خصوصی باقیمانده از رژیم شاه بود. و این امر دشواریها و سرگردانیهایی برای دانشجویان و خانواده آنها بویژه در سالها پس از انقلاب ایجاد کرد. در این راستا دانشگاه خواجه نصیر طوسی که تمامی مدارس عالی رشته های فنی مهندسی و علوم پایه را در بر می گرفت و دانشگاه علامه طباطبایی که به رشته های علوم انسانی اختصاص داشت، سازماندهی شد.

بحث سالم سازی در محیط دانشگاهها و نیروهای انسانی موجود (مدیران، اساتید، دانشجویان) نیز یکی از اقدامات شورا بود.در این راستا جهت گزینش اساتید شایسته، شورای مرکزی گزینش استاد تأسیس شد تا نظارت بیشتری بر استخدام اساتید اعمال گردد و همچنین بخشی از اساتید سابق که با معیارهای انقلابی همخوانی نداشته بازنشسته یا اخراج شدند. تلاشهایی نیز به منظور اسلامی کردن ظواهر محیط دانشگاه انجام گرفت. در این راستا کمیته های انضباطی بر رعایت حجاب و پوشش مناسب برای مردان و زنان و حفظ ارزشهای اسلامی تأکید کرده و تلاشهایی را در این راستا انجام دادند. تأسیس دفاتر نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها به عنوان نوعی نظارت بر این امر محسوب می شد. این دفاتر برای پیشبرد اهداف سیاست فرهنگی و تربیتی به کار گرفته شدند.[۵۵]

[۱] . شرف زاده، محمد؛ بررسی عوامل استنباطهای متفاوت از اهداف انقلاب فرهنگی با تأکید بر حوزه علوم انسانی و دیدگاه بانیان انقلاب فرهنگی؛ ص ۳۷۴.

[۲] همان؛ ص ۳۸۴.

[۳] اطلاعات ؛ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۲۱.

[۴] برای مطالعه دیدگاه امام دربارۀ دانشگاهها رجوع شود به: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)؛ تبیان؛ دفتر ۴: «دانشگاه و دانشگاهیان از دیدگاه امام خمینی».

[۵] رضوی، مسعود؛ هاشمی و انقلاب.

[۶] حاضری، علی محمد؛ «تأملی در علل و پیامدهای انقلاب فرهنگی»، فصلنامۀ متین؛ ش ۸ (پاییز ۷۹)، ص ۲۸.

[۷] همان؛ ص ۲۹.

[۸] همان؛ ص ۲۹ – ۳۰.

[۹] دانشگاه تهران و جای پای امپریالیسم؛ ص ۲۱.

[۱۰] صحیفۀ امام؛ ج ۱۴، ص ۴۲۹.

[۱۱] سخی، ژینوس؛ وضعیت دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور از بهمن ماه ۱۳۵۷ تا بهمن ماه ۱۳۶۳.

[۱۲] به نقل از: شرف زاده، محمد؛ بررسی عوامل استنباطهای متفاوت از اهداف انقلاب فرهنگی با تأکید بر حوزه علوم انسانی و دیدگاه بانیان انقلاب فرهنگی؛ ص ۲۴۲ (مصاحبه با دکتر احمد احمدی).

[۱۳] همان جا.

[۱۴] موسوی اردبیلی، عبدالکریم؛ غائلۀ ۱۴ اسفند ۵۹، ظهور و سقوط ضد انقلاب؛ ص ۲۸۵.

[۱۵] رضوی، مسعود؛ هاشمی و انقلاب؛ ص ۳۴۴.

[۱۶] بازرگان، مهدی؛ انقلاب ایران در دو حرکت؛ ص ۱۰۵ – ۱۰۶.

[۱۷] رجوع کنید به: «پاره ای تصاویر از اقدامات گروههای سیاسی»، نشریۀ دانشگاه انقلاب (جهاد دانشگاهی)؛ ۱۲ خرداد ۱۳۶۱، ص ۱۸ – ۲۳.

[۱۸] حاضری، علی محمد؛ «تأملی در علل و پیامدهای انقلاب فرهنگی»، متین؛ ش ۸، ص ۹۱.

[۱۹] رجوع کنید به: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)؛ تبیان؛ دفتر ۴: دانشگاه و دانشگاهیان از دیدگاه امام خمینی.

[۲۰] صحیفۀ امام؛ ج ۶، ص ۱۹۴.

[۲۱] همان؛ ص ۴۶۰.

[۲۲] همان؛ ج ۸، ص ۶۴.

[۲۳] همان؛ ص ۶۱.

[۲۴] همان؛ ص ۱۳۶، ۱۳۸ – ۱۳۹، ۱۴۲.

[۲۵] همان؛ ج ۹، ص ۳.

[۲۶] همان؛ ج ۱۰، ص ۸۲.

[۲۷] همان؛ ص ۸۱.

[۲۸] همان؛ ج ۱۲، ص ۲۰۸.

[۲۹] همان؛ ص ۲۰۷ – ۲۰۸.

[۳۰] انجمنهای اسلامی سازمانهای دانشجویان مسلمان دانشگاهها و مدارس عالی کشور؛ چگونه باید انقلابی اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید؛ بخش تحلیل، دفتر اول، ص ۱۶ – ۱۹؛ دفتر دوم، ص ۷.

[۳۱] رجوع شود به: شرف زاده، محمد؛ بررسی عوامل استنباطهای متفاوت از اهداف انقلاب فرهنگی با تأکید بر حوزه علوم انسانی و دیدگاه بانیان انقلاب فرهنگی؛ ص ۲۵۹ – ۲۶۱ (مصاحبه با برخی دانشجویان عضو انجمن اسلامی).

[۳۲] همان جا.

[۳۳] موسوی اردبیلی، عبدالکریم؛ غائلۀ ۱۴ اسفند ۵۹، ظهور و سقوط ضد انقلاب؛ ص ۲۸۳.

[۳۴] همان؛ ص ۲۸۵.

[۳۵] رضوی، مسعود؛ هاشمی و انقلاب؛ ص ۲۱۹.

[۳۶] موسوی اردبیلی، عبدالکریم؛ غائلۀ ۱۴ اسفند ۵۹، ظهور و سقوط ضد انقلاب؛ ص ۲۸۵.

[۳۷] رضوی، مسعود؛ هاشمی و انقلاب؛ ص ۳۴۶.

[۳۸] همان؛ ص ۲۸۶.

[۳۹] همان جا.

[۴۰] همان جا.

[۴۱] همان؛ ص ۲۸۸ – ۲۹۲.

[۴۲] صحیفۀ امام؛ ج ۱۲، ص ۲۴۸ – ۲۵۲.

[۴۳] همان؛ ص ۴۳۱ – ۴۳۲.

[۴۴] رجوع شود به: دیدگاههای دکتر علی شریعتمداری، دکتر حسن حبیبی، دکتر احمدی، سروش، در مورد انقلاب فرهنگی در دانشگاه انقلاب؛ ش ۲۴ (خرداد ۶۲)، ص ۵.

[۴۵] حاضری، علی محمد؛ همان، ص ۹۳.

[۴۶] همان؛ ص ۹۲.

[۴۷] رجوع شود به: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)؛ تبیان؛ دفتر ۴: دانشگاه و دانشگاهیان از دیدگاه امام خمینی؛ ص ۱۸۶ – ۱۸۷.

[۴۸] نگاه کنید به: مجله فرهنگ انقلاب؛ ش ۱ (سال ۱۳۵۹)، ص ۴۲.

[۴۹] رجوع شود به: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، فهرست انتشارات «سمت» تا اردیبهشت ۱۳۸۰.

[۵۰] دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ کارنامه دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ ۱۳۶۱.

[۵۱] شرف زاده، محمد؛ بررسی عوامل استنباطهای متفاوت از اهداف انقلاب فرهنگی با تأکید بر حوزه علوم انسانی و دیدگاه بانیان انقلاب فرهنگی؛ ص ۳۵۲.

[۵۲] برای آگاهی از اهداف و سوابق تأسیس جهاد دانشگاهی که از ابتدا به عنوان دفتر جذب نیروی در ستاد انقلاب اسلامی تأسیس شد رجوع کنید به: ستاد انقلاب فرهنگی؛ فرهنگ انقلاب؛ ش ۱ (سال ۱۳۵۹)، ص ۱۳.

[۵۳] رجوع شود به: موسوی، یعقوب؛ فرهنگ و آموزش عالی و بررسی ابعاد تحول آن در دروه معاصر ایران؛ پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی، ص ۱۹۹؛ همچنین حاضری، علی محمد؛ همان؛ ص ۹۸.

[۵۴] حاضری، علی محمد؛ همان؛ ص ۹۶.

[۵۵] رجوع شود به: رحیمی، حسین؛ «تزکیه در دانشگاه»، دانشگاه انقلاب؛ ش ۶ (آذر ۶۰)، ص ۳۱؛ حاضری، علی محمد؛ همان؛ ص ۹۸

. انتهای پیام /*