آن روزی که رضا شاه آمد و آن همه کارها را کرد، باز یک آخوند بود که توی‏‎ ‎‏مجلس، به اسم مدرس ـ رَحِمَهُ الله ـ مقابلش می ایستاد و می گفت که «نه». هیچ کس نبود؛‏‎ ‎‏مدرس بود، و چند نفر هم که اطراف او بودند. دیگر در تمام مملکت هیچ قدرتی در‏‎ ‎‏مقابل او نمی ایستاد. مدرس یک آقای عمامه ای، ملا، متقی و با یک پیراهن کذا و عبای‏‎ ‎‏کذا و تنبان کرباسی، که شعر آن وقت برایش گفتند که تنبانْ کرباسی ـ قدردانی از او کردند‏‎ ‎‏و شعر برایش گفتند ـ انتقاد از او کردند، این ایستاد در مقابل رضا شاه و «نه» گفت.‏

صحیفه امام، ج ۴، ص:۲۲۲

. انتهای پیام /*