پرتال امام خمینی(س):یادداشت ۴۳۲/عباس خورشید*

سه نیروی سیاسی عمده ای که در انقلاب ایران حضور داشتند، چپ گرایان، ملی گرایان و اسلام گرایان بودند و هرکدام بر اساس چشم انداز مطلوبشان به تبیین فراز و فرود انقلاب و چگونگی سقوط رژیم پهلوی پرداخته اند.

با وجود اختلافات متعددی که در تفسیر و تبیین وقایع بین این سه گروه وجود دارد، هر سه در یک مورد با هم توافق دارند؛ و آن اینکه هر سه گروه برای تبیین و علت یابی انقلاب، بر عملکرد دولت، دربار و شاه متمرکز می شوند. هر سه گروه علت اصلی روشن شدن شعله های انقلاب در کشور را عملکرد نادرست این سه عامل می دانند و هریک بر اساس رویکرد تحلیلی خود، رژیم را متهم به همراهی و همدستی با امپریالیسم، عدم التزام به اصول قانون اساسی مشروطه یا زیر پا گذاشتن قوانین و احکام اسلام می کنند.

اگرچه که تحقیقات پرشمار انجام شده در این زمینه در چهار دهه اخیر، جایی برای تردید در مورد نقش هیأت حاکمه در ایجاد نارضایتی گسترده در جامعه به جا نمی گذارد. اما به نظر می رسد تأکید بر عملکرد حکومت، باعث نادیده گرفته شدن سایر عواملی شده که ممکن است در شکل گیری انقلاب ایران نقش داشته باشند. چرا که شکل گیری فرهنگ اعتراضی در یک جامعه می تواند به عواملی فراتر از عملکرد حکومت ها بستگی داشته باشد و فارغ از عملکرد دولت و دربار، فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه و پویایی حاکم بر آن نیز می تواند در ایجاد نارضایتی جمعی و عمومی نقشی تعیین کننده ایفا کند.

نوع مواجهه گروه ها و احزاب با حاکمیت، نوع مطالبه گری آنها، شیوه های مختلف بسیج نیروها و منابع، تصور گروه ها و احزاب از امر سیاسی و راه های مشروع مشارکت سیاسی و نوع تفسیر و تحلیل روابط قدرت از جمله مؤلفه هایی است که مستقل از عملکرد حکومت قابل مطالعه و بررسی است. با توجه به تأکید نسل چهارم نظریه های انقلاب بر مؤلفه های فرهنگی، تأکید بر شناخت فرهنگ سیاسی فعالان انقلابی ضرورتی دوچندان می یابد.

تاکنون در مورد جنبش دانشجویی تحقیقات متعددی انجام شده و مبارزات دانشجویان داخل و خارج از کشور با حکومت پهلوی و فراز و نشیب آن مورد بررسی قرار گرفته است. در این مطالعات جنبش دانشجویی عموما با محوریت مطالبات و موضع گیری ها و کنش گری های سیاسی اش مورد قضاوت قرار می گیرد و به دوره های مختلف تاریخی تقسیم می شود و در هر دوره، نشان داده می شود که نوع انتظارات جنبش دانشجویی از دولت و شیوه تعاملش با آن متناسب با تحولات سیاسی، چه تغییراتی را از سر گذرانده است.

نقاط عطفی مانند کودتای ۲۸ مرداد و قیام ۱۵ خرداد از جمله مقاطع تاریخی ای به شمار می روند که فضای سیاسی کشور و به تبع آن جنبش دانشجویی را وارد مرحله جدیدی از فعالیت و مبارزه سیاسی کرده اند. در این سخنرانی عواملی مورد بررسی قرار می گیرند که به نارضایتی و سیاسی شدن بخشی از بدنه انقلاب ایران یعنی دانشجویان دانشگاه های شهر تهران انجامید. اما برای کشف این عوامل بیش از آنکه بر عملکرد غیردموکراتیک و انحصارگرای رژیم تأکید شود، بر مؤلفه های فرهنگی و تاریخی ای تمرکز خواهد شد که به تکوین شکلی از فرهنگ مقاومت در دانشگاه ها یاری رساندند.

ممکن است این مؤلفه ها در وهله اول لزوما به مقاومت در برابر نظام سیاسی حاکم ارتباطی نداشته باشند؛ اما همنشینی آنها با یکدیگر می تواند به شکل گیری منظومه ای بینجامید که ابعاد مختلفش بازنمایی کننده اشکال متنوع موضع گیری های مخالفت آمیز در برابر دولت و دربار باشد. بنابراین، مجموعه این عوامل را باید بر اساس شکلی از قرابت انتخابی فهم کرد که به موجب آن همنشینی تصادفی مجموعه ای از عوامل به تکوین پدیده فرهنگ مقاومت منجر شده است.

بر این اساس، سیاست زدگی و استحاله گفتار سیاسی به ژارگون در دانشگاه ها، جدال نیروهای مذهبی با چپ گرایان، مماشات مسئولین دانشگاه با برخوردهای خشن دانشجویان، عدم تساهل در قبال تغییرات فرهنگی و تنوع سبک های زندگی، دوقطبی شدن فضای سیاسی حاکم بر دانشگاه ها، وابستگی شدید گروهی و سازمانی، فهم مبهم و غیر دقیق غرب زدگی و غرب گرایی، فقدان جامعه پذیری نهادی/سازمانی و توقعات فزاینده از جمله عواملی است که به سیاسی و معترض شدن دانشجویان در دوران پهلوی دوم انجامیده است. 

*استاد دانشگاه؛ این یادداشت برگزفته از سخنرانی ایشان در نشست «دانشگاه و تجربه امر سیاسی» است.

. انتهای پیام /*