پرتال امام خمینی(س)/یادداشت ۶۱۹، هنوز ماجرای فیضیه خونین، نُقل مجالس خانگی و تجمع های مخفیانه بود که رژیم باز هم دست به رفتاری نابخردانه زد. او حاج آقا روح الله را که فردی خستگی ناپذیر و ظلم ستیز بود، در یک اقدام عجولانه با ترس بسیار از قم به تهران منتقل کرد آن هم نه در روز روشن که در سیاهی شب. از ارادت مردم به او خبر داشتند و همین تن لرزه شان را بیشتر و بیشتر می کرد. خبر خیلی زودتر از آنچه تصور کنند میان مردم و دهان به دهان پیچید. کفن بود که بر تنشان پوشانده شد و به خیابان ها آمدند تا زعیم شان را خلاصی دهند. گلوله بود که پاسخ تظاهرات مردم شد و خرداد خونین سال ۴۲ را رقم زد. اکنون ۶۰ سال از آن روزگاران می گذرد. سربازان امام روح الله که آن روزها در قنداقه ها بودند بخشی شان در جنگ هشت ساله به شهادت رسیدند و بخشی به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و برخی نیز مانده اند تا امنیت کشورشان را تامین کنند. ما اما به مرور خاطرات آن روزها می پردازیم آن هم از زبان کسانی که آن روزها همجوار و هم نشین امام بودند و حرف های بسیار دارند برای شنیده شدن. در کتاب خاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی چنین آمده است: 

‌‌من موقع دستگیری امام و قیام ۱۵ خرداد (مراجعه کنید به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و نهضت امام خمینی (س)) در قم نبودم اما شرح واقعه را در نجف از زبان‌‎ ‎‌حاج آقا مصطفی خمینی (ره) شنیدم. ایشان می گفت: آن شب بعد از سخنرانی امام‌‎[۱]‎‌ ما‌‎ ‎در منزل خوابیده بودیم که ناگهان متوجه شدیم سر و صدای زیادی می آید. به نظر‌‎ ‎‌می آمد که عده ای می خواهند به زور وارد خانه شوند یا از دیوار بالا بیایند که ما آمدیم‌‎ ‎‌و گفتیم شما کیستید و چه می خواهید؟ آنها گفتند: ما برای بردن آقای خمینی آمده ایم که‌‎ ‎‌مانع ورود آنها شدیم. در همان حال امام آمد و فرمود: با اینها کاری نداشته باشید و سر و‌‎ ‎‌صدا نکنید. روح الله خمینی منم و بعد امام رفت و لباس پوشید و آمد و اینها که‌‎ ‎‌می خواستند با جار و جنجال و زدن افراد ایجاد رعب و وحشت کنند با امر امام به‌‎ ‎‌سکوت، یکباره ساکت شدند و وحشت خود آنها را فرا گرفت و بعد با عجله امام را سوار‌‎ ‎‌ماشین کرده و پا به فرار گذاشتند و همان طوری که امام بعد از آزادی در مسجد اعظم‌‎ ‎‌فرمود اینها تا تهران ترس و واهمه داشتند و امام بدون یک ذره احساس ترس به آنها‌‎ ‎‌دلداری می داده است. همچنان که حاج آقا مصطفی تعریف می کرد مردم هنوز صبح‌‎ ‎‌نشده و حتی قبل از اذان از قضیه مطلع شده و از هر گوشه شهر قم به طرف منزل امام‌‎ ‎‌سرازیر می شوند.‌

دستگیری تعدادی از علما همزمان با امام

‌‌رژیم همزمان با دستگیری امام مبادرت به دستگیری دو تن دیگر از علما می کند. یکی‌‎ ‎آقای قمی در مشهد و دیگری آقای شیخ بهاءالدین محلاتی‌‎[۲]‎‌ در شیراز، آقای قمی از‌‎ ‎‌انقلابیون و مخالفان سرسخت حکومت بود و سخنرانی های بسیار تند و داغی علیه رژیم‌‎ ‎‌انجام می داد. ایشان اگرچه مرجعیت نداشت ولی به جهت شهرت و منزلتی که به عنوان‌‎ ‎‌فرزند حاج آقا حسین قمی‌‎[۳]‎‌ در نزد مردم داشت بیاناتش تأثیر زیادی در جامعه و در بین‌‎ ‎‌مردم مشهد می گذاشت. محبوبیت وی در میان مردم به خاطر مبارز بودنش چند برابر‌‎ ‎شده بود. من یک بار در آن زمان که به مشهد مشرف شده بودم از نزدیک شاهد بودم که‌‎ ‎‌مردم به طور گسترده در نماز جماعت ایشان که در مسجد گوهرشاد اقامه می کرد شرکت‌‎ ‎‌می کردند و بعد از نماز فشار جمعیت برای زیارت و دست بوسی ایشان بسیار زیاد بود.‌

 آقای قمی اگرچه به طور مستقل با حکومت مبارزه می کرد ولی ضمن احترامی که‌‎ ‎‌برای امام قائل بود، از مبارزه ایشان هم حمایت می کرد که این حمایت تا آنجا که من‌‎ ‎‌اطلاع دارم تا پیروزی انقلاب ادامه داشت چنانکه بعد از هجرت امام به پاریس من‌‎ ‎‌به همراه جناب آقای واعظ طبسی به منزل آقای قمی رفتیم و با معرفی رئیس جمهور‌‎ ‎‌وقت فرانسه به ایشان، خواستیم که با ارسال تلگرافی با تشکر از دولت فرانسه برای‌‎ ‎‌پذیرش امام، ورود ایشان را به فرانسه تبریک بگوید که ایشان پذیرفت و در همان جلسه‌‎ ‎‌هم خیلی از امام تجلیل کرد ولی از مواضع ایشان بعد از پیروزی انقلاب اطلاع‌‎ ‎‌چندانی ندارم.‌

۱. راجع به چگونگی دستگیری امام در کتاب کوثر چنین آمده است: «رژیم شاه که در مخمصۀ عجیبی گرفتار شده بود، پس از بررسی های فراوان، چارۀ کار را در دستگیری و بازداشت شخص امام (ره) دانست و این نقشه شوم را بدین صورت به مرحلۀ اجرا درآورد: عقربه ساعت، ۳ بعد از نیمه شب پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ را نشان می داد. کامیون های نظامی در بیرون شهر قم مستقر بودند. خیابان های قم در آن ساعات، از صدها کماندو و سرباز مسلح موج می زد. شاهدان عینی که آن ایام در قم بودند، می گفتند: از سر کوچه تا در منزل امام خمینی (س)، بیش از صد متر نبود؛ ولی در هر گوشه ای کماندویی مسلح سنگر گرفته بود. در فاصله ای کوتاه دهها کماندو و چترباز از راه های مختلف به خانه امام یورش بردند. وقایع اخیر و محبوبیت امام موجب شده بود تا در ایام پیش از محرم هر روز جمعیت زیادی از مردم قم و روحانیون در منزل آن حضرت اجتماع می کردند. خانواده حضرت امام به دلیل کمبود مکان به منزل شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی که رو به روی بیت امام (واقع در محلۀ یخچال قاضی شهر قم) قرار داشت منتقل شدند و حضرت امام شب ها در آنجا استراحت می کردند. مأمورین اعزامی رژیم آن شب ابتدا به منزل امام هجوم بردند، امام را نیافتند، لذا به ضرب و جرح چند تن از افرادی که شبها در آن محل می ماندند و در خدمت امام بودند، پرداختند. مأمورین پس از اطلاع از محل سکونت امام به منزل مجاور یورش برده درب خانه را شکستند. امام خمینی که طبق معمول برای نماز شب از خواب برخاسته بودند و متوجه حمله مأمورین و ضجۀ افراد شده بودند، از داخل حیاط فریاد زدند: «روح الله خمینی منم، به کسی کاری نداشته باشید». حضرت امام لباس پوشیدند و از منزل خارج شدند و مجدداً به سر مأموران فریاد کشیدند: «روح الله خمینی منم، چرا این بیچاره ها را کتک می زنید.» آیت الله حاج آقا مصطفی از پشت بام با تمام نیرو فریاد کشید: «مردم! خمینی را بردند» و خود را با سرعت از بام به کوچه رسانید. در این حال امام خمینی در محاصرۀ مأمورین و در اتومبیل فولکس واگن در حال حرکت قرار داشتند. (برای انتقال سریع امام پس از دستگیری، اتومبیل بنز سواری اعزام شده بود؛ ولی به دلیل تنگی کوچۀ منتهی به منزل امام ناگزیر از فولکس واگنی برای انتقال از منزل تا خیابان استفاده کردند) فرزند امام فریادزنان به دنبال ماشین می دود و از مأموران می خواهد که ایشان را نیز با امام ببرند. خودرو متوقف می شود، امام با تندی از فرزندشان می خواهند که بازگردند. اتومبیل حامل منادی آزادی به خیابان و مقابل بیمارستان فاطمی می رسد و در آنجا حضرت امام را به اتومبیل دیگری منتقل می نمایند.» همان؛ ج ۱، ص ۸۶ ـ ۸۷.

۲. آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی از علمای معروف ایران و استان فارس بود. وی در سال ۱۳۱۴ قمری در نجف اشرف به دنیا آمد. در هفت سالگی به همراه پدرش به شیراز رفت و پس از فراگرفتن دروس مقدماتی و ادبیات، فقه و اصول را نزد پدرش خواند. پس از مدتی به نجف اشرف مهاجرت کرد و به مدت ده سال از محضر آیات عظام آقا ضیاء عراقی، آقا شیخ محمدکاظم شیرازی و میرزا حسین نائینی استفاده کرد و به درجه اجتهاد رسید. در سال ۱۳۴۹ قمری به شیراز بازگشت و به اقامه جماعت و تدریس پرداخت. آیت الله محلاتی در جریان نهضت ملی، انجمن های ایالتی و ولایتی و نیز انقلاب اسلامی فعالانه شرکت داشت. وی در سوم مرداد ۱۳۶۰ شمسی در سن ۸۴ سالگی در شیراز درگذشت و در کنار مرقد حضرت علی بن حمزه (ع) به خاک سپرده شد.

۳. مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی، از مراجع بزرگ شیعه، در ۲۸ رجب ۱۲۸۲ ق. (۱۲۴۴. ش) در قم به دنیا آمد. پس از طی مراحل مقدماتی، برای گذراندن دروس سطح به تهران مهاجرت می کند. در بازگشت از سفر بیت الله الحرام راهی سامرا می شود و پس از توقف دو ساله و حضور در درس آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی، در سال ۱۳۰۶ ق. به تهران باز می گردد. در تهران دروس فقه و اصول را نزد مرحوم آیت الله شیخ فضل الله نوری و مرحوم میرزا محمد حسن آشتیانی فرا می گیرد و بعد از پنج سال راهی عتبات عالیات می شود. در مدت حضور در نجف اشرف از محضر اساتیدی چون میرزا حبیب الله رشتی، آخوند خراسانی و سیدمحمد کاظم یزدی استفاده های فراوانی می برد و در سال ۱۳۴۲ ق. راهی سامرا می شود. پس از اقامت ده ساله در سامرا، با توجه به درخواست اهالی مشهد، بنا به دستور آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی در سال ۱۳۳۱ ق. وارد مشهد مقدس شد. حاج آقا حسین قمی نسبت به حوادث و رویدادهای جامعه بی تفاوت نبود و در برابر سیاست های ضد مذهبی رضاخان واکنش جدی نشان می داد. در سال ۱۳۵۴ ق. (۱۳۱۴. ش) علیه سیاست های رضاخان قیام کرد و به تهران آمد. به دلیل استقبال مردم از ایشان، به دستور رضاخان، منزل وی محاصره و ارتباط مردم با ایشان قطع شد. وقتی این خبر به مشهد رسید، مردم در صحن حرم حضرت امام رضا (ع) اجتماع کردند و مأموران رژیم آنها را به گلوله بستند. دو روز بعد مردم مجدداً در مسجد گوهرشاد اجتماع می کنند که دخالت مأموران رژیم منجر به شهادت تعداد زیادی از آنها و حادثه معروف مسجد گوهرشاد می شود. حاج آقا حسین به عراق تبعید شد و در سال ۱۳۶۲ ق. برای زیارت حرم مطهر علی ابن موسی الرضا (ع) به ایران مراجعت می کند. در این سفر پیشنهادهای خود را به دولت برای اصلاح امور ارائه می دهد و پس از چند ماه توقف به کربلا باز می گردد. پس از درگذشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در سال ۱۳۶۵ ق. ایشان راهی نجف شد و زعامت عامه شیعیان را برعهده گرفت. آیت الله حاج آقا حسین قمی در روز پنجشنبه ۱۴ ربیع الاول ۱۳۶۶ ق. (۱۳۲۵ . ش) به دیار باقی شتافت. جنازه آن مرحوم پس از طواف در کاظمین و کربلا، در نجف و در مقبره شیخ الشریعه به خاک سپرده شد.

برشی از کتاب خاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)؛ ص ۱۳۱-۱۳۴

. انتهای پیام /*