ارائه شده در کنگره بین المللی امام خمینی(س) و فرهنگ عاشورا - خرداد 1374

* کاظم قاضی  زاده

مقدمه

در یک تقسیم بندی کلی، افعالی که یک مکلف مسلمان انجام می دهد به دو گروه تعبدی و توصلی تقسیم می گردد، مراد از این دو کلمه(تعبدی و توصلی) در میان اصولیین یکسان نگاشته نشده است، بعضی از اندیشمندان معاصر چهار احتمال را در معانی آن داده اند[1]  ولی با اینحال بعضی از احتمالات دیگری را که در کتب دیگران آمده ذکر نکرده است، یکی از معانی این اقسام را اینگونه ذکر کرده اند: تعبدی: مالا یعلم الغرض منه(آنچه غرض از آن معلوم نیست)، توصلی: ما کان الداعی للامر به معلوما(آنچه انگیزه از امربه آن معلوم است)[2] لازمه این مفهوم آن است که فعل تعبدی به انگیزۀ «تعبد» و امتثال اوامر خدایی انجام پذیرد و از همین جهت نیز آن را «تعبدی» نامیده اند، اگر تعبدی را به معنای «ما عمله المکلف لاجل التعبد و امتثال امرالله» بدانیم توصلیات – به مفهوم فوق – نیز می تواند داخل در تعبدی قرار گیرد. به تعبیر دیگر گرچه بعضی از وظایف دارای فلسفه و هدفی انسان یاب و بعضی دیگر دارای فلسفه ای است که عقل انسانی به آن دسترسی ندارد، اما مکلف می تواند در همه این افعال – چه گروه اول و چه گروه دوم – انگیزه ای جز انجام فرمان الهی و امتثال دستور او را در نظر نداشته باشد، در این صورت در انجام فعل توصلی عبد ضمن رسیدن به هدف متوقع و معلوم از تقرب به درگاه خداوند و داشتن انگیزه ای متعالی و خالص نیز بهره مند می شود، این مرحله بسیار بالایی است که مکلف در همه افعال جز طلب رضایت معبود و امتثال فرمان او و قرب به خداوند انگیزه دیگری ندارد. از این مرحله پایین تر جمع بین دو انگیزه تعبد و انگیزه رسیدن به هدف معلوم بنحو طولی یا عرضی است گرچه جمع طولی مطلوبتر است، عالمان علم اخلاق ضمن توصیه به تحصیل انگیزه خیر و نیک در کارها نه تنها در وظایف توصلی بلکه حتی در کارهای مباح به لزوم پیگیری انگیزه متعالی اشاره کرده اند ابو حامد غزالی می نویسد: «هیچ کار مباحی نیست مگر اینکه همراهی نیت و نیاتی نیک را برمی تابد و بدین وسیله زمینه تقرب را فراهم آورده و به درجات رفیع می کشاند.» [3]

هم  او نیز از بعضی از بزرگان گذشته نقل می کند که فرموده اند: «من دوست دارم در هر کاری نیت داشته باشم حتی در خوردن، آشامیدن، خواب و قضاء حاجت... و همه این کارها را می توان به خاطر خداوند انجام داد. چرا که هر چه سبب استمرار حیات و فراغت قلب است انسان را در دین خویش کمک می کند، پس هر کس که از خوردن قوت عبادت را قصد کند، در این خوردن اطاعت خداوند را نموده است.»[4] از سوی دیگر درجات قرب و انگیزه های نیک متفاوت است، انتخاب خوبترین انگیزه و متعالی ترین هدف بدون تردید مطلوبتر است، از این روی اولیاء خاص خداوند به انگیزه های خوب نیز قانع نبوده و بدنبال انجام «عمل حسن» نبوده که «احسن الاعمال» و «احسن النیات» را همواره در نظر داشتند، اگر انفاق و ترحم به یتیم و مسکین و اسیر مطلوب است و انفاق بر یتیم بخاطر سیر کردن وی و شادمان ساختن او و آسودگی وجدان و... همه و همه پسندیده است، اما اولیاء خاص اطعام فوق را لوجه الله انجام می دهند.«انما نطعمکم لوجه الله»[5]

بطور خلاصه گر چه در واجبات توصلی«بمعنای مذکور» هدف و غرض از فعل روشن است، اما انجام آنها به انگیزه تعبد و تسلیم در برابر حق ممکن و مطلوب است. در میان انگیزه های مطلوب نیز انتخاب عالیترین انگیزه پسندیده است.

مفهوم تکلیف گرایی با توجه به مقدمۀ فوق روشن می شود. تکلیف گرایی به معنای توجه به عمل و حرکت به سوی آن به انگیزه انجام اوامر خداوند و کسب رضایت اوست، از این جهت تکلیف گرایی خود عمل خاصی نیست بلکه روش خاصی در انجام عمل است، عمل یکسانی را دو فرد می توانند با انگیزه های مختلف انجام دهند، تکلیف  گرا در انجام همه اقدامات خود قبل از هر چیز و بیش از هر چیز به محبوبیت و مبغوضیت عمل در نظر خداوند و جایگاه  آن در حوزه اوامر و نواهی شرعی توجه می کند و همین نکته محرک اقدام یا ترک اقدام وی می شود.

انگیزه نهضت حسینی

بدون تردید حرکت و قیام خونین امام حسین(ع) مهمترین حرکت سیاسی و اجتماعی ایشان بلکه مهمترین حرکت اصلاحی تاریخ اسلام محسوب می شود، این حادثه خاطره انگیزترین حادثۀ تاریخ است، تاثیرات این واقعه در طول تاریخ و تجلیلی که از آن صورت گرفته و می گیرد، کم نظیر و بلکه بی نظیر است، ابعاد این واقعه علی القاعده باید با تحلیلها و بررسیهای مفصل و گوناگون مواجه شود اما به عللی از جمله مقام عصمت امام حسین(ع) و تقدس این حرکت در دیدگاه شیعیان کمتر بررسی تحلیلی از این واقعه صورت گرفته است. غالب کتبی که درباره این واقعه نگاشته شده است در بیان تاریخ و شرح وقایع این روز پر حادثه و وقایع قبل و بعد از آن بوده است، در صد سال اخیر خصوصاً در سالهای گذشته کتب تحلیلی در خور و شایسته ای در این موضوع نگاشته شده است، یکی از موضوعات مورد بحث که جواب یکسانی نیز نداشته است، مسأله انگیزه قیام حسینی است، آیا امام حسین(ع) به قصد تشکیل حکومت به سوی کوفه حرکت کرد؟ و یا انگیزه دیگری در دیدگاه ایشان وجود داشت؟ آیا امام حسین(ع) در پی انجام یک دستور خصوصی غیر قابل تحلیل و تعمیم بود؟ و یا حرکت سیاسی وی از پشتوانه اندیشه بشری برخوردار بود؟ آیا تغییر شرایط سیاسی در تصمیمات حضرت و انگیزه های آن جناب تأثیر گذاشت و یا در همه حالات یک انگیزه وی را به سوی مقصود راهبری می نمود؟[6]  طبیعی است پاسخگوئی به این سوالات با بررسی بیانات و موضعگیریهای امام حسین(ع) و مجموعه  خصوصیات قیام امام حسین(ع) امکان پذیر  است و دیدگاههای اجتهادی اندیشمندان زمینه پاسخگوئیهای متفاوتی را فراهم آورده است.

حضرت امام خمینی(ره) پاسخ یکسانی را به این سوالات نفرموده اند گرچه امکان انضمام این پاسخها وجود داشته و فرمایشات گوناگون ایشان قابل جمع و در نهایت همسازی است.

دیدگاه امام خمینی(ره) دربارۀ قیام حسینی

حضرت امام خمینی در بعضی از موارد انگیزه حرکت امام حسین(ع) را تشکیل حکومت معرفی کرده اند در این باره می فرمایند: «این جور نبود که آمده است ببیند که، بلکه آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد، اصلًا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال می کنند که حضرت سید الشهدا برای حکومت نیامده، خیر؛ اینها برای حکومت آمدند، برای اینکه باید حکومت دستِ مثل سید الشهدا باشد، مثل کسانی که شیعه سید الشهدا هستند باشد؛ اصل قیام انبیا از اول تا آخر این بوده است.»[7]

گاهی نیز انگیزه امام حسین(ع) را امر به معروف و نهی از منکر اعلام می نمودند، مسأله امر به معروف و نهی از منکر مفهومی گسترده است و مراتب مختلفی را شامل می شود، جلوگیری از ظلم ظالم، معرفی انحرافات مذهبی و دینی حکومت بظاهر دینی، رسوا نمودن ظالمان، محو حکومت ظالمان و تشکیل حکومت اسلامی همه و همه می تواند مصداقی از امر به معروف و نهی از منکر باشد، امام امت گاه به عنوان امر به معروف و نهی از منکر و گاه به مصادیق آن اشاره می فرمودند:

 « سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود. فرمودند که، می بینید که معروف، عمل بهش نمی شود و منکر، بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه کند و منکر را از بین ببرد، انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سید الشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود.» [8]

یکی از منکرات مهمی که در حکومت یزید اتفاق می افتاد محو دین و تحریف حقیقت اسلام بود، وی خلافت رسول الله را به رژیم استبداد و خودکامه مبدل ساخته و شراب و قمار و نماز را در هم می آمیخت، این خطر بزرگ را امام حسین(ع) بر طرف کرد، امام(ره) در این باره می فرمایند: «حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- دیدند که معاویه و پسرش، خداوند لعنتشان کند، اینها دارند مکتب را از بین می برند؛ دارند اسلام را وارونه جلوه می دهند.»[9]

خطر تحریف حقیقت اسلام و محو دین از هر خطری بالاتر است، از این روی برای مقابله با خطر احتمال تاثیر مستقیم یا علم به تاثیر فوری لازم نیست، در تزاحم بین حفظ «جان مسلمین» و «دین خداوند» جای هیچ گونه تردیدی در تقدم حفظ دین نیست، حضرت امام حسین(ع) نیز گرچه خود و فرزندان و اصحابش از بهترین مسلمین روی زمین بودند، اما در مبارزه با این انحراف نه به سرنوشت خود اندیشه کرده و نه توقع موفقیت ظاهری و فوری را داشتند. از این روی اگر در راه امر به معروف و نهی از منکر، احتمال شهادت نیز داده شود، بی اشکال و باز از دیدگاه دینی مطلوب است؛ حضرت امام(ره) در این باره می فرمایند:

 « آن روزی که وجهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای آن. در زمان معاویه و در زمان پسر خلف معاویه مسأله این طور بود که چهره اسلام را اینها داشتند قبیح می کردند. به عنوان خلیفة المسلمین، به عنوان خلیفه رسول اللَّه آن جنایات را می کردند. مجالسشان، مجالس چه بود. اینجا بود که تکلیف اقتضا می کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند و معارضه کنند؛ و این چهره قبیحی که اینها دارند از اسلام نشان می دهند و اشخاص غافل ممکن است که خیال کنند که اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد و یزید دارد، این است که خطر می اندازد اسلام را و این است که مجاهده برایش باید کرد، و لو انسان به کشتن برود.» [10]

با توجه به بیان اخیر، مسئله دیگری که بعضاً در انگیزه قیام سیدالشهدا(علیه السلام) گفته می شود قابل قبول و تحلیل است بعضی علت این قیام را از سوی امام(ع) رسیدن به مقام شامخ شهادت دانسته اند و هدف آن بزرگوار را به تحقق رساندن وعده ها و پیش بینی هائی دانسته اند که از قبل بر زبان حضرتش و یا امیرمومنان(ع) و پیامبر اکرم(ص) جاری گردیده بود. اگر مقصود آن باشد که حضرت صرفاً برای شهید شدن و رسیدن به مقام شفاعت و... به این کار بزرگ دست زده است، نمی تواند مورد قبول باشد، اما اگر مقصود آنست که حضرتش هیچ وسیله ای را برای رسوایی دشمن و نهی از منکر جز خون سرخ خویش و یاران نداشتند و در این مسیر گرچه بر شهادت خود نیز آگاه بود – به جهت کمی یاران و زیادی دشمن- با این حال رضایتمندانه به سوی هدف حرکت می کرد، این هدف هدفی مقدس و انگیزه ای کاملاً موجه و قابل قبول است.

حضرت امام خمینی در بعضی از کلمات خویش به این انگیزه اشاره می فرمایند: «حضرت سید الشهدا تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند؛ و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.»[11] «سیدالشهدا برای اسلام خودش را به کشتن داد.» [12]

در کلمات فوق حضرت امام(ره) به قیام امام حسین(ع) انگیزه های مختلفی را نسبت داده اند، انگیزه تشکیل حکومت اسلامی، انگیزه جلوگیری از ظلم ظالمان، انگیزه دفاع از حقیقت اسلام و مبارزه با کج اندیشی ها و انحرافات فکری، انگیزۀ شهادت خواهی در راه رسوایی ظلم و حیات اسلام، انگیزه امر به معروف و نهی از منکر.

بنظر می رسد همه انگیزه های فوق مقدس و مطلوب و تا حد زیادی نیز با هم قابل جمع است، اگر از علم امامت که حضرت مأمور به انجام وظیفه بر طبق آن نبوده اند بگذریم، شرایط تشکیل حکومت با وجود هواداران زیاد فراهم بوده است و لااقل قبل از آنکه نقض پیمان اهل کوفه رسماً اعلام شود، درصد موفقیت امام حسین(ع) در پیروزی بر یزید قابل اعتنا بوده است، انگیزه های دیگر نیز به عنوان انگیزه هایی که هر کدام به عنوان یک هدف اساسی از آغاز تا پایان نهضت در نظر حضرت سیدالشهدا بوده است قابل قبول و مورد تایید کلمات آن حضرت است.

انگیزۀ دیگری که در «طول» همه انگیزه های فوق است و جوهرۀ حرکت امام را تشکیل می دهد انگیزۀ «ادای تکلیف الهی» و «انجام وظیفه شرعی» و «اطاعت پروردگار» است، حضرت امام به این انگیزه یعنی «تکلیف الهی» در میان انگیزه هایی که برای نهضت امام حسین ذکر کرده اند، اشاره  فرموده اند: «اینکه حضرت ابی عبد اللَّه- علیه السلام- نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این [بود] که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم از این، نهی از منکر کنم.» [13]

 «سیدالشهدا تکلیف برای خودشان دانستند که بروند کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.» [14]

 «او تکلیف می دید برای خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع؛ تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عده ای که همراه خودش بود. چون دید که یک حکومت جائری است که بر مقدرات مملکت او سلطه پیدا کرده است تکلیف خودش را- تکلیف الهی خودش را- تشخیص داد که باید نهضت  کند و راه بیفتد برود و مخالفت بکند و اظهار مخالفت و استنکار بکند؛ هر چه خواهد شد. در عین حالی که به حَسَب قواعد معلوم بود که یک عدد این قدری نمی تواند با آن عده ای که آنها دارند، مقابله کند لکن تکلیف بود.» [15]

حضرت امام با توجه به این انگیزۀ قیام حسینی پیروزی آن را قطعی اعلام کرده و در حقیقت صرف انجام عمل به نیت ادای تکلیف و اطاعت را پیروزی می دانستند و می فرمودند: «حضرت سید الشهداء را کشتند؛ اما اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیتْ برای او بود؛ از این جهت، از این جهت هیچ شکستی در کار نبود. اطاعت کرد.» [16]

انگیزۀ نهضت امام حسین از دیدگاه استاد شهید مطهری

مرحوم استاد شهید مطهری در مواضع مختلفی به تحلیل و مقایسه انگیزه های گوناگونی که در راه نهضت حسینی متحمل است پرداخته اند. ضمناً در پاسخگویی به تحلیل دیگری که در عصر ایشان ارائه شده بود سه انگیزه «امر به معروف و نهی از منکر» و «مخالفت با بیعت» و «قصد تشکیل حکومت بر مبنای دعوت مردم کوفه» را مورد بررسی قرار داده اند، در دیدگاه ایشان تشکیل حکومت و اجابت به مردم کوفه هرگز نقش اساسی در نهضت حسینی نداشته است و به همین جهت آگاهی از نقض بیعت کوفیان هرگز بر شور و حماسه و تصمیم ابی عبدالله اثر منفی نداشته است، عامل سرباز زدن از بیعت نیز کاری تهاجمی نبوده و اگر یزید درخواست بیعت نمی کرد حضرت طبعاً وظیفه ای در ابراز مخالفت نداشت، اما عامل مهم امر به معروف و نهی از منکر عاملی است که اساس نهضت حسینی را تشکیل می دهد و حضرت ابا عبدالله(ع) خود بارها به آن اشاره فرمودند. این عامل وظیفه ابتدائی حضرت را موجب می شود- گرچه یزید بیعت نخواهد و کوفیان دعوت نکنند- و از جهت ارزندگی و آموزندگی و تقدس در مرحله بالاتری قرار دارد.[17]

آنچه در کلام استاد بطور روشن تر تحلیل شده است مسئله ارزش دعوت مردم کوفه و قصد امام حسین(ع) برای اجابت دعوت و تشکیل حکومت است، بر خلاف اندیشه کسانی که بدنبال اصلی کردن این عنصر در انگیزه نهضت، تلاش کرده اند و با شواهد و مدارک تاریخی و یا ذکر اوضاع سیاسی اوج حرکت حسینی را به سطح یک مبارزه سیاسی بین دو گروه متخاصم (منتها یکی حق و دیگری باطل) و هم آورد تنزل داده اند.[18]  ایشان به عامل دعوت هرگز نقش اساسی نداده اند. آنچه مهم بود، رفع بدعتها و منکرات و احیای سنت بود و راهی جز انقلاب و اعتراض برای آن نبود و لذا اگر دعوت مردم کوفه و سرباز زدن از بیعت هم مطرح نبود عنصر اصلی انگیزۀ امام که امر به معروف و نهی از منکر بود، حضرت را به شهادتگاه رهنمون می شد.

انگیزه های نهضت حسینی در سیره و بیان امام حسین(ع)

بدون تردید مهمترین سند در کشف انگیزه های نهضت حسینی و ارزش مقایسه ای آنها بیانات و سیرۀ رهبر این نهضت از آغاز تا انجام است، خصوصاً که مواضعی که امام(ع) خود در توجیه حرکت خویش و یا اعلام موضع در مقابل دیگران بیاناتی فرموده اند کم نیست. [19]

انگیزه امر به معروف و نهی از منکر

بیشترین سخن امام حسین(ع) در باب فلسفۀ نهضت در این باره است. حضرت در کنار قبر پیامبر فرمود: «اللهم انی احب المعروف و انکر المنکر» [20]خداوندا من معروف را دوست دارم و منکر را زشت می شمارم.

محمد بن حنفیه در زمان خروج امام(ع) از مدینه قدرت بر جهاد نداشتند(به جهت فلج بودن دست)، امام طی نامه ای وصایایی را به وی نوشت که مهمترین نکتۀ این نامه مسئله هدف نهضت است: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب...» [21] من از روی خود خواهی و خوشگذرانی و فساد و ستمگری از مدینه خارج نشده ام، من برای طلب اصلاح مفاسد امت جدم خارج شدم، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به شیوه جدم و پدرم علی بن ابی طالب خواهم بود.

حضرتش در کلام دیگری که در منزل بیضه فرمودند: «ان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفَیْءِ و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر»[22] بتحقیق که این گروه ملازم اطاعت شیطان شده و از اطاعت خداوند رحمن سر باز زده اند، فساد را گسترانیده و حدود الهی را تعطیل کرده اند و فیء و اموال معصوم را به خود اختصاص داده اند، حلال خدا را حرام شمرده و حرام خدا را مباح دانسته اند و من از آنکه اینگونه کرده است [به خلافت] سزاوارترم.

جملات فوق به مفاسدی که امام در صدد رفع آنها هستند اشاره می نماید. روشن است که مبارزه و تلاش در براندازی این مفاسد چیزی جز پیروزی در هدف امر به معروف  و نهی از منکر نیست.

 نحوۀ برخورد حضرت امام حسین(ع) با دشمنان و افراد دیگری که در مسیر با حضرتش روبرو می شدند، نشانگر اهتمام امام به روشنگری و واداشتن آنها به انجام معروف و ترک منکر بوده است. دو سخنرانی مهمی که در روز عاشورا از سوی حضرت، در مقابل لشکر دشمن تحقق یافت، از محورهایی همچون ترس از عاقبت ظلم و شناسائی خاندان حضرت برخوردار بود.

انگیزه سرباز زدن از بیعت

از جهت تاریخی منشأ قیام خونین کربلا درخواست بیعت از سوی یزید بود. حضرت امام حسین برای امتناع و استنکاف از بیعت با نماینده یزید از مدینه به سوی مکه حرکت کردند حضرت در موارد متعددی به سازش ناپذیری خود در برابر یزید و نپذیرفتن ذلت بیعت با یزید اشاره نمودند.

حضرت در این مورد سخنان حماسی فراوانی بیان نمودند، در اولین برخورد با استاندار مدینه حضرت در پاسخ وی بدون تردید، عدم بیعت خویش را اعلام کردند. جالب توجه آنکه در این گفتگو ایشان ضمن اشاره به اوصاف ذاتی خود و خانواده و اوصاف یزید و اجدادش می فرمایند: «و مثلی لا یبایع مثله»[23] ؛ و کسی چون من با کسی چون یزید بیعت نمی کند.

این کلام روز اول نهضت در آخرین روز حیات و در صحرای کربلا نیز از دهان مبارکش صادر شد، این نکته نشانگر ثبات و عدم تزلزل ابا عبدالله(ع) در این موضعگیری است. «لا و الله لا اعطیتم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید»[24] نه به خدا سوگند که نه دست بیعت ذلیلانه بدهم و نه چون بردگان به پای فرار کنم.

در کلام دیگری باز می فرماید: «انی لا اری الموت الا السعادة و الحیوة مع الظالمین الا برما» [25] من مرگ را جز سعادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ نمی بینم.

انگیزه دعوت مردم کوفه و تشکیل حکومت

حضرت امام حسین(ع) در سخنرانی ها و در مذاکراتی که با شخصیت های گوناگون داشتند هرگز به عامل دعوت مردم کوفه و پاسخگویی به این دعوت اشاره نداشتند، گرچه انتخاب مسیر کوفه و گسیل حضرت مسلم نشانگر آنست که تا قبل از برخورد با سپاه «حر» در مسیر اجابت به دعوت کوفیان گام می نهادند، از این روی پذیرش دعوت می تواند جزء عواملی که لااقل در تعیین مسیر حرکت موثر بوده است، بشمار آید. یاد کرد امام از این عامل در احتجاج با کوفیانی است که پس از مدت کوتاهی مسیر طولانی بین دو لشگر حق و باطل را درنوردیده و بجای همراهی با این نهضت حسینی در مقابل آن قرار گرفتند.

جدای از نامه شدیداللحنی که امام پس از اطلاع از نقض بیعت کوفیان به آنان نگاشتند.[26] در اولین سخنرانی روز عاشورا، حضرت نام چند نفر از سران کوفه که به حضرت نامه نوشته بودند را آورده و به نامه های دعوت آنها اشاره کردند[27]  و تلویحاً یکی از انگیزه های حرکت به سوی کوفه را بازگو نمودند، در این سخنرانی آمده است:

 «یا شبث بن ربعی و یا حجار بن ابجر و یا قیس بن اشعث و یا یزید بن الحارث الم تکتبوا الی ان قد اینعت الثمار و اخضر الجناب و انما تقدم علی جند لکم مجندة.» [28]

ای شبث بن ربعی و  ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و  ای یزید بن حارث آیا شما بر من نامه ننوشتید که میوه هایمان رسیده و درختانمان سرسبز و خرم است و در انتظار تو دقیقه شماری می کنیم، در کوفه لشگریانی مجهز و آماده در اختیار توست.

انگیزه تشکیل حکومت اسلامی در ضمن انگیزه اجابت دعوت کوفیان قابل درج است، بطور مسلم اگر هواداران روزهای قبل از ورود ابن زیاد به کوفه در همراهی خود با امام حسین(ع) ثابت قدم می ماندند تردیدی در بدست گرفتن کوفه از سوی امام وجود نداشت، در نتیجه حداکثر بین دو سپاه کوفه و شام بار دیگر جنگی درمی گرفت و به متارکه و یا صلح و یا پیروزی یکی از طرفین می انجامید.[29]

البته این نکته به معنای حصر انگیزه نهضت در «بر اندازی» نیست (بر خلاف آنچه در بعضی از کلمات آمده است) بلکه امام با آگاهی از عدم پیروزی که نه تنها به علم امامت که به حسب قواعد سیاسی معمول نیز روشن بود، به نهضت خود حتی پس از نقض بیعت از سوی کوفیان، ادامه داد.

انگیزۀ ادای تکلیف  الهی

یکی از انگیزه های مهم که در طول انگیزه های قبل نیز قرار می گیرد، ادای تکلیف الهی است. آنچه مسلم است اینکه در صورت علم به اراده و خواست الهی یک انسان متعالی در انجام ارادۀ معبود کمترین تردیدی به خود راه نمی دهد و حتی اگر آن اراده الهی را با عقل حسابگر  و معاملات سیاسی و.... هماهنگ نبیند عمل به خواست خداوند و امتثال اوامر او را بر می گزیند، این نکته هرگز بمعنای قبول معارضه حکم شرع و عقل قطعی نیست بلکه نشانگر آنست که معادلات ظنی که عقل بر اساس ملاکات خود می پسندد، گاه با واقعیت و خیر مطلق که اراده الهی بر آن تعلق می گیرد، منطبق نیست.

امام حسین(ع) به مسئله اراده الهی و امتثال تکلیف در جریان کربلا تاکید فراوان داشتند، این مسئله از روز اول تا لحظات آخر حادثۀ کربلا بر زبان مبارک ایشان نمودار بود.

پس از تصمیم گیری حرکت به سوی مکه، حضرتش به زیارت قبر پیامبر آمده و اینگونه با خدای مناجات نمودند: «اسئلک یا ذالجلال و الاکرام بحق القبر و من فیه الا اخترت لی ماهو لک رضی و لرسولک رضی» [30] ای پروردگار صاحب جلال و کرامت تو را به حق این قبر و آنکه آرمیده سوگند که از تو می خواهم که آنچه مورد رضای و خشنودی تو و مورد رضای پیامبر توست بر من اختیار کنی.

آخرین کلام امام نیز در گودال قتلگاه اینست: «صبراً علی قضائک یا رب... صبراً علی حکمک» [31] در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم  ای پروردگار من، ... بر حکم و تقدیر تو صابرم.

حضرت در موضع دیگری نیز اصولاً علت حرکت به سوی عراق و همراه بردن فرزندان را به مسئله خواست و اراده الهی مستند می کردند، مخاطبین و یا منتقدینی که روح تعبد امام را می دانستند در مقابل این منطق دیگر سخنی نمی گفتند.

محمد حنفیه قبل از حرکت امام از مکه به کربلا شبانه به محضرش شتافت و پیشنهاد خود را مبنی بر اقامت در مکه و یا حرکت بسوی یمن ارائه کرد، حضرت امام حسین(ع) فرمودند: «پیشنهاد و نظریۀ تو را مورد توجه [و مطالعه] قرار می دهم.» اما صبح هنگام محمد حنفیه از حرکت برادر آگاه شد. به سرعت به سوی امام حرکت کرده افسار شتر را گرفته و عرضه داشت: «مگر دیشب وعده ای ندادی که درخواست و پیشنهاد مرا مورد مطالعه قرار دهی»، امام در جواب فرمودند: آری اما پس از رفتن تو رسول خدا به خواب من آمد و فرمود: «یا حسین اخرج فان الله تعالی شاء ان یراک قتیلاً..»؛ [32] ای حسین  خارج شو [به سوی عراق] چرا که خداوند خواسته است که ترا کشته ببیند.

برادر گفت: «پس چرا زنان و فرزندان را با خود همراه کردی؟» حضرت پاسخ فرمود که: «پیامبر فرمود: و قد شاء الله ان یراهن سبایا؛ خداوند خواسته است که آنان را اسیر ببیند.»

در مجموع از کلمات فوق و نظایر آن، اینگونه بدست می آید که امام حسین(ع) بر مسئله ادای تکلیف بیش از هر چیز دیگری تاکید داشتند، مطلبی که شاید به عقل حسابگر و عرفی سیاستمداران چندان خوش نیاید. البته وجود کلمات دیگری که در بیان انگیزۀ قیام صادر شده است، شبهۀ انجام یک وظیفۀ خصوصی (که برای دیگران قابل تبعیت و یا فهم نیست) را رد می کند، اما با این حال با وجود انگیزه های گوناگون دیگر علم به اراده خداوند و ایمان به وعده های پیامبر اکرم(ص) و امیر مومنان(ع) و.... به تنهایی می توانست کاروان حسینی را به سوی این سرنوشت مقدس و خونین رهنمون شود.

این دیدگاه تکلیف گرایانه در بیانات پدر بزرگوار ایشان علی بن ابی طالب نیز به چشم می خورد. در خطبه شقشقیه حضرت ایشان پس از آنکه با اصرار زیاد مردم به تصدی حکومت پرداختند در فلسفه قبول رهبری فرمودند:  «اما و الذی فلق الحبه و براء النسمة لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و مااخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالغیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها و لالفیتم دنیا کم هذه ازهد عندی من عفطه عنز.»به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمی نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایان آن را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته خود را به کناری می داشتم و می دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم. [33]

کلام فوق به دو انگیزه اساسی در قبول حکومت اشاره دارد، یکی از آن دو اتمام حجت است به واسطه وجود بیعت کنندگان و دیگری عهد الهی و امر او به عالمان بر حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالم. نکته قابل توجه آنست که گرچه نفی ظالم و طرد و ظلم و حمایت از مظلوم از مستقلات عقلیه است(مانند حسن عدل و قبح ظلم) اما حضرت امیر(ع) در این بیان به تکلیف و وظیفه الهی عالمان در این باره و نه تکلیف عقلانی آنها اشاره می نماید. حضرت امام نیز به تبع معصومین(ع) بر این نکته تکلیف گرایی در مبارزه با ظلم اشاره می کنند:

 «اینکه پیروز بشویم. ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. ما مکلفیم که با ظلم مقابله کنیم. در پاریس هم که می آمدند، به من بعضی «خیراندیشان» و اشخاصی که ملتفت قضایا نبودند می گفتند که نمی شود؛ دیگر امکان ندارد، دیگر شما یک فکری مثلًا بکنید که یک تنازلی بکنید، من به آنها می گفتم ما تکلیف داریم ادا می کنیم، می شود و نمی شود برای ما مطرح نیست. ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که با ظلم مقابله کنیم؛ با این آدمخوارها و با این خونخوارها مقابله کنیم.» [34]

انگیزه امتثال تکلیف گرچه متوقف بر علم به تکلیف است و علم به تکلیف برای انسانهای عادی غالباً از طریق احکام شرعی و یا عقلی دیگر حاصل می شود، اما با این حال اگر مکلف انجام عمل را فقط بخاطر تکلیف قرار دهد و انگیزه های دیگر را در طول انجام تکلیف در نظر داشته باشد، سطح عمل خویش را از جهت تقدس مطلوبیت و محبوبیت به درگاه الهی بالا برده است. یکی از جنبه های تقدس و والایی حرکتهای سیاسی پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) خصوصاً امام حسین(ع)، توجه به این نکته در انگیزه و قصد حرکت و عمل است.

انگیزه های نهضت امام خمینی(ره)           

امام خمینی(ره) شخصیتی بر خاسته از حوزه علمیه قم محسوب می شود. بدون تردید ساختار شخصیتی امام خمینی مبتنی بر آموزه هائی است که در فرهنگ دینی وجود داشته است. گرچه وجود ایشان در مقابل اقران حوزوی شان از ویژگی های خاصی برخوردار بوده است. اما با این حال از استناد به تعالیم ناب دینی و سیره معصومین جدا نمی باشد، آری بر طبق ادعای امام، فهم نسبتاً جدیدی را از دین می توان به ایشان استناد داد خصوصاً که با اوصاف ذاتی و کسبی اخلاقی- عرفانی و..... ایشان نیز همراه گردیده  و نهضتی عظیم را به ارمغان آورده است. با توجه به مقدمۀ کوتاه تشابه انگیزه ها بین نهضت حسینی(ع) و نهضت خمینی کاملا امری متوقع است. این تشابه در حرکت و بیان امام(ره) نیز بارها مورد اشاره قرار گرفته است.

انگیزه های اساسی نهضت امام به این قرار است:

سرباز زدن از صلح و سازش و عزت خواهی

یکی از انگیزه های اساسی امام در نهضت، «عزت خواهی» امام بوده است، ایشان از ذلت پذیری دولت ایران که طبعاً به پای مسلمین، مراجع تقلید و شیعیان نیز نوشته می شد سخت بیزار بودند، روح بلند و عزیز امام با شنیدن اندک حرکت ذلیلانه ای متلاطم می شد، می خروشید و سیلی به راه می انداخت و ذلیلان را در غرقاب آن هلاک می نمود.

یکی از پر هیجانترین سخنرانیهای امام که در مقابل جمعیت بسیاری از مشتاقان زیارت ایشان صورت پذیرفته، سخنرانی ایشان علیه پیمان ذلت بار کاپیتولاسیون است. در این سخنرانی مردم تحت تأثیر احساسات امام قرار گرفته و بار بار ناله زدند؛ بیش از پانزده بار گریه شدید حضار سخنان امام را قطع کرد. [35]

وقتی که امام به سازش با رژیم شاه متهم شده بودند فرمودند: «خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد.» [36]

و در پیامی دیگر فرمودند: «من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مامورین شما حاضر کرده ام ولی برای قبول زورگوییها  و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم بود.» [37] موضعگیریهای فوق انگیزۀ رد بیعت از سوی امام حسین را به خاطر می آورد؛ تعبیر بلند «هیهات منا الذلة» [38] و  جمله معروف ایشان در ملاقات با محمد حنفیه که فرمود «لو لم یکن فی الدنیا ملجاء و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویه»[39]  الهام بخش روحیه سازش ناپذیری و عزت طلبی امام بوده است.

امر به معروف و نهی از منکر

 بدون تردید یکی از انگیزه هایی که امام بر آن تاکید داشتند رفع منکرات از دولت بود، فریاد ایشان در برابر ظلمها و غارتها و چپاولها و زیرپا گذاشتن دستورات اسلام از سوی سردمداران رژیم شاه قسمت عمده ای از حجم سخنرانیهای امام را در دوران نهضت تشکیل می دهد، اینها همه در کنار دعوت به اجرای اسلام و پیاده کردن احکام آن محقق انگیزۀ امر به معروف و نهی از منکر است، فریاد اسلام خواهی امام حتی انگیزۀ ملیت خواهی را تحت الشعاع قرار می دهد و ایشان به صراحت در مقابل کسانی که به انگیزه های ملی در قیام اشاره داشتند می فرمودند: «نهضت ما اسلامی است قبل از آنکه ایرانی باشد؛ نهضت مستضعفین سراسر جهان است قبل از آنکه به منطقه ای خاص متعلق باشد.» [40]

حضرت امام در دوران نهضت به منکراتی که بدست رژیم صورت می پذیرفت اشاره های مکرری داشتند، در آغاز نهضت (در سال 1341) امام در پیامی به مِلت اینگونه نگاشتند: «دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرد، و به احکام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شُرُفِ هتک است. و دستگاه جابره با تصویبنامه های خلاف شرع و قانون اساسی می خواهد زنهای عفیف را ننگین و ملت ایران را سرافکنده کند.» [41]

منکرات مختلفی که امام بر آن فریاد می زدند و در مسیر دفع آن قیام کردند منحصر به احکام مربوط به جنبه های فرهنگی نبود. ظلم سیاسی، اقتصادی و حرکتهای ظالمانۀ نظامی و قتل و غارتهای رژیم همه و همه در این زمینه موثر بود.

خبرنگار بی بی سی ضمن سئوال از انگیزه حرکت امام خمینی بطور مشخص به دو زمینۀ انگیزه مذهبی و سیاسی اشاره کرده می پرسد: آیا بیشتر دلائل سیاسی است یا بخاطر از بین رفتن اسلام و ارزشهای اسلام است؟ و مبانی عقیدتی حرکت اسلامی شما چیست؟

امام در پاسخ می فرمایند: «اسلام دینی است که هم سیاست دارد و هم اموری که مربوط به غیر سیاست است. و شاه که ما با او مخالف هستیم، هم با سیاست اسلامی مخالف است، که سیاست مملکت هم همان است، و هم با امور مذهبی. و ما به این هر دو جهت با شاه مخالف هستیم. هم نسبت به مذهب، تعدیات و جسارتهایی کرده است و هم نسبت به مملکت خیانتهایی در طول تاریخ زندگی اش کرده است. و بدین جهت همه مردم ایران، با او مخالفند.» [42]

نکته ای که در جواب امام قابل توجه است آنکه در حقیقت امام منکرات سیاسی را نیز منکرات دینی می دانند  و لذا مبارزۀ با آن را جزئی از مبارزۀ دینی و تکلیف الهی خود قلمداد می نمایند.

تشکیل حکومت اسلامی             

انگیزه سرنگونی شاه و  تشکیل حکومت اسلامی از انگیزه های امام بود، خصوصاً در ماههای قبل از پیروزی، حضرت امام هر گونه سازش، مذاکره و عقب نشینی از مواضع اعلام شده مبنی بر لزوم مبارزه تا سرنگونی رژیم شاه را مردود می شمارند. اما با اینهمه این انگیزه، انگیزۀ اساسی و اصلی امام نبود، اصولاً در آغاز نهضت که هنوز رژیم شاه به خیانتهای بعدی آلوده نشده بود، امام راه تذکر، نصیحت و خیرخواهی را پیشه داشتند، گر چه نهی از منکرات مختلفی که صورت می پذیرفت،  می نمودند اما درخواست سرنگونی دولت را نداشتند. به ترتیب هر چه بر ظلم شاه و وابستگی وی به اجانب افزوده شد، مواضع امام شدید و شدیدتر گشت تا هنگامی که دیگر رژیم شاهنشاهی را غیر قابل تحمل دانستند.

امام خود در این باره می فرمایند: «ما که سالهای طولانی است با حکومت شاه مخالفیم... البته مخالفتْ این طور درجه به درجه بالا آمد؛ تا اینکه رسید به آنجایی که دیدیم همه چیز ما را به باد داد.» [43]

بررسی مواضع امام در طول دوران مبارزه این نکته را بخوبی می نمایاند، در آغاز نهضت امام در نامۀ کوتاهی به تاریخ 17/7/1341 به شاه اینگونه نوشته اند: «حضور مبارک اعلیحضرت همایونی! پس از اهداء تحیت و دعا... مستدعی است امر فرمائید.... الداعی روح الله الموسوی» [44]

اما پس از مدتی قبل از 15 خرداد 1342 لحن امام شدیدتر می شود و در یک سخنرانی در تاریخ 13/3/42 می فرمایند: «آقا! من به شما نصیحت می کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند.» [45]

پس از قیام 15 خرداد و خصوصاً پس از تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون لحن امام شدیدتر می شود و دیگر مطمئن می شوند که امکان رفورم و اصلاح نیست و جز انقلاب و دگرگونی اساسی راهی به سوی مطلوب وجود ندارد.

ایشان در فروردین 1343 می فرمایند: «خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد.» [46]

در سال 1357 دیگر امام بدون تردید به ضرورت تعویض حکومت و محو سلطنت تأکید می کردند: «از بین رفتن سلطنت ضرورت دارد و هیچ نوع مصالحه ای با رژیم فعلی امکان پذیر نیست و تاکنون نیز کسی بعنوان فرستادۀ رژیم فعلی به ما مراجعه نکرده است و در صورت مراجعه نیز پذیرفته نخواهد شد.» [47]

گر چه از جهت امکانات بین دو نهضت مذکور تفاوت فاحشی است و همین نکته سبب پیروزی نهضت امام در بعد تفوق نظامی بر دشمن گردید، امّا از جهت قصد سرکوبی باطل و ارادۀ تشکیل حکومت اسلامی بعنوان یکی از اهداف مقطعی هر دو نهضت همگام بوده اند.

ادای تکلیف الهی

یکی از انگیزه های مهمی که امام در طول همۀ انگیزه های دیگر مورد توجه و عنایت قرار داده اند، مسئله ادای تکلیف الهی است. این انگیزه نه تنها در زندگی سیاسی که در زندگی فرهنگی و اجتماعی امام نیز نقش اساسی را داشته است و سکوت و فریاد، هجرت و جهاد، تحصیل و تدریس امام همه و همه به انگیزۀ ادای تکلیف الهی بوده است.

مرحوم حجة الاسلام سید احمد خمینی در خاطراتی که از پدر خویش بیان می کند می گوید: حضرت امام فرمودند: «یکبار در حال رفتن به مدرسه فیضیه مشاهده کردم که عده ای دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله» بحث می کنند، ناگهان به ذهنم آمد ما داریم درس اخلاق می گوییم حال آنکه این بحثها در حوزه ها نفوذ پیدا کرده است.» امام تصمیم می گیرند! از وسط مدرسه فیضیه برگشته و دیگر به درس نمی روند و طی یک ماه تا چهل روز تقریباً همۀ کارها را کنار می گذارند و کتاب کشف اسرار را می نویسند. [48]

این دیدگاه گر چه به وجود انگیزه های مطلوب و مشروع دیگر نیز توجه دارد اما انجام همۀ کارها  و وظایف را در پرتو ادای تکلیف و امتثال فرمان و رضای خداوند مطلوبتر می داند. امام خمینی(ره) حتی مبارزۀ با ظلم را به انگیزه ادای تکلیف شرعی بیان می نمایند؛ ایشان می فرمایند: «ما مکلفیم که با ظلم مقابله کنیم... ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که با ظلم مقابله کنیم؛ با این آدمخوارها و با این خونخوارها مقابله کنیم...» [49]

حضرت امام از این نکته در تحریض دیگران به همراهی با نهضت و انقلاب نیز سود می جستند، در دوران نهضت مخالفت با شاه نه تنها یک وظیفۀ ملی که در دیدگاه امام یک تکلیف شرعی و الهی بود؛ ایشان می فرمودند: «همه ما، همه مسلمین، همه علما، همه روشنفکرها، همه سیاسیون- هر کس هست- تکلیف شرعی الهی اش این است که با این مخالفت کند. هر کس مخالفت نکند بر خلاف تکلیف شرعی الهی عمل کرده، بر خلاف شرافت عمل کرده.» [50]

بطور مسلم دیدگاه فوق مبتنی بر یک جهان بینی الهی ناب است، دیدگاهی که انسان را قبل از هر چیز دیگر و مهمتر از هر مسئله ای مرهون نعمتهای خدایی  و مسئول در برابر او می داند، دیدگاهی که حق سئوال از جانب خداوند را برای همه محفوظ می داند: «فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین»[51] و چون همه از رحمت عام الهی برخوردار هستند و هر یک در زمینه ای مسئولیت و اختیار دارند همه را در برابر خداوند مکلف می داند. [52]

امیرالمؤمنان(ع) مبنای دیدگاه تکلیف گرایانه را اینگونه توضیح می فرمایند: «[قال علیه السلام؛ و قد سئل عن مَعنی قولهم (لا حول و لا قوة الا بالله)]: انا لانملک مع الله شیئاً و لانملک الا ما ملکنا، فمتی مَلَّکنا ما هو املک به منا کلّفنا و متی اخذه منا وضع تکلیفه عنا» [53]

[و از معنی لا حول و لا قوة الا بالله از او پرسیدند، فرمود:] با وجود خدا ما را بر چیزی اختیار نماند و چیزی نداریم جز آنچه او را مالک آن گرداند، پس چون ما را مالک چیزی کرد که خود بدان سزاوارتر است. تکلیفی بر عهده مان گذاشته و چون آنرا از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته.

این انگیزه تکلیف گرایی اختصاص به دو نهضت یاد شده ندارد، هر جا که موحدی راستین وجود داشته باشد در حرکتهای وی رنگ تعبد و بندگی و روحیۀ تکلیف گرایی و امتثال خواهی مشاهده می شود. امام نیز در موارد متعددی به سیرۀ انبیا و ائمه در این زمینه اشاره نموده اند.

آثار دیدگاه تکلیف گرایی

 تشخیص تکلیف الهی همواره با تشخیص وظیفه سیاسی یک سیاستمدار منطبق نیست چرا که ملاکهای تکلیف الهی اعم از ملاک سیاستمداران است، با توجه به مجموعۀ معیارهای مهم در دیدگاه یک انسان تکلیف گرا گاهی اوقات عملی که از جهت سیاسی دارای برد و پیروزی قطعی یا حتی احتمالی نیست از جهت شرعی مطلوب و لازم الاجراست.

امام در تفاوت بین این دو نوع دیدگاه با اشاره به اعمالی که مورد تعلق تکلیف الهی قرار می گیرند می فرمایند: «در همه مسائلی که انسان اقدام می کند یکجورش این طور است که یک قسم از مسائل این طور است که، انسان باید ملاحظه کند که در این عملی که می کند نتیجه حاصل می شود، نمی شود؟ آیا می رسد به این مقصدی که دارد، نمی رسد؟ اگر مطمئن شد که به آن مقصد می رسد اقدام می کند، اگر مطمئن نشد اقدام نمی کند. یک قسم از مسائل این طوری است. یک قسم از مسائل هم هست که انسان تکلیف دارد از طرف خدا، که اصل مطلب یک تکلیفی هست. و نتایجی هم احتمال می رود حاصل بشود، و احتمال هم می رود حاصل نشود. در این مسائلی که آدم تکلیف دارد که اقدام بکند، دیگر نباید ما در آن مسائل علم به اینکه نتیجه ای [از] آن مطلبی که ما می خواهیم، حاصل می شود، این لازم نیست علم پیدا کند؛ انسان دنبال این است که آن تکلیفی که به او شده، به آن تکلیف عمل بکند.» [54]

حضرت امام در بعضی از مقاطع حساس با توجه به منطق مذکور، به کارهایی دست می زدند که از دید عرفی و عملی سیاسیون شایسته نمی نمود اما حضرت امام(ره) با توجه به تشخیص تکلیف الهی بدون توجه به درصد پیروزی و موفقیت آن، به آن عمل مبادرت می ورزیدند.

حضرت ایشان در یادکردی از خاطرات قبل از پیروزی فرمودند: «من در پاریس که بودم بعضی خیراندیش ها می گفتند که نمی شود دیگر! وقتی که نمی شود باید چه کرد؟ باید یک قدری ئئ ...] گفتم ما تکلیف شرعی داریم عمل می کنیم و مقید به این نیستیم که پیش ببریم. برای اینکه آن را ما نمی دانیم، قدرتش را هم الآن نداریم اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعی خودمان را عمل می کنیم. من این طور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگر پیش بردیم، هم به تکلیف شرعی عمل کرده ایم هم رسیده ایم به مقصد.»[55]

منطق مذکور نوعی آرامش و اطمینان خاطر ایجاد می کند، سیرۀ امام خمینی(ره) همواره نشانگر این آرامش درونی بوده است، از ایشان نقل شده که در شب دستگیری و انتقال به تهران با دلداری دادن مأموران، آنها را از ترس و وحشت و اضطراب دور می نمودند، هنگام حرکت از پاریس به تهران در آن سفر پر خطر آرامش ویژۀ امام و استراحت ایشان در هواپیما قابل توجه است، حضرت ایشان در کلامی می فرمایند:

 «اگر چنانکه ما برای مقاصد اسلام بترسیم دین نداریم... از چه بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر از این عالم جایی ندارد.»[56]

هنگامی که یکی از روحانیون مبارز در طی نامه ای از اوضاع و احوال اظهار نگرانی کرده بود. امام در پاسخ او با توجه به این دیدگاه پاسخ دادند: «اگر انسان در این اوضاع و احوال قیام به وظیفه کند و موفق به خدمت شود، نگرانی ندارد. نگرانی آنجاست که به خدمت قیام نکند و از وظیفه – خدای نخواسته – شانه خالی کند.» [57]

از آثار بسیار مطلوب این دیدگاه احساس پیروزی دائمی است، چرا که نفس انجام تکلیف خود نتیجه است. حال اگر نتیجۀ متوقع نیز حاصل شود پیروزی دو چندان گردیده و اگر نه، پیروزی توفیق انجام تکلیف به حال خود باقی است. چون رسیدن به نتایج دیگر در مقایسه با نتیجه انجام تکلیف الهی از اهمیت کمتری برخوردار است، همواره تکلیف گرا احساس پیروزی می کند. امام در این باره می فرمایند: «اگر انسان به وظیفه الهیه موفق شود نتیجه حاصل است، به نتیجۀ منظوره برسد یا نه، ... وصول به مقاصد و عدم آن بسته به ارادۀ الهیه است و بر ما تکلیفی نیست.» [58]

و در همین راستا می فرمایند: «نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم؛ نگرانی از خود ماست.

اگر ما به تکالیفی که خدای تبارک و تعالی برای ما تعیین فرموده است عمل بکنیم، باکی از این نداریم که شکست بخوریم، چه از شرق و چه از غرب و چه از داخل چه از خارج و اگر به تکالیف خودمان عمل نکنیم، شکست خورده هستیم؛ خودمان، خودمان را شکست دادیم.» [59]

این احساس پیروزی در قرآن کریم مورد اشاره قرار گرفته است، به پیامبر(ص) فرمان داده شد که بگوید: «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا» [60]

بگو آیا یکی از دو نیکی (پیروزی یا شهادت) انتظار چیز دیگری را برای ما دارید؟ ولی ما منتظریم که عذاب خدا یا از جانب او و یا بدست ما بر شما برسد.

از لوازم این دیدگاه استقبال از خطرات و قاطعیت و طرد مسامحات سیاسی است، امام در قاطعیت و تاثیرناپذیری خودشان در تحت شعاع توجه به تکلیف اشاره نموده و فرموده اند: «اگر من بنا بود که تحت تأثیر واقع شده بودم، از اول بنا بود نباید اصلًا وارد بشوم در کار، با اینکه آن قدر به من خیرخواهی کردند الی ما شاء اللَّه. خوب، من در پاریس هم که بودم خیرخواهی زیاد می شد که کشته می شود، چه می شود، شلوغ می شود، چه می شود، پیش هم نمی رود، از اینها، لکن ما دیدیم که  خوب، یک تکلیفی است ما ادا می کنیم.[61]

تکالیف اجتماعی و مکانیزم تشخیص آن

نکتۀ مهم دیگری که در پایان این مقال مورد توجه قرار می گیرد، تکالیف اجتماعی و عمومی از دیدگاه امام و مکانیزم تشخیص آن است. امام خمینی حفظ نظام جمهوری اسلامی، حفظ وحدت اقشار جامعه، حضور در صحنه های حساس سیاسی را از تکالیف اجتماعی همۀ مردم می دانستند و در مواقع مختلف به تکلیف شرعی بودن این امور توجه می دادند. اما در مکانیزم تشخیص این تکلیف شیوۀ روشنی را ارائه نفرمودند، از اینکه در مواردی چون هجرت از پاریس به تهران و عزل قائم مقام رهبری با نظر خیرخواهانی که غالباً از همراهان و مسئولان بودند، مخالفت می نمودند و در مقابل خیرخواهی آنان به تشخیص تکلیف شرعی اشاره می نمودند، بدست می آید که در دیدگاه امام تشخیص تکلیف مبتنی بر مشورت و یا رأی اکثر مشاوران نبوده است اما با اینحال حضرت امام به مواردی نیز اشاره کرده اند که بر اساس نظرات مشاوران به اخذ تصمیمات مهمی نیز مبادرت ورزیده اند. اما در مجموع نشانگر وجود تصمیم گیری های اینگونه در سیرۀ امام انکار ناپذیر است. البته امام با توجه به تصفیه باطن و تهذیب نفس که در اثر رعایت تقوی در طول سالیان بدست آورده بودند، بطور مسلم از نور الهی برخوردار بوده و در بسیاری از موارد از آن هدایت خاص الهی بهره مند می گردیدند، رمز موفقیت اعجازآمیز ایشان در زندگی سیاسی در این نکته نهفته است.



[1]- السید محمود الهاشمی، بحوث فی علم الاصول (مباحث الدلیل اللفظی)، تقریراً لا بحاث الشهید آیة الله السید محمد باقر الصدر قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 2/63. [2]- الشیخ محمد رضا المظفر، اصول الفقه، نجف، مطبعة دارالنعمان، 1 /69. [3] - المولی محسن الکاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 8/118. [4]- پیشین، 8/119. [5]- سورۀ انسان، آیۀ 9. [6]- ر. ک: استاد شهید مرتضی مطهری، حماسۀ حسینی، انتشارات صدرا، 3/192 -193. [7]- صحیفه امام، ج‏21، ص: 3 [8] - همان، ج‏21، ص: 1. [9] - همان ، ج‏8، ص: 336. [10] - همان، ج‏8، ص: 2. [11] - همان، ج‏8، ص: 420. [12] - همان، ج‏8، ص: 489. [13] - همان، ج‏5، ص: 162 [14] - همان، ج‏8، ص: 420 [15] - همان، ج‏5، ص: 163 [16] - همان، ج‏5، ص: 169 [17] - استاد مطهری، حماسۀ حسینی 3/190 و 191 (نقل به مضمون). و حماسۀ حسینی 2/13 – 61. مرحوم استاد در کتاب اخیر یادداشتهای خویش را که در منبع اوّل یاد شده است بصورت دو سخنرانی جامع ارائه فرموده‌اند. [18] - ر. ک: نعمت الله صالحی نجف‌آبادی، شهید جاوید. البته بعضی از تحلیل‌گران که با دیدۀ منفی به نهضت عاشورا نگریسته‌اند بر خلاف نویسندۀ فوق بجای آنکه با اصلی جلوه دادن انگیزۀ تشکیل حکومت سعی در عقلانی!! کردن نهضت را بزعم خویش داشته باشند، این نهضت را یک ریسک ناموفق و یک شورش بلند پروازانه خوانده‌اند، با وجود این اختلاف اما بطور مسلم هر دو به خطا رفته و بر حقیقت نهضت و اظهارات روشنگر امام(ع) دست نیافته‌اند. ر. ک: دکتر سید جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی / 119، ایشان در این کتاب تحلیل اخیر را از استاد تاریخ، اندیشمند مصری دکتر عبدالله عدنان نقل کرده است. [19] - فاضل ارجمند جناب حجة الاسلام محمد صادق نجمی در کتابی با عنوان سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا مجموعۀ سخنان ایشان را در مدت شش ماه (مدینه تا کربلا) با شرح و توضیحاتی در 360 صفحه نگاشته است. [20] - محمدصادق نجمی، سخنان حسین‌بن‌علی از مدینه تا کربلا – قم – دفتر انتشارات اسلامی، 1370/ 22. به نقل از مقتل خوارزمی 1/186 و مقتل عوالم /54. [21] - مقتل خوارزمی 1/188. [22] - ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الکتب العلمیة، 3/280. [23] - پیشین 3/263. [24] - محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، قم – مکتبۀ بصیرتی / 235. [25] - الحسن بن شعبه البحرانی، تحف العقول عن ال الرسول، قم، دفتر انتشارات اسلامی / 245. نظیر این کلام را حضرت امام حسین(ع) در جواب مردم کوفه بیان نموده‌اند. پیشین / 241. [26] - پیشین / 241. [27] - محمدصادق نجمی، پیشین / 194، بنقل از البلاذری، انساب الاشراف 3/188. [28] - پیشین. [29] - حضرت امام خمینی نیز در یکی از کلمات خویش می‌فرمایند: «(امام حسین) آمده بود حکومت هم می‌خواست بگیرد، اصلاً برای این معنا آمده بود و این فخری است، اینها برای حکومت آمدند» (صحیفۀ نور 20/190) اما با توجه به کلمات مختلف دیگر ایشان که به انگیزه‌های دیگری بر نهضت اشاره دارد معلوم است که مقصود امام نمی‌تواند در این جملات بیان تنها انگیزۀ نهضت باشد. در هر صورت با توجه به بیانات ابی‌عبدالله(ع) بطور مسلم انگیزۀ اساسی ایشان دستیابی به قدرت و حکومت نبوده است. [30] - مقتل خوارزمی 1/186. [31] - محمد بن حسن الطوسی، مصباح المتهجد. [32] - لهوف/ 65. [33] - نهج‌البلاغه، خطبۀ سوم، ترجمه سیدجعفر شهیدی [34] - صحیفه امام، ج‏12، ص: 322 [35] - ر. ک: کوثر، مجموعۀ سخنرانی‌های امام خمینی، تهران، دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی 1/164 -165. [36] - صحیفه امام، ج‏1، ص: 269 [37] -  همان، ج‏1، ص: 179 [38] - مقتل خوارزمی 2/8. [39] - مقتل خوارزمی 1/188. [40] - صحیفه امام، ج‏11، ص: 110 [41] - همان، ج‏1، ص: 153 [42] - همان، ج‏5، ص: 170 [43] - همان، ج‏5، ص: 159 [44] - همان، ج‏1، ص: 78. [45] - همان، ج‏1، ص: 245 [46] - همان، ج‏1، ص: 269 [47] - همان، ج‏5، ص: 156 [48] - نشریۀ حضور – گاهنامه مؤسسۀ نشر آثار امام خمینی، 1/7. [49] - صحیفه امام، ج‏12، ص: 322 [50] - همان، صحیفه امام، ج‏5، ص: 165 [51] - سورۀ اعراف/ آیۀ 6. [52] - پیامبر اکرم(ص) در ذیل آیۀ شریفه فرموده‌اند: «الا کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، فالامیر الذی علی الناس راع و مسئول عن رعیته و الرجل راع علی اهل بیته و هو مسئول عنهم و المراة راعیة علی اهل بیت بعلها و ولده و هو مسئولة عنهم»؛ ر. ک: میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری 4/324. [53] - نهج‌البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی نامۀ 404. [54] - صحیفه امام، ج‏5، ص: 18 [55] - همان، ج‏8، ص: 10 [56] - همان، ج‏1، ص: 293 [57] - همان، ج‏2، ص: 70 [58] - صحیفه امام، ج‏2، ص: 86 [59] - همان، ج‏15، ص: 70 [60] - سورۀ توبه آیۀ 52. [61] - صحیفه امام، ج‏17، ص: 289 

. انتهای پیام /*