*نوشته ای از دکتر منظر سلطانی به مناسبت سالروز میلاد حضرت امام خمینی (س)

در روز بیستم جمادی الثانی 1320 ه . ق مطابق با اول مهرماه 1281 ه . ش ( 24 سپتامبر 1902 م ) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی ایران در خانواده ای اهل علم و در خاندانی از سلاله زهرای اطهر سلام الله علیها روح الله الموسوی الخمینی تولد یافت . کسی که سالها بعد ، مسیر تاریخ ایران و اسلام را عوض کرد .امروز به این مناسبت یادداشتی از دکتر منظر سلطانی که در یکصدمین سالروز میلاد امام خمینی (س) در سال 1387نگاشته شده است تقدیم می شود :

 

روز میلاد مهین عاشق یار است امروز

مددی کن سرخم را بگشا بر ابرار

صد سال پیش خورشید سواری از معبر شیری ستارگان گذشت و زمین را با نور ملکوتی خویش آذین بست؛ مسافری از سرزمین نور، از نسل سپیده، از سلالۀ مهرآوۀ هستی، از باغ پر بهار بانوی آفتاب، شاخۀ سرسبزی از شجرۀ طیّبۀ سیادت، فرزندی از بیت رسالت، پای به عرصۀ هستی گذاشت که آغازگر چهاردهمین قرن از هجرت جد بزرگوارش باشد؛ قرنی که شمارۀ چهارده معصوم را بر خود داشت. تا از این قِران، ظهور و تجلّی مردی الهی، ابراهیمی بت شکن با صبر پیامبر(ص)، عدالت علی(ع)، کریمی حسن(ع)، رشادت حسین(ع) را شاهد باشیم، مردی که بحق جلوۀ میزان و عدالت و قسط در عصر آهن و گلوله بود؛ مردی که چون ستاره ای بر پیشانی این قرن نشست، قرنی که سزاوار یافتن نام او  و در خور شأن این مولود عزیز بود، قرن خمینی کبیر.

آری، او را با رودی خروشان و سرشار از نور ایمان پیوندهاست، دستهای ما در تاریخ، گهوارۀ او را تکان داده بود و او را ابر مردی تاریخی ساخته بود؛ از نسل شیردلانی بود که زن و مردشان اسوه های کمال و رشادت و تقوا و فرهیختگی هستند.

او از دوردستهای تاریخ به سرزمین ما گام نهاده بود، در دستانش شاخه های مهر، در نگاهش صلابت و استواری قیام، در قدومش کوبندگی زمان، در قامت استوارش معنای حقیقت کوه و در اندیشه اش روشناییهای علم و حکمت و عرفان، و در قلب مهربانش، عشق بود و عشق، عشق به کمال مطلق، به جمال محض، به یار:

آن روز که عاشق جمالت گشتم

دیوانۀ روی بی مثالت گشتم

دیدم نبود در دو جهان جز تو کسی

بیخود شدم و غرق کمالت گشتم

و بدین سان بر خرمن هستی   مان شرارۀ شعور زد تا جوینده و سالک باشیم و به معنای «من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی عشقنی» برسیم و دریابیم عشق را و قیام مولایمان شهید  کربلا را، و سوختن در راه معشوق را.

آری صد سال پیش، عشق وزیدن گرفت و زمین را که در دام گریز از باورهای حقجویانه گرفتار آمده بود، سرمست از شمیم دلنواز گامهای خویش کرد و در آغاز قرنی که بوی خون و هتک حرمت انسانیّت از ثانیه ثانیه هایش به مشام می رسید، نوید داد که زمین از حجت خالی نخواهد ماند.

و این حجت الهی با دستانی پر از شکوه بهاران، با نگاهی پر از لطافت باران، با قلبی پر از رحمت رحمان، با لبخندی سرشار از شکوفۀ ایمان، به سرزمین معطر انتظار آمد، سرزمین سبز بیداران، سرزمین سفید دوستی، سرزمین سرخ شهادت، و او آموزگار شهادت بود و شهامت؛ شهادت به خاطر حفظ عزت و دوری از ذلّت، و او آموزگار صلح و دوستی بود و کبوتران دلمان را در هفت وادی معرفت، آسمان به آسمان به پرواز درآورد تا به دیدار سیمرغمان ببرد:

فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم که ما

در پی غمزۀ او بادیه پوییم همه

...

جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود

در غم اوست که در گفت و مگوییم همه

این عاشق بادیه پوی پرسوختۀ وادی عرفان، این خلیفة الله در قرن فراموشی ایمان، فرزند شیرزنی از دیار رسالت است، فرزند «امّ ابیها»ی محبوب خداست، فرزند بانوی گل و ریحان، فرزند کوثر قرآن است که به لطف خداوند مشمول سعد اکبر گشته و میلادش با میلاد آن دخت آفتاب تقارن یافته است.

*  *  *

به ساحت ربوبی آن بانوی بزرگوار راهی ندارم، می خواهم به تماشای جمالش که بی شک یک مظهر تامّ و تمام جمال الهی است، بنشینم:

مدعی خواست که آید به تماشا گه راز

دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد

نمی توانم، مرا به بانوی نور و روشنی و شعر و شعور راهی نیست، مشتی خاک را با مهمان ملکوتی افلاک چه کار؟ انسان کاملی که «علّم آدم الاسماء کلّها» در وصف او صادق است، فرشته رحمتی که پذیرای فرشتۀ وحی بوده است؛ تابناکترین ستارۀ منظومۀ هستی، زهرای مرضیه(س)، فاطمۀ طاهرۀ صدیقه(س)، محدّثه والاتبار، چشمه جاری بهشت، عطر دلپذیر باغ رسول(ص).

عاقلان از سر سودایی ما بی خبرند

ما ز بیهودگی هوشوران بی خبریم

خبری نیست ز عشاق رخش در دو جهان

چه توان کرد که از بیخبران، بی خبریم

بانویی که از دستانش نسیم سعادت می وزد و تقسیم کنندۀ بهشت است؛ زیرا در زیر گامهای او به ودیعه نهاده شده است، او معنویات را، نور رسالت و ولایت را از چشمۀ روشن امامت جاری کرده است. او فرزندان عشق را از ارث معنوی خویش بهره مند ساخته است، جواد و بخشنده ای است که هیچ سائلی از درگاهش نومید نمی شود؛ چه او آینه تمام نمای الهی است، خلیفة اللهی است که از زلال نگاهش می توان به اسما و صفات حق پی برد، معصومی که در حجاب غیرت اوست؛ زیرا «الله اغیر منّا»، و از این روست که کس را زهرۀ نزدیک شدن به ساحتش نیست:

اگر یک سر موی برتر پرم

فروغ تجلّی بسوزد پرم

حضرت زهرا(س) ولیّ خداست که در پردۀ قباب او پنهان است و «لا یعرفها غیره»، او قندیل آویخته از عرش است که بر دل سالکان و رهروان راهش نور می پاشد؛ چه او معنای «نور سماوات» است و خداوند خواسته که چنین عزیز باشد. او فرزندی است که قرة العین رسول(ص) است و از راه شیری او می توان به سرچشمۀ بهشت دست یافت، او بانویی است که در پناه ذکر و نماز و دعای او، شیفتگانش بهه سرمنزل دوست ره خواهند یافت، او شجرۀ طیبه ای است که اصلش در زمین و فرعش در آسمان است و بر تمام گسترۀ وجود برکت می بارد، او شب قدر قرآن است و درک عظمت او درک عظمت قرآن است؛ ازز رضوان او، رضوان الهی بر آدمی نثار می شود و حزن او، اندوه تمامی افلاکیان است، پس میلاد او روشنی بخش ذرّات عالم  وجود است و هر ذره ای به قدر استطاعت خویش از او بهره می گیرد؛ ما را توان نثار هدیه به مقدم این نوباوۀ آفرینش نیست؛ امّا چشمها و دلهایمان را بستری خواهیم ساخت تا کرم نماید و فرود آید که خانه، خانۀ اوست.

 

. انتهای پیام /*