نام صادق آهنگران با دفاع مقدس عجین شده است، آهنگران را باید هنرمند محبوب دوران دفاع مقدس دانست تا جایی که برخی معتقدند او به تنهایی یک رسانه تبلیغاتی قدرتمند برای رزمندگان در دفاع مقدس بود.

در ادامه خاطرات آهنگران از امام (س) را که در کتاب امام و دفاع مقدس چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام منتشر شده است، می خوانید:

قبل از عملیات فتح المبین با تعدادی از برادران رزمنده جهت دستبوسی به خدمت حضرت امام رسیدیم. به همراه ما پیرمردی بود روحانی به نام حاج آقا ابوترابی از اهالی اطراف دامغان، که دروس حوزوی را در حد بالایی خوانده بود و با وجود سن زیاد، بسیار سر حال و دل زنده بود که از اوایل جنگ به جبهه آمده و من در سوسنگرد با او آشنا شدم. زمانی که از اهواز به تهران رسیدیم، حاج آقا ابوترابی اصرار زیادی داشت که با پای پیاده به جماران برویم تا ثواب بیشتری نصیب ما شود. بچه ها راه زیادی را طی کرده بودند و به دلیل خستگی اکثرا با این پیشنهاد مخالف بودند. بالاخره در اثر اصرار و پافشاری حاج آقا ابوترابی، پیاده به سوی جماران حرکت کردیم. حاج آقا ابوترابی در صف جلوی من ایستاده بود. نوبت که به او رسید با اشتیاق فراوان دست امام را در دست گرفت و در حالی که گریه می کرد رو به امام کرد و گفت: " امام، ما به گدایی آمده ایم، دستمان خالی است." امام با تبسم به چهره ایشان نگاه کردند و با سادگی خاصی فرمودند: "ما همه در خانه خدا گدا هستیم". حاج آقا ابوترابی دوباره با چشمان گریان به امام نگاه کرد و گفت: "امام برای ما دعا کنید که شهید شویم". امام با همان تبسم زیرلب چیزی گفتند که استنباط من این بود که فرمودند: "ان شاء الله، دعا می کنم" ولی ما فقط تبسم و رضایت حضرت امام را مشاهده کردیم و صحبت ایشان را به خوبی متوجه نشدیم اما لحن و طرز صحبت حضرت امام و سادگی بیان ایشان که فرمودند: " ما در خانه خدا گدا هستیم" برای ما تازگی داشت. بعد از دستبوسی و خداحافظی از محضر امام به جبهه برگشتیم و اتفاقا در جریان عملیات فتح المبین، حاج آقا ابوترابی به آرزوی خود رسید و به درجه شهادت نائل گردید.

توصیه امام به جدیت در جنگ

روزی در جماران در مسیر حرکت ایشان از اتاقشان تا حسینیه جماران که جهت سخنرانی تشریف می بردند به خدمتشان رسیدم. بعد از بوسیدن دست مبارکشان گفتم: ما را نصیحتی بکنید. امام لبخندی زدند و فرمودند: "خوب بجنگید و خوب پیش بروید". بعد گفتم: مشکلات زیادی وجود دارد، در نماز شبتان برای ما دعا کنید. حضرت امام فرمودند: " من همیشه شما را دعا می کنم". سپس درخواست هدیه ای کردم، ایشان عکس خود را امضا کردند و توسط حاج سید احمد آقا که کنارشان ایستاده بود، آن را به من مرحمت کردند.

 

مردم ما مردم جنگند، مردم حماسه اند

در مراسم سوم یا چهلم شهدای بمباران ذزفول شعری خواندم که با بیت "ای عزیزان شد به پا غوغای محشر" شروع می شد و در ادامه شعر "یک طرف افتاده طفلی یک طرف افتاده مادر". اشعار، صحنه های دلخراش جنگ را مجسم می کرد که چه روی داده است. شعر را که خواندم همان شب دو بار از تلویزیون پخش شد و در روزهای بعد چندین بار با آهنگ و تصاویر مناسبی که بر روی آن مونتاژ شده بود، پخش گردید. بعد از این جریان در شیراز خدمت آیت الله حائری شیرازی بودیم تا برای رزمندگان از صحبتهای ایشان تصویربرداری کنیم. بعد از مراجعت، در اهواز آقای غلامعلی رجائی را دیدم، ایشان به من گفت: آقای انصاری با ما تماس داشتند و سراغ شما را می گرفتند. ولی من به ایشان گفتم به شیراز رفته اند. آقای انصاری گفتند: به ایشان بگویید امام به حاج سید احمد آقا فرمودند که: "به ایشان بگویید اشعار حماسی بخواند". وقتی من این خبر را شنیدم ذهنم روی همان شعر متمرکز شد، چرا که صحنه های دلخراش جنگ را بیان می کرد. با وجود ریتم بسیار خوبی که داشت اشعار حماسی محرکی نبود و شاید تنها چند بند آن حماسی بود. گفتم احتمالا همان شعر است. با آقای رجائی تماس گرفتم ایشان گفتند: بله، این اشعار را چند شب از تلویزیون پخش کرده اند و حضرت امام هم شنیده اند لذا این مطلب را بیان داشته اند.

یک بار دیگر در نماز جمعه تهران اشعار حماسی

"خیز ای رزمنده شیر/ خانه از دشمن بگیر"

را خواندم. در متن شعر چند جمله ای بود که می گفت: "ای کسانی که خانه هایتان ویران شد و سوخت ای کسانی که چه شدید....." بعد از اتمام نوحه گویا از جماران تماس گرفته بودند ولی به من خبر ندادند. بعد آقای مرتضائی فر به من گفت: حاج سید احمد آقا تماس گرفته و گفته است که امام به وسیله رادیوی کوچکی که در دستشان بود اشعار را می شنیدند. وقتی به این قسمت رسیدند، رادیو را زمین گذاشتند و فرموده اند: "به ایشان بگویید مردم ما، مردم جنگند مردم حماسه اند" و امام روی این قسمت حساس شده اند. این مطلب را که شنیدم با خودم گفتم: "اگر ما چیزی بخوانیم که مورد تایید امام نباشد مورد تایید امام زمان هم نیست و خدا قبول نمی کند و اصلا برای ما فایده ای ندارد. لذا در جماران به خدمت آقای انصاری رسیدم و قضیه را برای ایشان مطرح کردم و گفتم اگر قرار باشد ما شعری بخوانیم که امام تایید نکند  کارم را مورد تایید اهل بیت و برای رضای خدا نمی دانم و به درد نمی خورد. ایشان مدتی با من صحبت کردند که: امام روی اشعار خیلی حساسند و روح امام با یک ذره ضعف در شعر و کارهای هنری حساس می شود و خیلی به اشعار و کارهای هنری اهمیت می دهند و شما را نیز می شناسند. در مورد بچه بسیجی ها بیشتر حساس هستند و ما نیز در مورد کارهای شما در جنگ برایشان تعریف کرده ایم به همین حساب بیشتر حساس شده اند. دیگر ما شروع به خواندن اشعار حماسی کردیم و تا توانستیم حماسی اش کردیم. بعد از مدتی جهت مشورت و کسب تکلیف  پیش آقای انصاری آمدم که الحمدالله ایشان گفتند: امام اظهار رضایت کرده اند.

اولین نوحه در خدمت امام

اولین نوحه ای را که خدمت حضرت امام خواندم نوحه "ای شهیدان بخون غلطان خوزستان درود" بود. هنگامی که مشغول خواندن این اشعار بودم، حضرت امام وقتی می خواستند داخل بشوند، دیده بودند که مشغول خواندن این اشعار بودم، پشت در می مانند و وارد مجلس نمی شوند تا مردم بلند نشوند و مجلس به هم نخورد. دیده بودند که ایشان دم در نشسته اند و گوش می کنند و وقتی از شهدا می خواندم گریه می کردند.

منبع: کتاب "امام و دفاع مقدس" (خاطراتی از رزمندگان و فرماندهان سپاه اسلام) صفحه 1 تا 5

. انتهای پیام /*