
تاریخ وادی « لاادری » است. در این وادی، گزاره های تاریخی تنها بخش نازلی از تاریخِ زیسته را روایت می کنند. تاریخِ زیسته وقتی پشت پرده های سکوت و رمز می رود، ناشناخته تر و مبهم تر می شود. تاریخ انسان های تاریخ ساز و کم گوی، تاریخِ « نمی دانم » ها است. حیات کوتاه اما پرفرازِ « احمد » فرزند و مشاور رهبرکبیر انقلاب اسلامی ایران در سال 57 از گونه تاریخ هایی است که در آن زیسته با گفته فاصله بسیار دارد. احمد را فرزندش، « گنجینه اسرار انقلاب » خواند، گنجینه ای که بسیار زودتر از معمول، بر خاک رفت تا نه بازکاوی جزئیات که حتی تحلیل کلان روایت های دهه دو دهه 40 و50 و از همه مهمتر دهه 60 همچنان در هاله ابهام بمانند.
در بازخوانی حیات خمینیِ پسر، دوران کوتاه زیست او بدون خمینیِ پدر از اهمیت فراوانی برخوردار است. چه، این فرزند امین، « خود » را تمام وانهاده و « دیگری » را گزیده بود. « دیگری» پدر نه، که « مراد » و « عشق » او بود. او پس از سالها « احمد » بودن اینک « خمینی » شده بود ،خمینی دیگری که اگرچه دل در اندیشه خمینیِ راحل داشت اما اینک در نبود پیر جماران، « یادگار امام » بود. صرف نظر از گذشته ها، همین یک عنوان کافی بود تا او به عنوان رجل سیاسی تمام عیار در جمهوری ده ساله مطرح شود.