سخنرانی
حاکمیت الله در نفوس، محکی برای سنجش ایمان
سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران (محک سنجش ایمان)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 6 خ‍رداد ‭1359

زمان (قمری) : 12 رج‍ب‌ ‭1400

مکان: تهران

شماره صفحه : 352

موضوع : حاکمیت الله در نفوس، محکی برای سنجش ایمان

زبان اثر : فارسی

حضار : فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سراسر کشور

سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران (محک سنجش ایمان)

سخنرانی

‏زمان: بعدازظهر 6 خرداد 1359 / 12 رجب 1400‏‎[1]‎

‏مکان: تهران، حسینیۀ جماران‏

‏موضوع: حاکمیت الله در نفوس، محکی برای سنجش ایمان‏

‏حضار: فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سراسر کشور‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

میزان حاکمیت الله در نفوس

‏     از آقایان متشکرم که در اینجا مجتمع شدند و با من مواجه شدند تا چند کلمه ای‏‎ ‎‏عرض کنم. خدای تبارک و تعالی، یک میزانی در قرآن کریم قرار داده است که با آن‏‎ ‎‏میزان ما باید خودمان را و دیگران را بشناسیم. می فرماید که: ‏اَلله ُ ولیُّ الَّذینَ آمَنوُا یُخْرِجُهُمْ مِنَ‎ ‎الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا اَوْلیاءُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُماتِ.‎[2]‎‏ میزان در مؤمن و‏‎ ‎‏غیر مؤمن؛ مؤمن واقعی و غیر مؤمن این است که کتاب خدا می فرماید که چنانچه مؤمن‏‎ ‎‏است، خدای تبارک و تعالی ولیّ اوست، و مؤمنین را خدای تبارک و تعالی از همۀ‏‎ ‎‏ظلمتها، از همۀ تاریکیها، از همۀ چیزهایی که انسانها را محجوب می کند از حق تعالی، از‏‎ ‎‏همۀ اینها اخراج می کند و در نور وارد می کند. این انسانی که در اینجا غرق حجابهاست،‏‎ ‎‏غرق ظلمات است، اگر ایمان واقعی بیاورد، از همۀ انواع ظلمات، خداوند او را خارج‏‎ ‎‏می کند و به نور وارد می کند. یک قلب ظلمانی که در این عالم تمام چیزهایش حجاب‏‎ ‎‏است برای او، این حجابها را خدای تبارک و تعالی، یکی پس از دیگری برمی دارد و نور‏‎ ‎‏را به جای آنها می گذارد، که نور مطلق همان جمال خودش هست. ما اگر بخواهیم‏‎ ‎‏خودمان را بسنجیم و کسانی که مدعی هستند بسنجیم، باید ببینیم که این میزان؛ این دو تا‏

‏میزانی که خدای تبارک و تعالی برای معرفی مؤمنها و غیر مؤمنها فرموده است، در‏‎ ‎‏خودمان هست یا نیست. به مجرد اینکه من یا شما ادعا کنیم که ما مؤمن به الله هستیم، تا آن‏‎ ‎‏محکی که خدای تبارک و تعالی قرار داده است در ما نباشد یک ادعای پوچی است.‏‎ ‎‏ببینیم که ما از اولیای خدا هستیم و خدا ولیّ ماست، یا از اولیای طاغوت هستیم و طاغوت‏‎ ‎‏ولیّ ماست. اگر از این گرفتاریهای عالَم طبیعت، از این ظلمتهای عالَم طبیعت، شما دیدید‏‎ ‎‏که خارج شدید، علاقه هایی که انسان به این عالم طبیعت دارد، این علاقه ها برداشته شده‏‎ ‎‏است یا کم شده است. اگر شما خودتان را یافتید که هر کاری می خواهید بکنید برای خدا‏‎ ‎‏می خواهید بکنید، حکومت الله در شما و در قوای شما سلطه دارد. شما همه چیزتان، تمام‏‎ ‎‏اعضا و قوایتان فرمانبردار حکم خداست. چشم شما چنانچه حجاب داشته باشد و به‏‎ ‎‏چیزهایی که نباید نظر بکند نظر بکند، این علامت این است که طاغوت ولیّ است، و اگر‏‎ ‎‏چنانچه چشم احتراز کند از آن چیزهایی که موجب ظلمت قلب می شود، الله ولیّ است.‏‎ ‎‏محک بزرگی است که هر کس خودش را می تواند بشناسد. می تواند بفهمد که این ایمانی‏‎ ‎‏که ادعا می کند، همان ادعاست یا خیر، نور ایمان در قلب او وارد شده است و ظلمتها همه‏‎ ‎‏بر کنار شده است. ما، هر کس، در هر جا که هستیم و شما در هر محلی که هستید، چه در‏‎ ‎‏بازار باشید و چه در مدرسه و چه سپاه پاسداران باشید، و چه قوای انتظامیۀ دیگر و چه‏‎ ‎‏رئیس جمهور باشید یا وزیر باشید یا وکیل باشید یا سایر قشرهای دیگر، این حکم‏‎ ‎‏عمومی، این میزان عمومی، این محکی که برای عموم است در این معنا، این محک را‏‎ ‎‏باید ما خودمان پیش خودمان، وقتی که در شب خلوت هست و شما فارغ هستید، فکر‏‎ ‎‏کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانی متوجه به نور است، یا یک قلب ظلمانی متوجه به‏‎ ‎‏آمال شیطانی یا الله است یا طاغوت. این از این دو حال خارج نیست: یا حکومت در ما،‏‎ ‎‏حاکم در ما الله است یا حاکم در ما طاغوت است. چنانچه ما توجه مان به این دنیا و به این‏‎ ‎‏مسائلی که بر ما عرضه می شود در دنیا، توجه مان به عالَم طبیعت است، هر چه می خواهیم‏‎ ‎‏برای خودمان می خواهیم، هر کاری می کنیم خدا در کار نیست، ما از طاغوتیم و اولیای ما‏‎ ‎‏هم طاغوت است. و چنانچه خودمان را تهذیب کنیم، خودمان را تربیت کنیم، و از این‏

‏غلافهایی که هست خارج کنیم، و به مبدأ نور برسیم، و قلب ما متوجه به حق تعالی باشد،‏‎ ‎‏به نور مطلق باشد، خدمتگزار حق باشیم، هر چه نعمت خدا به ما داده است در خدمت او‏‎ ‎‏صرف کنیم، این علامت این است که ما از ظلمتها یا از بعض ظلمتها خارج شدیم و به نور‏‎ ‎‏یا بعض مراتب نور وارد شدیم. شما آقایان که در رأس سپاه پاسداران هستید، خودتان را،‏‎ ‎‏توجه کنید به خودتان. توجه کنید ببینید که در این خدمت، اخلاص دارید برای خدا،‏‎ ‎‏برای خدا خدمت می کنید، برای احکام خدا خدمت می کنید، برای جمهوری اسلام‏‎ ‎‏خدمت می کنید یا اینکه نه، مقصدتان چیزهای دیگری است و این بهانه است. این‏‎ ‎‏محک را در خودتان آزمایش کنید. اگر دیدید اغراض خیلی دنبال هم اغراض است که‏‎ ‎‏پیش می آید، غرضهای نفسانی است. این «من باید چه باشم، او باید چه باشد» غرضهای‏‎ ‎‏حیوانی است. اگر دیدید اینطور است، باید خودتان را از این ورطه ای که مهلک است‏‎ ‎‏نجات بدهید. مبادا یکوقت تمام عمر، انسان در خدمت طاغوت بوده و خودش‏‎ ‎‏نمی فهمیده.‏

ارزش نداشتن عمل بواسطه اغراض نفسانی

‏     این از اموری است که اینقدر دقیق است که خود انسان هم خودش را نمی تواند‏‎ ‎‏بفهمد. گاهی انسان از اول عمرش تا آخر عمرش دارد رو به جهنم می رود و نمی فهمد؛‏‎ ‎‏از اول عمر تا آخر عمر دارد روی اغراض نفسانیه عمل می کند، پاسداری هم اگر می کند،‏‎ ‎‏روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد، در ارتش هم که هست، خدمت نظامی‏‎ ‎‏هم که می کند روی اغراض نفسانیه است و ارتباط به خدا ندارد، طلبه هم هست و درس‏‎ ‎‏هم که می خواند روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد. ملاّ هم هست و فتوا‏‎ ‎‏می دهد، روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد، این معیاری که خدا تعیین‏‎ ‎‏فرموده است این است که: ‏وَالّذینَ کَفَرُوا اَوْلِیاءُهُمُ الطّاغُوت‏؛ میزان ایمان و غیر ایمان، ممکن‏‎ ‎‏است که ما با لفظ و با شهادت به آن چیزهایی که میزان است در اسلام، شهادت بدهیم،‏‎ ‎‏شهادتمان هم جدی باشد، لکن باز در آن محکی که خدا قرار داده است ببینیم که ما در‏

‏آن، در آن جمعیتی که دو دسته کرده خدا: ‏الّذینَ آمَنُوا، وَالّذینَ کَفَروُا ‏بخواهیم بفهمیم که ما از‏‎ ‎‏سنخ کفار هستیم، ولو در مسلمین، و مسلمین و احکام اسلام به ما ...، ما مسلمانیم. مسلمان‏‎ ‎‏هم این است که شهادتین را بگوید و آدابش هم به جا بیاورد، لکن ایمان یک مسئلۀ فوق‏‎ ‎‏این است، یک مطلبی است بالاتر از این است. ما باید خودمان را امتحان کنیم به همین‏‎ ‎‏میزانی که خدا قرار داده، بفهمیم ولیّ ما خداست یا ولیّ ما طاغوت است؛ ما داریم‏‎ ‎‏خدمت به شیطان می کنیم یا خدمت به خدا می کنیم. ما که داریم درس می خوانیم، برای‏‎ ‎‏خدا درس می خوانیم یا برای هواهای نفسانیه که همان شیطان است. ما که داریم فتوا‏‎ ‎‏می دهیم، برای خدا فتوا می دهیم یا برای هواهای نفسانی که همان شیطان است. ما که در‏‎ ‎‏اداره کار می کنیم، برای خدا کار می کنیم یا برای هواهای نفسانیه که همان طاغوت و‏‎ ‎‏شیطان است. این محکی است که خدا قرار داده. برادرها، اینجا یک منزلی است که شما‏‎ ‎‏هستید، از این منزل باید بروید، این خرقه را باید تهی کنید، زود و دیر دارد، اما اینطور‏‎ ‎‏نیست که نباشد، هست. ممکن است یکی صد سال هم زنده باشد، لکن خواهد رفت. آیا‏‎ ‎‏وقتی می رود در نور وارد می شود، یا در ظلمت؟ میزان همین جاست. شما که پاسدارهای‏‎ ‎‏اسلام هستید و رفقایتان پاسدار اسلام هستند، ببینید که اغراض است که شما را وادار کرده‏‎ ‎‏به اینها، و هر روز یک بهانه ای می گیرید، و یک کار مثلاً خدای نخواسته انحرافی‏‎ ‎‏می کنید، یا نه شما یک راه مستقیم را، یک صراط مستقیم را دارید می روید. انحراف از‏‎ ‎‏این طرف و آن طرف نیست. صراط مستقیم آن صراطی است که یک طرفش اینجاست‏‎ ‎‏و یک طرفش خداست؛ مستقیم که راه صاف است، هر انحرافی از هر طرف، انحرافی‏‎ ‎‏است که انسان را از راهش باز می دارد و می کشدش به طرف ظلمتها.‏

حفظ روحیه الهی منبعث از دوران انقلاب

‏     شما کوشش کنید که اغراضتان را کم کنید حتی الامکان، تا ان شاءالله موفق بشوید که‏‎ ‎‏اغراض در شما بمیرد. شما خدمت برای اسلام می خواهید بکنید. از اول هم همین طور،‏‎ ‎‏وقتی که این نهضت و این انقلاب اسلامی بپا شد، همۀ گروههایی که در ایران بودند، الاّ‏

‏آن منحرفهایی که همیشه منحرفند، اینها همین طور به طور خودکار، هیچ کس نیامد به‏‎ ‎‏شما بیخ گوشتان بگوید بیا برویم چه، خودتان اصل فهمیدید که باید این راه را رفت؛ این‏‎ ‎‏راه، راه خداست. شما یک مرتبه اش را طی کردید، و او اینکه موانع را که برای پیشرفت‏‎ ‎‏اسلام بود و برای پیشرفت احکام اسلام بود، از بین برداشتید. البته بعض موانع هست، اما‏‎ ‎‏مهمش را از پیش برداشتید، و همه تان با هم، همۀ اهالی این مملکت با هم یکصدا شدند،‏‎ ‎‏و در آن حالی که همه با هم یکصدا مشغول به فداکاری بودند، هیچ طاغوت در کار نبود،‏‎ ‎‏الله بود. یک تحول عجیب معجزه آسایی در شما و در سایر قشرهای ملت پیدا شده بود‏‎ ‎‏که اصلاً فکر اینکه ما یک مقامی داشته باشیم، یا این کار را می کنیم برای مقامی، این کار‏‎ ‎‏نبوده اصلاً. آن کسی که با مشت گره کرده جلوی تانک می رود و زیر تانک می رود، این‏‎ ‎‏برای مقام، دیگر نیست، این برای خداست. آن کسی که بدون اسلحه حمله می کند به‏‎ ‎‏اسلحه دارهایی که آنها بدون ملاحظه می زنند، این دیگر برای این نیست که برسد به یک‏‎ ‎‏نوای دنیایی، دارد جانش را می دهد. کسی که از دنیا می خواهد بگذرد، دیگر نمی شود‏‎ ‎‏برای دنیا باشد. در آن تحول همه تان، تقریباً همۀ آنهایی که در میدان وارد بودند؛ زنها،‏‎ ‎‏مردها، بچه ها، بزرگها، زنها با بچه های کوچکی که در آغوششان بود، در آن حال هیچ‏‎ ‎‏ابداً شبهۀ شیطانی نبود، هیچ آمال شیطانی تو آن نبود. آن حالتان را یاد بیاورید؛ آن حالی‏‎ ‎‏که بالای پشت بامها می رفتید و الله اکبر می گفتید، و شیاطین در اطراف بودند که شما را‏‎ ‎‏نشانه بگیرند. در خیابانها می ریختید و مقابله می کردید با آنهایی که از خدا نمی ترسیدند‏‎ ‎‏و شما را زیر تانک می خواستند بگیرند. آن حالتان را یاد بیاورید. آن حال، حالی است که‏‎ ‎‏ولیّ شما خدا بود؛ یعنی همه چیزتان الهی بود، همۀ حرکت، حرکت الهی بود، شماها‏‎ ‎‏یدالله بودید در آن وقت، و این جماعت، این جماعتهایی که با هم یکصدا فعالیت‏‎ ‎‏می کردند، اینها یدالله بودند؛ ‏یَدُ الله مَعَ الجَماعَة‎[3]‎‏ آن حال را یادتان باشد، همان حال را‏‎ ‎‏حفظش کنید. نگویید حالا تمام شد قضیه و حالا بیاییم سر تقسیم؛ تقسیمی توکار نیست،‏‎ ‎‏تقسیمی که نیست؛ تقسیم مال آنهایی است که برای آمال دنیایی کار کردند. شما رفتید‏

‏جانتان را در طبق اخلاص گذاشتید و هدیه کردید. برای شکم رفتید این کارها را کردید‏‎ ‎‏که حالا می خواهید تقسیم کنید؟! تقسیمی تو کار نیست.‏

والا بودن ارزش فداکاری در راه خدا

‏     از خدا بخواهید، از خدا اجر بخواهید. این چیزهایی که در دنیاست اجر این نیست که‏‎ ‎‏شما جانتان را فدا کردید و در طَبَق اخلاص گذاشتید. حالا عوض اینکه جانتان را فدا‏‎ ‎‏کردید یک خانه می خواهید. یک دکان می خواهید، یک پست می خواهید، اصلاً‏‎ ‎‏می شود این عوض او باشد؟! کسی که همه چیزش را، خودش را، جوانش را همه چیزش‏‎ ‎‏را فدا کرده است، این حالا بیاید بگوید که یک خانه ای بدهید عوض این، این عوض‏‎ ‎‏دارد اصلش؟! این فداکاری ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ جز خدا کسی نمی تواند عوض بدهد. اگر همۀ این دنیا را‏‎ ‎‏به شما بدهند، عوض او نیست، آن حال را حفظ کنید، برگردید به آن حال، دوباره شما‏‎ ‎‏تحت رهبری شیطان نباشید، ولیّ شما طاغوت نباشد. آن حال اگر حفظ بشود، الآن هم‏‎ ‎‏شما، همان ولایت خدا در شما حکومت می کند، و هیچ چیز هم عوض این نمی شود.‏‎ ‎‏شمایی که می روید در کردستان و فداکاری می کنید، این فداکاری در دنیا عوض ندارد که‏‎ ‎‏شما عوض بگیرید. اگر توی ذهنتان آمد برویم یک عوضی بگیریم، معلوم می شود برای‏‎ ‎‏خدا نبوده، برای دنیا بوده. اگر قضیۀ تقسیم اموال است، این معلوم شد مال دنیا بوده که‏‎ ‎‏حالا می خواهند تقسیم اموال بکنند. در جنگ «حنین» که مسلمین پیش بردند و غنایمی‏‎ ‎‏به دست آوردند، پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ تمام این غنایم را داد به همین‏‎ ‎‏اهالی مکه و ابوسفیان و امثال اینها، همۀ غنایم را به آن کسانی که مخالفش بودند داد.‏‎ ‎‏بعضیها گله کردند که آخر مثلاً چه، ما هم بودیم، فرمود که شما حاضر نیستید که آنها‏‎ ‎‏شترها را ببرند و شما پیغمبر همراهتان باشد؟ آنها شتر بردند، قسمت شما پیغمبر است.‏‎ ‎‏حیف است انسان فداکاری بکند، آن وقت شتر بخواهد.‏‎[4]‎‏ شما که الآن بعضی تان در،‏‎ ‎‏شاید خودتان هم بودید در کردستان، و آن وقایع کردستان و آن فداکاریها، حالا که‏

‏برگردید شتر می خواهید؟! برای خودتان یک چیزی می خواهید؟! چیزی می تواند مقابل‏‎ ‎‏این فداکاری باشد؟! بگذرید از این علایق. اینها، این علایق همه اش ظلمت است. همان‏‎ ‎‏ظلماتی است که خدا می فرماید: ‏وَالّذینَ کَفَرُوا اَولیاءُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الِیَ الظُّلُماتِ‏.‏‎ ‎‏فطرت همه بر نورانیت است، فطرت شما فطرت نورانی است، فطرت توحید است. به‏‎ ‎‏دست خود ما آن فطرت به جهالتها، به ظلمات کشیده می شود.‏

پیروزی بر نفس با مراقبت و محاسبه اعمال

‏     و ما باید خودمان را مواظبت کنیم، باید مجاهده بکنیم خودمان را. باید حساب‏‎ ‎‏خودمان را خودمان بکشیم، قبل از اینکه آنجا حساب از ما بکشند. خودتان حسابتان را‏‎ ‎‏بکشید، قبل از اینکه حسابگرها حساب شما را بکشند. همۀ لحظاتِ چشمهای شما، همۀ‏‎ ‎‏خاطراتِ ذهن شما، تمام تفکرات باطل شما در حضور خداست، و در نامه ها هم در‏‎ ‎‏پرونده ها ثبت است. هر لحظه ای که در لحظات چشم شما بر خلاف آن چیزی که دستور‏‎ ‎‏است واقع بشود، در حضور خداست و ثبت است. و در روایات هم هست که اینها‏‎ ‎‏هفته ای دو مرتبه اعمال عرضه می شود بر ولیّ امر؛ بر امام زمان ـ سلام الله علیه. توجه‏‎ ‎‏داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی عرضه شد بر امام زمان ـ سلام الله ‏‎ ‎‏علیه ـ خدای نخواسته آزرده بشود، و پیش ملائکة الله یک قدری سرافکنده بشود، که‏‎ ‎‏اینها شیعه های من هستند، اینها دوستان منند و برخلاف مقاصد خدا عمل کردند. رئیس‏‎ ‎‏یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رئیس منفعل می شود. ای پاسدارهای عزیز و ای‏‎ ‎‏سربازهای اسلام، در هر جا هستید از خودتان هم پاسداری کنید تا به پیروزی بر نفْس‏‎ ‎‏خودتان، و پیروزی بر همۀ شیاطین نایل شوید. من امیدوارم که شماهایی که در این‏‎ ‎‏نهضت با آن جوش و با آن خروش و با آن فداکاری شرکت کردید، در این بین راه، یک‏‎ ‎‏کسی نباشید که نارفاقتی بکنید و بین راه رها کنید. این قافله راه افتاده است و دارد طرف‏‎ ‎‏خدا می رود، همه با هم باشید در این راه. وقتی همه با هم شدید در این راه، خداوند با‏

‏شماست. تفرقه نکنید، با هم برادرید، همه ‏اِنّمَا الْمُؤمِنُونَ اِخْوَة‎[5]‎‏ برادرند. باز این یک‏‎ ‎‏محکی است که ما ببینیم که به دیگران به چشم برادری نگاه می کنیم، و برادروار با هم‏‎ ‎‏هستیم یا نه، خدای نخواسته یک خصومتی تو کار هست، و یک گرفتاریهایی هست.‏‎ ‎‏مؤمن آن است که با مؤمن دیگر برادر باشد. این عقد برادری را خدا در اصل برای شما‏‎ ‎‏ایجاد کرده. برادرها، ما بین راه هستیم و دشمن در کمین، یک راهی است که شخصی ما‏‎ ‎‏داریم می رویم، که این صراط الهی است. دشمن ابلیس است و می خواهد نگذارد شما‏‎ ‎‏این راه را طی کنید، مراقبت از خودتان بکنید که این راه را با سلامت طی کنید، و در آنجا‏‎ ‎‏که می روید با سلامت وارد بشوید. یک راهی هم، راهی است که اجتماعی باید برویم و‏‎ ‎‏بروید، و او پیشبرد اهداف اسلامی است، که بحمدالله تا اینجا که آمدید خوب آمدید، و‏‎ ‎‏از اینجا به بعد هم با سلامت و خوبی پیش بروید. چنانچه همان حالی که در زمان انقلاب‏‎ ‎‏و آن وقتی که همه تان در خیابانها و در میدانها وارد می شدید آن حال را به نظر بیاورید،‏‎ ‎‏حالا هم همان حال را در خودتان احیا کنید، ایجاد کنید. آن حال را اگر در خودتان ایجاد‏‎ ‎‏کنید، همه با هم برادر خواهید بود، و این آمالی که در همه ممکن است خدای نخواسته‏‎ ‎‏باشد، اینها از بین می رود و به جای او صفا، برادری می نشیند.‏

جمهوری اسلامی امانتی در دست ملت

‏     شما الآن یک امانتی دستتان هست باید حفظش کنید، آن امانت جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏است. این را خدا داد به ما. ما نباید خیال کنیم که ماها چه کردیم و چه کردیم. اگر ما‏‎ ‎‏بگوییم ماها چه کردیم، این همان حرفهای شیطان است، این را خدا به ما داد. یک‏‎ ‎‏جمعیت کمی که هیچ چیز نداشت، خدا به او عنایت کرد که آن قدرتهای بزرگ را‏‎ ‎‏شکست و جمهوری اسلامی را هم با همۀ نهادهایی که دارد بحمدالله تعالی تحقق پیدا‏‎ ‎‏کرد. الآن جمهوری اسلامی امانتی است دست ما. اگر ما در اینجا یکوقتی خدای نخواسته‏‎ ‎‏با هم خلاف بکنیم؛ سپاه پاسداران بین خودشان اختلافی باشد، بین خودشان با سایر‏‎ ‎


‏قوای انتظامیه خلافی و اختلافی باشد، آنها با شما خلاف و اختلافی بکنند، قشرهای‏‎ ‎‏دیگر ملت با هم سر دنیا هی خلاف کنند، اگر اینطور بشود، این امانت را ما نمی توانیم به‏‎ ‎‏صاحبش رد کنیم. باید امانت را به اهلش رد کنیم، جمهوری اسلامی را به آخر برسانیم، و‏‎ ‎‏احکام اسلام را در کشور خودمان اول و ان شاءالله در همۀ کشورها بسط بدهیم. این امانتی‏‎ ‎‏است که باید حفظش بکنیم. نروید دنبال آمال و آرزوها و مسائل دیگری که پَست هست‏‎ ‎‏و شیطانی، باید علوّ همت داشته باشید. همان طوری که جان را که می خواستید فدا کنید‏‎ ‎‏بالاترین علوّ همت بود، حالا هم علوّ همت پیدا بکنید، و از اینکه یکی جلو و یکی عقب،‏‎ ‎‏هیچ ابداً اعتنایی به این مسائل نکنید. همه در محضر خدا با هم هستید، و همه ان شاءالله از‏‎ ‎‏جنود خدا و ولیّ همه ان شاءالله خدای تبارک و تعالی است، و شما را از همۀ انواع ظلمات‏‎ ‎‏ان شاءالله خارج می کند، و به نور مطلق می رساند. خداوند همه تان را تأیید کند، موفق‏‎ ‎‏باشید. ‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • - صحیفه نور در ذیل تاریخ 8 / 3 / 59 آورده است اما به استناد گزارش روزنامه ها تاریخ دیدار، سه شنبه 6 خرداد 59 بوده است.
  • - بخشی از آیۀ 257 سورۀ بقره: «خدا یار اهل ایمان است. آنان را از تاریکیهای جهان بیرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان طاغوت است. آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی در افکند».
  • -حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج3، ص316: «دست خدا با جماعت است».
  • - سیرۀ ابن هشام، ج 4، ص 142.
  • - بخشی از آیۀ 10 سورۀ حجرات: «جز این نیست که مؤمنین برادرند».