سخنرانی
دانشگاه و انقلاب فرهنگی
سخنرانی در جمع اعضای شورای انقلاب فرهنگی (دانشگاه و انقلاب فرهنگی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 19 آذر ‭1364

زمان (قمری) : 27 ربیع الاول ‭1406

مکان: تهران

شماره صفحه : 443

موضوع : دانشگاه و انقلاب فرهنگی

زبان اثر : فارسی

مناسبت : سالگرد تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی

حضار : خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور و رئیس شورای انقلاب فرهنگی) ـ اعضای شورای انقلاب فرهنگی

سخنرانی در جمع اعضای شورای انقلاب فرهنگی (دانشگاه و انقلاب فرهنگی)

سخنرانی

‏زمان: صبح 19 آذر 1364 / 27 ربیع الاول 1406‏

‏مکان: تهران، جماران‏

‏موضوع: دانشگاه و انقلاب فرهنگی‏

‏مناسبت: سالگرد تشکیل شورایعالی انقلاب فرهنگی‏

‏حضار: خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور و رئیس شورای انقلاب فرهنگی) ـ اعضای شورای ‏‎ ‎‏انقلاب فرهنگی‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

اهمیت و حساسیت امر دانشگاه

‏     ‏‏من قبلاً تشکر کنم از همۀ آقایان که تشریف آوردند این جا از نزدیک خدمتشان‏‎ ‎‏برسیم. و من الآن باید بگویم که اطمینان دارم که با این جمعیتی که الآن، اعضای محترمی‏‎ ‎‏که الآن هستند در شورا، دیگر نگرانی ای نسبت به دانشگاه ها و ان شاءالله سایر چیزها‏‎ ‎‏نباشد. معذلک البته مسئله چون خیلی مهم است و سرنوشت انقلاب اسلام بستۀ به اوست‏‎ ‎‏بقایش، از این جهت، باید همیشه این حساسیت را داشت. در همۀ امور باید حساس بود،‏‎ ‎‏اما فرق است ما بین آنی که ادامه باید این حساسیت پیدا بکند. یک چیزهایی که حل‏‎ ‎‏می شود، مثلاً ما جنگ داریم، جنگ چیز مهمی نیست، حل می شود، چیز مهمی نیست و‏‎ ‎‏بحمدالله خوب است وضع، و جهات سیاسی ای که در دنیا هست، آنها هم حل می شود و‏‎ ‎‏ان شاءالله ، چیزهایی است حساس باید بود. اما مسئلۀ دانشگاه یک مسئله فوق العاده است‏‎ ‎‏که این افرادی که از دانشگاه در می آیند یا مخرب یک کشوری هستند یا سازندۀ آن‏‎ ‎‏کشور هستند، و در کشور ما، یا رو به اسلام می برند کشور ما را، یا منحرفش می کنند. این‏‎ ‎‏از چیزهایی است که از دانشگاه می آید این کار، چنانچه از حوزه های علمیه می آید این‏‎ ‎‏کار، از این جهت، خیلی مهم است این امر. ‏

اهمیت انگیزه و محتوا در انقلابها

‏     ‏‏در انقلاباتی که در عالم واقع می شود یا در شورش ها یا در کودتاها، یکی اصل این‏

‏شورش و انقلاب و کودتا، یکی انگیزه اش، یکی محتوایش اینها سه امری است که باید‏‎ ‎‏در آن توجه کرد. خودشان، خود انقلابات یا خود اینها شبیه به هم اند، یا شورش است یا‏‎ ‎‏کودتاست یا انقلاب، صورتاً مثل انسان ها می ماند که همه صورتشان مثل هم هست اما‏‎ ‎‏معناشان فرق با هم دارد. انگیزه ها مهم است و محتواها. گاهی وقت ها انگیزه خوب‏‎ ‎‏است، محتوا خوب نیست، گاهی وقتها محتوا خوب است، انگیزه درست نیست. ممکن‏‎ ‎‏است یک نفر حالا، ـ حالا نسبت به یک نفر عرض می کنم ـ یک نفر آدم با یک انگیزۀ‏‎ ‎‏خوبی بخواهد یک کار خوبی به نظر خودش انجام بدهد و او بد باشد، این آدم مُصاب‏‎[1]‎‎ ‎‏است لکن کارش خلاف است. یک اشخاصی می شود که یک کارهای خوبی انجام‏‎ ‎‏می دهند با انگیزۀ بد. مثلاً یک کسی کشف یک چیزی می کند و انگیزه اش بد است‏‎ ‎‏برای این کار و کارش خوب است، یک وقت هم هر دویش خوب هستند. انقلاب‏‎ ‎‏فرهنگی هم همین جور است که یک انقلاب است که تحول است از یک حالی به حالی‏‎ ‎‏دیگر، نه پیشبرد همان چیزی که هست. چنانچه انقلاب جمهوری اسلامی در کل هم‏‎ ‎‏همین طور است، یک انقلاب شد به توسط مردم، یک انگیزۀ انقلاب بود و یک‏‎ ‎‏محتوای انقلاب. امیدوارم که انگیزۀ انقلاب در مردم الهی باشد. اما در انقلابات ممکن‏‎ ‎‏است که ما انقلاب بکنیم، یک حکومتی را برداریم، یک حکومت دیگر برای خودمان‏‎ ‎‏درست کنیم، خودمان می خواهیم به یک نوایی برسیم، کار نداریم ببینیم چه بشود. این‏‎ ‎‏چه محتوایش خوب باشد، چه محتوایش بد باشد برای ما فایده ندارد، برای اینکه‏‎ ‎‏می خواهد تشکیل بدهد وقتی انگیزه اش این است که فقط به دستش بیاید یک قدرتی،‏‎ ‎‏بخواهند قدرتمند باشند، او سابقی بوده، ما آن قدرت را از او بگیریم، خودمان بگیریم.‏‎ ‎‏این با او نسبت به اصل مسئلۀ انگیزه فرقی ندارد؛ یعنی، یک حکومتی رفته است، یک‏‎ ‎‏حکومت دیگری هم آمده است، هر دویشان هم مثل هم هستند، مثل سایر کودتاها‏‎ ‎‏می ماند که در دنیا واقع می شود، این فرقی با هم ندارد. یک وقت این است که یک قیام‏

‏می شود، یک نهضتی می شود برای یک کار خوبی اما الهی نیست. از باب اینکه کار‏‎ ‎‏خوب است برای ملتمان خدمت بکنیم کار خوب است، فلان، به این ممکن است ارج‏‎ ‎‏بدهد، اما آن که مقصود است، نیست. آن که مقصود است این است که انسان در‏‎ ‎‏کارهایش چه در تشکیل حکومتش، چه در انقلاب فرهنگیش، چه در انقلابات دیگرش‏‎ ‎‏نظرش این باشد که یک کار الهی کرده باشد، آن پیش خدا ارزش دارد مثل انبیا. انبیا‏‎ ‎‏کارشان به واسطۀ این ارزش داشت نه برای عمق کارشان ـ و عرض می کنم که ـ سعۀ‏‎ ‎‏کارشان، حکومتشان زیاد باشد، کم باشد فرقی نمی کند. انبیا، آنی که هیچ نتوانسته کار‏‎ ‎‏بکند با آنی که خیلی کار کرده هر دو در انگیزه مثل هم هستند؛ یعنی، هر دو می خواستند‏‎ ‎‏که یک کاری برای خدا بکنند و پیش خدا مأجورند و هر دو هم مأجور هستند، یکی‏‎ ‎‏موفق شده، یکی موفق نشده است، آن دیگر دست خود این نبوده، موفق نشده است.‏

اسلامی و الهی نمودن دانشگاه در انقلاب فرهنگی

‏     ‏‏و در انقلاب فرهنگی، آنی که برای شما فایده دارد ـ یک وقت برای مملکت فایده‏‎ ‎‏دارد، یک وقت برای دانشجوها فایده دارد، یک وقت برای شما آقایان ـ آنی که برای‏‎ ‎‏شما فایده دارد این است که انگیزه تان این باشد که این دانشگاه را ببرید طرف اسلام،‏‎ ‎‏الهی اش کنید. هر درسی می خواهند بخوانند مانع ندارد، درس هایی که ‏‏[‏‏مفید‏‏]‏‏ است،‏‎ ‎‏اسلام با همۀ ‏‏[‏‏درسها‏‏]‏‏، الاّ بعضی از درس ها استثنا کرده، با همه موافق است. اما آنی که‏‎ ‎‏برای ماها فایده دارد این است که ما بخواهیم همین اسلامی بودن را الهی اش کنیم،‏‎ ‎‏بخواهیم الهی باشد این کار ما، برای خدا کار بکنیم، این برای خودتان فایده دارد، موفق‏‎ ‎‏بشوید فایده دارد، موفق هم نشوید فایده دارد. و اگر این انگیزه شد مسلماً دنبال این‏‎ ‎‏هستید که کار خوب باشد وقتی انگیزه الهی شد، دیگر نمی شود اینکه انسان انگیزه اش‏‎ ‎‏الهی باشد و دنبال این باشد که خودش یک راهی باز کند، حالا چی باشد، هر چی شد،‏‎ ‎‏شد. این قهراً خواهد این طور شد که وقتی که انگیزه برای خدا شد، دنبال این است که این‏‎ ‎‏کار را انجام بدهد، به طوری که خداپسند باشد، از این جهت، در این کار موفق است. اگر‏

‏موفق نشد در انجام و نتوانست انجام بدهد، خوب، قصور قدرتش است، قدرت نداشته‏‎ ‎‏بیشتر از این؛ اما پیش خدا این ارزشش با آن کسی که قدرت داشته مثل هم می ماند. ‏

ارزش انگیزۀ الهی در امور

‏     ‏‏بنابراین، آنی که برای انسان ارزش دارد، ارزش انسانی و روحانی دارد، ارزش الهی‏‎ ‎‏دارد، این است که این انگیزه را حفظش بکند که برای خدا این کار را بکند. می خواهید‏‎ ‎‏تربیت کنید اطفال مردم را، برای خدا، می خواهید تربیت کنید جوان های مردم را، برای‏‎ ‎‏خدا، می خواهید تربیت کنید ملت را، برای خدا؛ می خواهید حکومت کنید، برای خدا؛‏‎ ‎‏حکومت کنید، همان حکومتی که انبیا می کردند، خوب، موسی هم حاکم بود، پیغمبر هم‏‎ ‎‏حاکم بود، علی هم حاکم بود. از آن طرف، ‏‏[‏‏افراد‏‏]‏‏ مفسد هم حاکم هستند، آن هم‏‎ ‎‏صورت مثل هم می ماند ـ الاّ در بعضی جهات ـ انسانها صورتهایشان یکی هست. مثل هم‏‎ ‎‏می ماند همه، یک وضع دارند. گاهی اگر یک وضع اختلاف داشتند، وضع جسمانی و‏‎ ‎‏حیوانی است دیگر، آن چیزی که فرق می گذارد ما بین اینها، آن معنایی است که در آنها‏‎ ‎‏هست. و مهم آن انگیزۀ الهی است که برگردد همه چیز به خدا. خدا هم که انبیا را‏‎ ‎‏فرستاده، مقصد اصلی این نبوده که حکومت بکنند، مقصد اصلی این نبوده است که نظام‏‎ ‎‏ایجاد کنند، مقصد اعلا این نبوده که عدالت اجتماعی ایجاد کنند، مقصد اعلا اینها‏‎ ‎‏نیست، اما اینها مقصد است ـ بعضیهایش مقصد است ـ البته عدالت، اجرای عدالت یک‏‎ ‎‏مقصدی است، عدالت الهی را بخواهید اجرا کنید لله تعالی، مقصدی است. بخواهید‏‎ ‎‏عدالت الهی را ایجاد کنید برای خاطر اینکه مشهور بشوید، به اینکه آقا چه آدم خوبی‏‎ ‎‏است، دارد چی می شود، این برای خودتان بد است، واقعش خوب است، برای مردم آن‏‎ ‎‏وقت خوب است. بعضی چیزها برای مردم خوب است، برای دانشگاه خوب است،‏‎ ‎‏بعضی از چیزها برای شما خوب است، بعضی چیزها برای هر دو خوب است. اگر موفق‏‎ ‎‏بشوید هم این معنا را درست بکنید که انگیزه، انگیزۀ الهی و خدایی باشد، نه برای خودم‏‎ ‎‏یک کاری می خواهم بکنم، برای خدا می خواهم یک کاری بکنم، برای ملت هم نیست،‏

‏برای خداست، اگر این طور باشد موفقید در کارتان راجع به این جهت. در آن کار اگر هم‏‎ ‎‏ـ به حسب قاعده موفق خواهید شد در آن کار هم ـ اگر هم خدای نخواسته، یک وقت‏‎ ‎‏چیزهایی آمد پیش، موانعی آمد پیش، نتوانستید موفق بشوید، این دیگر قدرت نداشتید،‏‎ ‎‏خدا هم از شما قبول دارد، بیشتر از قدرت از شما نمی خواهد. بنابراین، این انگیزه را باید‏‎ ‎‏ما حفظ بکنیم. یک کسی ممکن است درس بخواند، درس الهی بخواند، توحید بخواند،‏‎ ‎‏عرفان بخواند و جهنم برود. دیگران از استفادۀ از او توبهشت بروند، این برای اینکه‏‎ ‎‏خودش انگیزه باطل داشته باشد جهنم برود. یک کسی می خواهد درس بخواند برای‏‎ ‎‏اینکه مثلاً فلان منصب را پیدا کند، آقای محله بشود، آقای شهر بشود، آقای یک‏‎ ‎‏مملکت بشود، آقای دنیا بشود. یک کسی می خواهد درس بخواند برای اینکه خودش‏‎ ‎‏معروف بشود، در این جاها، در این ده، در این شهر معروف بشود، همه اش برگشت به‏‎ ‎‏این است که یا خودم یا خدا، یا من یا او. این «من» را اگر انسان زیرپا گذاشت و «او» شد،‏‎ ‎‏اصلاح می کند همه چیز را. و در همۀ اقطار کارها این طوری است که فرق مابین اینکه این‏‎ ‎‏کار یک کاری است الهی، آدم خودش باید فکرش را بکند. گاهی وقتها خود انسان هم‏‎ ‎‏در اشتباه است لکن باید فکر کند حالا این کاری که من دارم می کنم و این قدر خوشحالم‏‎ ‎‏برای اینکه برای خدا این کار را کردم، اگر یک کسی بهتر از من این کار را انجام بدهد،‏‎ ‎‏حاضرم که این را به او بدهم و خوشحالتر هم بشوم برای اینکه، او بهتر برای خدا کار‏‎ ‎‏می کند یا نه. اگر اینجا آدم فهمید که نه، این طور نیست، حاضر نیست این کار را، بداند این‏‎ ‎‏خدایی نبوده ـ صرف خدایی ـ اخلاص نبوده در آن. آنی که برای ما فایده دارد اخلاص‏‎ ‎‏است که برای خدا هم کار بکنیم، خدا هم احتیاجی به هیچ چیز ندارد، احتیاجی به‏‎ ‎‏اخلاص ما هم ندارد. خدا می خواهد که، میل دارد، یعنی میل به آن معنایی که دیگران‏‎ ‎‏دارند نه، انبیا را فرستاده که تربیت کنند، مردم را نجات بدهند. نجات مردم هم به این‏‎ ‎‏است که دنبال انبیا باشند و انگیزه هایشان هم انگیزۀ انبیا باشد؛ نمی توانیم به آن قدر، به‏‎ ‎‏هراندازه ای که می توانیم. البته ما نمی توانیم که انگیزه ای که حضرت امیر دارد ما داشته‏‎ ‎‏باشیم، این معلوم است که ما نمی توانیم. اما می توانیم که یک انگیزه هایی داشته باشیم که‏

‏مشابه او باشد، برویم طرفِ آن طرف. ‏

انگیزۀ الهی در عظمت حرکت انبیا

‏     ‏‏دانشگاه را باید شما روبه خدا ببرید، رو به معنویت ببرید و همۀ درسها هم خوانده‏‎ ‎‏بشود، همۀ درسها هم برای خدا خوانده بشود. اگر این را توانستید که شما برای این کار‏‎ ‎‏بروید و این کار را بکنید، در کارتان موفقید، چه برسید به مقصدتان، چه نرسید به‏‎ ‎‏مقصدتان. و اگر برای خودتان باشد ممکن است کار، بسیار کار عادی باشد اما برای‏‎ ‎‏دیگران نفع دارد، برای شما نفع ندارد، گاهی برای شما ضرر دارد؛ برای دیگری نفع‏‎ ‎‏دارد، برای شما ضرر دارد و گاهی برای شما نفع دارد، برای دیگران ضرر دارد. شما‏‎ ‎‏می خواستید یک کار خوبی بکنید نشده است و کار بد شده است، اما شما می خواستید‏‎ ‎‏خوب انجام بدهید. این معنا را ما باید همیشه در ذهنمان باشد و توجه به این داشته باشیم‏‎ ‎‏تا موفق در امور بشویم، در هر کاری موفق بشویم. من ادعا نمی کنم که امثال من یک‏‎ ‎‏همچو چیزی هستیم، نه، ما آدمهای ناقصی هستیم، باید برویم تحصیل کنیم، تا تحصیل‏‎ ‎‏کمال بکنیم. اما مردم، بودند در بینشان که یک همچو اشخاصی بودند، لااقل ما می دانیم‏‎ ‎‏انبیا بودند، اولیای خدا بودند که این جور بودند، برای او بوده هر چه کار کردند، نه این‏‎ ‎‏است که برای حکومت بوده است یا برای چی بوده. می رفتند دنبال حکومت برای‏‎ ‎‏اینکه از دست جائرین بگیرند، فشار می آوردند که از دست جائرین بگیرند، لکن نه از‏‎ ‎‏دست جائرین بگیرند که خودشان حاکم باشند، از دست جائرین می برند که عدالت الهی‏‎ ‎‏را اجرا بکنند. این کار، کار انبیا بوده، عدالت الهی را می خواستند ایجاد کنند لله تعالی. از‏‎ ‎‏این جهت که لله تعالی بوده است و خالص بودند آنها، الهی بودند خودشان، کارهاشان‏‎ ‎‏این طوری بوده. ما ناقصیم، ما اعتراف می کنیم پیش خدا که ما ناقصیم، تا آخر هم‏‎ ‎‏نمی توانیم این طور کمال را پیدا بکنیم. اما باید فکر باشیم که، دنبال این معنا باشیم، همچو‏‎ ‎‏نباشد که پشت بکنیم به این معانی، دنبال این معنا باشیم که ما یک کاری که می کنیم برای‏‎ ‎‏خدا باشد. و من امیدوارم که موفق بشوید وقتی که یک همچو انگیزه ای باشد، حتی در‏

‏آن کارهایی که پیشتر نمی توانستید انجام بدهید با این انگیزه انجام بدهید، با این انگیزه ای‏‎ ‎‏که عرض می کنم قدرت به انجام پیدا بکنید. خدا تأیید می کند یک همچو انگیزه ای را،‏‎ ‎‏یک همچو کاری را تأیید می کند خدای تبارک و تعالی. چنانچه دیدیم که انبیا با دست‏‎ ‎‏خالی می آمدند کارهای بزرگ می کردند. پیغمبر اکرم چی بود؟ خوب، یک شبانی بود‏‎ ‎‏در مکه، همه هم با او مخالف بودند و اذیتش هم می کردند و چه می کردند منتها‏‎ ‎‏[‏‏مؤمن‏‏]‏‏بود، اما این یک شبان پا شد یک همچو کاری کرد که حالا دنیا را این طور کرده.‏‎ ‎‏حضرت عیسی هم همین طور، حضرت موسی هم یک شبانی بود آن هم این طور،‏‎ ‎‏حضرت ابراهیم هم همین طور، یکی بودند اینها خودشان، لکن جمع بودند، یک ملت‏‎ ‎‏بودند هر یکیشان، یعنی همه چیز داشتند. و عمده همان است که نقطۀ اتکا خدا بوده‏‎ ‎‏است، برای خدا بوده، حرکت برای خدا. سیرالی الله تعالی بوده، سیرالی الله تعالی چون‏‎ ‎‏بوده است، هرکاری که می کردند الهی بوده. ناهار هم می خوردند الهی بوده. نماز هم‏‎ ‎‏می خواندند الهی بوده، جنگ هم می کردند الهی بوده. ‏

‏     من امیدوارم که ما دنبال این مسئله باشیم. و من مطمئنم که شما آقایان ان شاءالله موفق‏‎ ‎‏هستید در این کاری که دارید انجام می دهید و همیشه هم حساس باشید در آن، هیچ وقت‏‎ ‎‏خیال نکنید که نه، تمام شد مسئله. دانشگاه جوری است که نظرهای فاسد دنبالش است به‏‎ ‎‏اینکه یک کار خلافی بشود در آن. دنبالش است، موفق ان شاءالله نشوند. و همیشه باید‏‎ ‎‏انسان حساس باشد که نگذارد این سنگری که می تواند همه چیز را درست کند و می شود‏‎ ‎‏که همه چیز را به هم بزند، یک وقت از دستتان این سنگر ‏‏[‏‏گرفته‏‏]‏‏ بشود، یک خللی در‏‎ ‎‏آن واقع بشود. من هم دعاگوی شما هستم و امیدواریم که همیشه موفق و مؤید و منصور‏‎ ‎‏باشید و همیشه برای این ملت و برای خدا خدمت بکنید. ‏

‏والسلام علیکم‏

‎ ‎

  • ـ بر درستی است.