اردو
العربیه
ENGLISH
Français
اردو
العربیه
En
Fr
درباره امام
تولد تا رحلت
|
مبارزات سیاسی
|
دوران رهبری
|
حیات علمی
|
اماکن منتسب
ویکی امام
کتابخانه
آثار امام
|
آثار مرتبط با امام
|
پایان نامه ها
|
مقالات
چندرسانه ای
گالری تصاویر
|
اینفوگرافی
|
فیلم و کلیپ
|
صوت
|
برنامه تلویزیونی جماران
پژوهش
پرسشهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی
|
اندیشه ها
احکام شرعی
دلیل
تورمجازی
تازه ها
اخبار مربوط به امام
|
ویژه نامه ها
|
نشریات
|
تازه های نشر
سامانه ها
مجمع دختران
|
فروشگاه
|
مسابقات
|
همایش ها
|
آموزش مجازی
|
شعر و ادب
|
گذر خمین
|
وکلای امام
پیوندها
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
|
سایت ریاست جمهوری
|
تولیت موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)
|
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)
|
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
|
پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی
ارتباط با ما
مُسمّط ها
دیوان شعر امام
تمام بخش ها
جستجو
جستجوی پیشرفته
درباره موسسه
کتابخانه
آثار امام
تالیفات
تقریرات
صحیفه امام
تبیان
رساله توضیح المسائل
وصیتنامه سیاسی - الهی
دیوان امام
آثار درباره امام
خاطرات
امام در آیینه اسناد
کتابهای منتشره در همایش ها
مقالات
پایان نامه ها
سایر
آثار منسوبین
همسر امام
سید مصطفی خمینی
سید احمد خمینی
صفحه اصلی
دیوان شعر امام
مُسمّط ها
حدیث دل
حدیث دل
کد خبر:
72953
|
تاریخ خبر:
06/08/1387
نسخه چاپی
|
ارسال به دوستان
نام:
ایمیل گیرنده:
برای ارسال به چندین ایمیل از علامت , استفاده کنید
کد امنیتی:
ارسال به دوستان
Facebook
Twitter
Google+
تلگرام
صفحه قبلی
برو به صفحه:
برو
در توصیف بهاران و مدیح اباصالح امام زمان، و تخلّص به نام آیت الله ...
حدیث دل
حدیث دل
در توصیف بهاران و مدیح اباصالح امام زمان، و تخلّص به نام آیت الله ...
حدیث دل
حدیث دل
بر سر کوی تو ای میْزده! دیوانه شدم
عقل را راندم و وابستهی میخانه شدم
دور آن شمع دلافروز، چو پروانه شدم
به هوای شکن گیسوی تو شانه شدم
دردِ دل را به که گویم که دوائی بدهد؟
من که درویشم، میخانه بود منزلِ من
دوستیّ رُخَش آمیخته اندر گِل من
از همه مُلک جهان، میکده شد حاصلِ من
حق سرافکنده شود در قِبَل باطِل من
کاش میخانه به این تشنه صفائی بدهد
مژده، ای ساکن بُتخانه! که پیروز تویی
یارِ آتشکدهی مستِ جهانسوز تویی
خادم صومعهی فتنه برافروز تویی
واقفِ سرّ صنمخانهی مرموز تویی
شاید آن شاه، نوایی به گدایی بدهد
سر و سِرّی است مرا با صنم بادهفروش
گفت و گویی است که نایش برسد بر دل گوش
پیر صاحبدل ما گفت: «از این رمز، خموش!
هر دو عالم نکشد بار امانت بر دوش
دستِ تقدیر به میخواره نوایی بدهد
ای گل باغ وفا! درد مرا درمان کُن
جُرعهای ریز و مرا بندهی نافرمان کُن
راز میخوارگیم از همه کس پنهان کُن
گوشهی چشم به حال من بیسامان کُن
باشد آن شاهد دلدار سرایی بدهد
یادگاری که در آن منزلِ درویشان است
درد عشّاق قلندر، به همین درمان است
طایر قدس، بر این منزلِ دل دربان است
حضرت روحِ قُدُسْ مُنتظر فرمان است
تا که درویش خرابات صلایی بدهد
پرده برداشت ز اسرارِ ازل، پیر مغان
باز شد در برِ رندان، گرهی فاشِ نهان
راز هستی بگشود از کَرَمِ درویشان
غم فرو ریخت ز دامانِ بُلندِ ایشان
دوست شاید که به دریوزه ردائی بدهد
ساغر از دست من افتاد، دوائی برسان
راهْ پیدا نکنم، راهنمایی برسان
گر وفائی نبود در تو، جفائی برسان
از منِ غمزده بر پیرْ ندائی برسان
که این میْ زده در میکده جایی بدهد
صفحه بعدی
نقل قول از این سایت با ذکر منبع بلامانع است.
کلیه حقوق برای
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
محفوظ است.