اوائل جنگ بود و بعد از واقعه هویزه. دشمن اصرار داشت که براى چندمین بار، مرتبه‏اى دیگر هم سوسنگرد را به تصرف در آورد. کارها گره خورده بود. نمى ‏دانستیم چکار مى‏کنیم. جبهه سوسنگرد محوربندى شده و هر محورى را رزمندگان یک استان تأمین و پدافند مى ‏کردند.
در این گیرودار با آقاى رحیم صفوى که به عنوان فرمانده در محل گلف مستقر بود، تماس گرفته و گفتم که با همه سختى شرایط ما مى ‏مانیم و مى‏جنگیم. اگر از دستتان برمى‏آید، براى ما کمک بفرستید؛ در غیر این صورت براى ما پیغام ندهید که عقب نشینى داشته باشیم.
پس از آن مسئولین گروهها و تیم‏هاى عملیاتى را جمع کرده و از خطرات احتمالى و اهمیت کار براى آنها توضیح دادم. خیلى جالب بود که مى‏دیدیم اکثر آنها اظهار مى‏داشتند که مگر ممکنست که ما از اینجا برویم، زیرا در آن صورت حضرت امام ناراحت مى‏شوند و ما به هیچ عنوان ناراحتى آن بزرگوار را نمى‏توانیم تحمل کنیم. ما خطرات را به جان مى ‏خریم تا خیال امام (س) راحت باشد.
بالاتفاق از ما خواستند که پیام ماندگارى و استقامتشان را به حضرت امام برسانیم. البته در رابطه با وضع این محور و حل معضل آن، ائمه محترم جمعه‏ اى نظیر شهید مدنى، شهید صدوقى و ... به حضرت امام متوسل شده بودند. امام هم پیغام داده بودند که «به بچه‏ها بگوئید استقامت کنند، ما کمک برایشان مى ‏فرستیم».
نکته جالب توجه اینست که ارتباط قوى معنوى بین امام و رزمندگان باعث شده بود که قبل از اعلام آن پیام، آنها روح پیام را دریافت کرده و در جهت آن قدم برداشته و خواست امام را انجام مى‏دادند. طبیعى است که نفوذ فوق العاده معنوى امام روى افراد و علاقه خالصانه آنها به آن حضرت چنین اثراتى داشت.
پس از خواندن پیام، شور و ولوله‏ اى عجیبى در آن محور ایجاد شد و بچه ‏ها در کمترین زمان ممکن بسیج و آماده شدند.

منبع: امام و دفاع مقدس (خاطراتى از رزمندگان و فرماندهان سپاه اسلام)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(س)، ص 101

. انتهای پیام /*