گاهى آخوندهایى از بغداد مى‏آمدند تا براى ما صحبت کنند و کارى کنند ما دست از‏امام‏و انقلاب برداریم. عراقى‏ها فکر مى‏کردند چون ما به حرف امام گوش مى‏دهیم،‏به‏حرف هر آخوند دیگرى هم گوش خواهیم کرد. ما هم براى اینکه به آنها‏نشان دهیم با‏این حرفها و سخنرانیها از راه به در نمى‏شویم و عشقمان به امام حساب‏دیگرى دارد،‏هر وقت آنها اسم امام را مى‏بردند، با شعار «اللهم صلى على محمد‏و آل محمد و‏عجل فرجهم و اید امام الخمینى و انصر جیوش الحسینى»‏بافته‏هایشان را پنبه‏مى‏کردیم. سرانجام، کار به جایى رسید که ابتداى هر سخنرانى اعلام مى‏کردند هیچ‏کس حق فرستادن صلوات ندارد، ولى این هم نتیجه نمى‏داد. این بود تا اینکه جمعى‏از بچه‏ها را بردند و کتک زدند و آخوندها هم دیگر به اردوگاه نیامدند.

منبع: رنج غربت؛ داغ حسرت، ص13

. انتهای پیام /*