پرتال امام خمینی (س)اول آبان ماه سال ۵۶ بود که خبری تلخ دهان به دهان کوچه های باریک نجف را در نوردید و همه شهر را غرق در ماتم از دست دادن شخصیتی کرد که امید آینده اسلام بود. حاج سید مصطفی خمینی به طرز مشکوکی از دنیا رفته بود، شواهد از این موضوع حکایت می کرد که او را مسموم کرده اند. لکه های کبودی بر روی بدنی که تا چند ساعت پیش هیچ مشکلی نداشت نشسته بود. پدر اما دستوری برای پیگیری این امر صادر نکرد و با شنیدنش به گفتن چند ذکر اکتفا کرد و خواست به دلیل مشکوک بودن مرگ 24 ساعت صبر کنند. پیکرش در جوار مرقد مولای متقیان حضرت علی بن ابیطالب سلام الله علیه به خاک سپرده شد. دوست و دشمن بر تیزهوشی و مقام علمی اش بسیار تاکید داشتند هر چند که او به صفات ممتاز دیگری مانند شوخ طبعی، زهد، جوانمردی نیز مشهور بود. 

آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی در خاطره ای به حافظه فوق العاده و استعداد بالای حاج آقا مصطفی اشاره کرده و از قول پدرش اینچنین نقل کرده است: 

مرحوم پدرم می گفت که سنی که حاج آقا مصطفی دارد با وزن علمی فعلی‌ شان نسبت به سید (حضرت امام) وزین‌تر است. گفتند که حاج آقا مصطفی فعلیتش الان از سن امام که در این سن بود بهتر است. ایشان می‌ گفت که اگر آقا مصطفی بماند، یک اثر عظیمی در جهان اسلام می‌ گذارد. چون کمتر کسی است که هم در فلسفه، هم در عرفان، هم در فقه، هم در اصول، هم در تفسیر، هم در رجال، هم در ادبیات، هم در شعر، هم در تاریخ سرآمد باشد. در حافظه، خدای حافظه بود. اصلاً مجموعه‌ ای عجیب بود. کم می‌ شود کسی در این سن باشد و این مقدار اطلاعات علوم مختلف را داشته باشد. لذا وقتی با بزرگان بحث می‌ کرد معمولاً همه را مغلوب می‌‌ کرد. بیان بسیار خوب، حافظه فوق‌العاده، و استعداد عجیب و غریبی داشت.

آیت الله سید مصطفی محقق داماد به طرح موضوعی فقهی در مجلس ولیمه دامادی حاج آقا مصطفی اشاره و نقل کرده است:

خاطرات اینجانب از مرحوم آیت‌ الله حاج سید مصطفی خمینی(ره) اغلب خاطراتی فامیلی است، زیرا ایشان داماد دایی بزرگ ما یعنی مرحوم آیت‌ الله حاج شیخ مرتضی حائری پسر بزرگ مؤسس حوزه علمیه قم آیت‌ الله معظّم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی اعلی الله مقامهما بودند. اینجانب متولد سال  1324 هجری شمسی هستم و بنابراین سالی که حاج آقا مصطفی از قم به همراه پدر بزرگوارشان به ترکیه و از آنجا به نجف اشرف تبعید شدند حدود 19 ساله بوده‌ ام و می‌ تواند خاطراتی از دوران قم در ذهنم وجود داشته باشد، که چنین نیز هست. اما من ترجیح می‌دهم خاطره‌ای برای نمونه عرض کنم که برای خوانندگان مفید فایده علمی و اخلاقی باشد. مرحوم دایی بزرگ ما دو دختر داشتند، دختر بزرگشان همسر حاج آقا مصطفی و عروس امام خمینی (قدس سره) بودند و دختر کوچکترشان همسر آسید عبدالباقی طباطبائی فرزند علامه طباطبائی (ره) بودند. سنت معمول در خانواده‌های مذهبی چنین بود که پس از وقوع امر خیر ازدواج به مبارکی وصلت، ولیمه‌ ای تحت عنوان «پای گشا» در منزل ابوالزوجه ترتیب داده می‌ شد و حکمت آن چنین بود که بستگان نزدیک طرفین دعوت می‌شدند تا با فامیل‌ های سببی جدید آشنا شوند. مرحوم آیت‌ الله حاج آقا مرتضی حائری عمل به سنت کرده، ولیمه شامی در نهایت سادگی تدارک دیده بودند (در حدود سال های 1341). کبار میهمانان جلسه عبارت بودند از:

۱ـ امام خمینی (س) پدر داماد بزرگ

۲ـ علامه سید محمد حسین طباطبائی (صاحب المیزان) پدر داماد جدید

۳ـ آیت‌ الله سید محمد محقق داماد (داماد حاج شیخ عبدالکریم و شوهر خواهر آیت‌الله حاج آقا مرتضی) والد اینجانب.

۴ـ آیت‌ الله حاج شیخ احمد غروی سبط مرحوم شیخ مؤسس (پسر خاله اینجانب)

۵ـ آیت‌ الله حاج آقا مصطفی داماد بزرگ

۶ـ آقا سید عبدالباقی(مهندس فنی) داماد جدید

۷ـ حاج میرزا عباس هدایتی همسایه دیوار به دیوار منزل میزبان.

میزبان محترم انجام پذیرایی را به جوانان سپرده و به احترام ضیوف مکرّم در جلسه حضور کامل داشتند و لحظه‌ای غفلت و غیبت نمی‌ کردند. فرزندان جوان خانواده نیز در جلسه  مدعو بودند. اینجانب که آن روز طلبه جوانی بودم و مقطع تحصیلی سطوح عالیه در حوزه علمیه را طی می‌ کردم یکی از جوانان حاضر و به علت شور جوانی همواره مشتاق بودم در چنین جلساتی که با حضور نوادری از عالمان دوران و فحول تفکر اسلامی گهگاه در محافل خانوادگی ما رخ می‌ دهد، مباحثی علمی مطرح شود و بزرگان در دو سو قرارگیرند و مخالف و موافق درگیر بحث شوند. اگر چنین می‌ شد (که اکثراً چنان می‌ شد) من سعی می‌ کردم دقیقاً گوش بدهم و فراگیری کامل داشته باشم. اگر توضیحی می‌ خواستم با پدرم یا سایر اقربا بالاخص برادر بزرگتر از خودم  مطرح می‌ کردم. برخی محافل واقعاً از چندین جلسه درس برای من در آن سنین بیشتر مفید فایده بود. در جلسه ضیافت آن شب، مرحوم آیت‌ الله حاج آقا مرتضی حائری به توصیه احادیث مأثوره همسایه همجوار منزلشان را به نام حاج میرزا عباس هدایتی که یکی از کسبه محترم بازار قم بود به میهمانی خود دعوت کرده بودند. این مرد محترم که از متدینین بازار بود وقتی جمع حاضر را دید گویی فرصت را غنیمت شمرد و مسئله‌ ای که برای شخص خودش پیش آمده بود از جمع حاضر بدون آنکه شخص خاصی را مخاطب قرار دهد سؤال کرد. مسأله مطروحه توسط این مرد محترم موجب در گرفتن بحثی گرم و جالب شد که دقیقا صحنه بحث را به خاطر دارم. وی مسأله را چنین مطرح کرد:

من در مغازه خواروبارفروشی‌ام ترازویی دارم که با آن اجناس را  یعنی برنج، چای، نخود، لوبیا و... به مشتریان می‌ فروشم. سالهاست که با وزنه‌هایی که دارم توزین می‌ کردم. اخیراً متوجه شده‌ ام که زیر یکی از آن وزنه‌ ها سوراخی پیدا شده که من نمی‌ دانم از چه زمانی چنین شده و به علت آن سوراخ طبعاً وزنه سبکتر شده و بنابراین به همان مقدار کم فروشی کرده‌ ام و علی القاعده در مقابل خریداران مسئول و مدیونم. سئوال وی از حضار جلسه آن بود که تکلیف شرعی من چیست و چگونه ذمه خود را بری سازم؟ او سئوال خود را مطرح کرد و ساکت منتظر پاسخ شد.

مرحوم محقق داماد که در حال سیگار کشیدن و سکوت کرده بود و گویا برای پاسخ فکر می‌ کرد. امام خمینی(س) سکوت را شکستند و پاسخی فرمودند. و در توضیح نظرشان بیاناتی ابراز داشتند. مرحوم محقق داماد در این لحظه آخرین پک را به سیگار زدند و پس از خاموش کردن آن، نظر مخالف خود را ابراز داشتند. اینجانب در مقام بیان تفصیلی مسأله نیستم اجمالاً اختلاف بر سر این  بود که آیا مسأله مجرای برائت است یا اشتغال؟

مرحوم حاج آقا مصطفی که آن روزها از فضلای حوزه شناخته می‌ شدند، به سبک مباحثات حوزوی به میان بحث آمدند و جانب والد معظم را گرفتند و در دفاع از آن نظریه، سخنانی نسبتاً مفصل بیان فرمودند. مرحوم محقق داماد سکوت کردند و سخنان ایشان را استماع فرمودند و پس از آن مطالب خود را ادامه دادند. بار دیگر مرحوم حاج آقا مصطفی به پیروی از سبک حوزوی مطالب خود را دنبال و بر نظریه خویش اصرار ورزیدند که با اشاره چشم و امر پدر بزرگوارشان مبنی بر ترجیح سکوت و استماع نظر مقابل ساکت شدند.

حجت الاسلام و المسلمین سید حسین خمینی، فرزند حاج آقا مصطفی در گفت و گویی به شخصیت علمی پدرش اشاره کرده و او را مستمسک به خدا و اهل بیت علیهم السلام دانسته و گفته است: 

مرحوم والد بسیار متفکر و اهل ابداع بود و مقلد هم نبود. گرچه بسیار متمسک به خداوند و اهل بیت علیهم السلام بود؛ اما در مسائل علمی کاری به اعتقادات نداشت. هر مسئله‌ ای در فقه و اصول وجود داشت، اول می‌ گفت: مشکوک است! بر اساس تقلید سخن نمی‌ گفت، بلکه علمی و اجتهادی پیش می‌ رفت. ایشان درک کرده بود که خدا وجود دارد؛ اما می‌ گفت: انکار خدا ممتنع است و اقرار به آن اشکل امور است. من بسیاری از مسائل را آن زمان به درستی درک نمی‌ کردم؛ اما امروز از نوشته‌ های ایشان می‌ فهمم که چه اسراری در وجودش پنهان بود.

پدر به شدت به معصومین(ع) ارادتمند بود، یک بار که سر سفره نشسته بودیم به نان اشاره کرد و گفت: امام علی‌النقی(ع) این را هم می‌ دانست که من در این لحظه این نان را خرد می ‎کنم.

ما هم عامیانه این سخن را قبول داشتیم؛ اما مرحوم والد آن را از نظر علمی درک کرده بود و به آن ایمان داشت. ایشان ادراکات روحی عجیبی داشت. خانم می‌ گفت از بچگی و پیش از بلوغ تمام نوافل را هم خوانده بود. درونش سرشار از ایمان بود و به خاطر همین پس از وفاتش شهادت دادند که مصطفی نماز قضا نداشته است.

وی درباره ابداعات اصولی پدرش اشاره کرده و ادامه داده است:

تحریرات ایشان در فقه و اصول مملو از مبانی اساسی است. مرحوم والد بر آثار گذشتگان، از جمله آیات عظام میرزای نائینی، حائری، خویی، آقا ضیاء عراقی و امام خمینی مسلط بود و در نوشته‌ هایش، دیدگاه آن‌ها را ذکر و نظر خودش را نیز بیان می‌ کرد. خیلی هم فنی و صناعی می‌ نوشت و در اصول از امام هم قوی‌تر بود. بخشی از تفسیر ایشان در موعظه و اخلاق و ارشاد نوشته شده که بسیار زیباست.

او وجه تمایز تفسیر حاج آقا مصطفی با دیگر تفاسیر را اینگونه بیان کرده:

اساساً تفسیر قرآن کار آسانی نیست. اتفاقاً تفاسیر علما باعث شده که کسی به قرآن دسترسی پیدا نکند و آن را نفهمد. تا زمان غیبت صغری شرایط خوب بود و در دوره غیبت کبری تا زمانی که شیخ مفید حضور داشت، مراقب بود که مطالب ناخالص وارد مذهب اهل بیت نشود. به عنوان مثال جریان معتزله به ائمه علاقه‌ مند بودند؛ اما کلامشان مأخوذ از اهل بیت نبود، بلکه مجموعه‌ ای از افکار ارسطو و فلاسفه یونان به آن‌ها رسیده بود و بر کلام آن‌ها تأثیر گذاشته بود. به عنوان نمونه بحث قاعده امکان یا دور و تسلسل در اثبات خداوند در کلام اهل بیت(ع) نبوده و شیخ مفید اجازه نمی‌ داد که کلام معتزله را به نام اهل بیت منتشر کنند و جا بیندازند. عده‌ ای موافق این رفتار بودند و برخی مخالف شیوه شیخ مفید بودند.

تعدادی از شیعیان به کلام معتزله عقیده پیدا کرده بودند و می‌ گفتند که سخن آن‌ها با ائمه منافاتی ندارد و حضرت علی و اهل بیت را قبول دارند و مطالبشان هم که علمی است. امامان هم که بر اساس علمیت سخن گفته‌ اند، پس نباید با آن‌ها مخالفت کرد.

باید گفت که ائمه (ع) روش تفسیر را به ما آموخته‌ اند. «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» حضرت رسول بارها این را فرموده بودند و حتی در خطبه ‎ای که یک هفته پیش از وفاتشان ایراد کرده بودند به این مسئله اشاره داشت. قرآن و تفسیر را ائمه به ما آموختند؛ پدر سعی می‌ کرد مسیر را اصلاح کند؛ اما میسر نشد. ایشان روش خودش را داشت؛ ولی شاید صلاح نمی‌ دید روشش را به طور رسمی رواج دهد. البته نگارش به این سبک هم کار ساده‌ ای نبود. به عنوان نمونه ایشان در بحث آیة «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» در آغاز می‌ پرسد: اصلاً آدم کیست؟ یا به روایت امام صادق علیه ‎السلام اشاره می‌ کند و معتقد بود که حقیقتاً علم نزد آن‌ها بوده است. در مقابل این شیوه، کتاب‌ هایی مانند «لمعةالدمشقیة» را نوشته‌ اند. حالا ایرادی هم ندارد این کتاب‌ ها خوانده شوند، اما افراد باید اول با سخنان امامان آشنا باشند و ببینند که ائمه چه گفته‌ اند. «کتاب الله» را باید از ائمه آموخت و از علمشان بهره‌مند شد. همه می‌دانیم که تا چه اندازه بر تفکر و علم‌آموزی در دین ما تأکید شده است.

سید حسین خمینی پدر را هم اصولی و هم فقیهی بزرگ خوانده و گفته است:

ایشان فقیهی بزرگ و در عین حال اصولی بود. در سال‌ های اقامت در نجف، همواره در حال رشد بود و تحریرات و نوشته‌ های فقهی سال‌ های آخر ایشان از پختگی خاصی برخوردار و بسیار قوی است که کمک می‌ کند با فقه ائمه علیهم السلام آشنا شویم. علم و ایمان در وجود مرحوم والد موج می‌ زد و در آثارش نیز این امر مشهود بود.

 

خاطرات در باب شخصیت علمی آن بزرگوار بسیار است که تنها در این مقال به همین چند مورد اکتفا شد.


. انتهای پیام /*