مجله کودک 330 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 330 صفحه 34

محمد دوباره به نقشه خیره شد. این بار او بود که میبایست اشارهی مادرش را بفهمد. مادر از کنار پسرش برخاست. تنها پنجرهی اتاق را گشود و آفتاب را به درون دعوت کرد. ستونی از نور شتابان به محمد و نقشه تابید. محمد با عجله مداد قرمز کوچکش را تراشید و مشغول رنگ کردن نقشهی فلسطین شد. گاه نوک پهن و کوتاه مداد را از روی نقشه برمیداشت و به فکر فرو میرفت و باز با فشار آن را روی نقشه میکشید. نوک مداد با حرکتهای دست محمد از مرزهای فلسطین بیرون میزد و اطرافش را هم سرخ میکرد. محمد بیقرار بود. میخواست هر چه زودتر خنجرش را، نقشهی فلسطین سرخش را، به دیوار کلبهشان بزند و آن را به همه نشان بدهد. مادر هرازگاه، نگران پای پنجرهی تنگ اتاق میآمد و به بیرون نگاه میکرد. او نگران شوهر و فرزندانش بود. آنها هر کدام برای انجام کاری از خانه بیرون رفته بودند. صدای هیاهو، مثل هر وقت و هر روز، از دور و نزدیک به گوش میرسید. دل مادر به شدّت درسینه میتپید و زانوهایش سست شده بودند و میلرزیدند. محمد امّا، محو تماشای خنجر سرخش بود که ناگهان... زمین به شدّت زیر پایش لرزید. سقف با صدای وحشتناکی خودش را پایین کشید و دیوار کنار تنها پنجرهی اتاق، آنجا که مادر منتظر ایستاده بود. فرو ریخت. خون روی محمد و نقشهی فلسطین پاشید و او دیگر هیچ ندید و نشنید. سرش سنگین شد و با صورت روی نقشهی خونین افتاد. وقتی چشم باز کرد سرش به شدّت درد میکرد. اوّل، همسایههایشان را دید و بعد بیابان را و شنها را. همسایهها فریاد میکشیدند و مانند امواج دریایی خروشان بالا و پایین میپریدند. محمد آهسته در گوش پیرمردی که او را به گول گرفته بود نالید: «کجا میرویم؟ مادرم کجاست؟ خانهمان چه شد؟» پیرمرد آرام محمد را زمین گذاشت. چشمهای مرطوبش را به چشمهای نام رز: رزی مانتل ارتفاع بوته: 2 متر و نیم تیپ: بالا رونده استقامت گل: بسیار مقاوم زمان گلدهی: تابستان تا پاییز

مجلات دوست کودکانمجله کودک 330صفحه 34