مجله کودک 339 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 339 صفحه 3

یک روز خوب شیما فکر می­کند چه کند که حوصله­اش سر نرود. در فکرش می­گذرد: «هرگاه دلم می­گیرد در این شهر کثیف و پردود چه می­توانم بنکم؟ الآن هوا سرد است و بهتر است هرگاه که دل­تنگ و خسته­ام به پشت­بام بروم. صددرصد منظره­ی تهران از دور بسیار زیباست.» پس به سوی پشت­بام می­دود. وای! ساختمانهای بزرگ و بلند آنقدر دور هستند که ریز مشاهده می شوند. هوا مثل روزهای بهاری صاف است. «غروب آفتاب را در عصر دیده بودی پدر؟» این سؤال را «شیما» از پدر می­پرسد، امّا پدر رفته است. او دوباره در فکر فرو می رود: «منظره­ی این غروب خستگی­ام را در می کند. هوا رو به خنکی می­رود. پرنده­ها هم دارند دانه جمع می­کنند. میدان آزادی پیدا نیست، امّا مادر می­گفت روزی می­توانستیم میدان آزادی را از هر نقطه شهر ببینیم.» شیما فکر می­کند: «شاید امروزه برج میلاد به جای میدان آزادی نشسته ولی شاید روزی آن هم میان برج­های بلند چند طبقه پنهان شود.» او در این فکر است که اتوبان رسالت خیلی شلوغ است. «راستی حیف این مردم کی به خانه می­رسند؟» (این سوال را شیما با صدای بلند می­پرسد) و پدر می­گوید: «عجله کار شیطان است.» پدر رفته است تا چای با شکلات بیاورد و حالا برگشته. چقدر خوب! این یک روز خوب برای شیما است. فرانک میرآقایی از تهران سلام به اهالی مجله­ی دوست! من دوباره برگشتم و دوباره اسم خود را توی لیست دوستداران دوست نوشتم. می­دانید! من بعد از چندی چشمم به مجلات دوست شما در یک سوپرمارکتی افتاد. و به طرفش رفتم، قیمتش تغییر کرده بود ولی مهم نبود، پولش را دادم. چند صفحه­ای از آن را با عجله ورق زدم و بعد... وقتی چند روزی بعد که الآن باشد صفحاتش را بهتر ورق زدم مثل همیشه سراغ لطیفه­ها و نوشته­ های صفحه­ی اول و آخر مجله رفتم؛ بخشی که حرف­ها و نوشته­های بچه­ها در آن بود، و همین­طور به صفحات ورزشی (فوتبال) رفتم. البته چشمم به صفحات دیگرش نیز افتاد ولی به نظر من قشنگ­ترین بخش مجله­ی شما این­جاهاست منظورم فوتبال و صفحات آخر و اول آن است. راستش را بگویم، من دفعات پیش که عضو مجله­تان بودم فقط بیشتر این بخش­ها را می­خواندم و گاه گاه صفحات دیگرش را، بعد کنارش می­گذاشتم ولی بعد از حرف­های بسیار خوب معلم عزیزم سرکار خانم کریمیان که به ما تأکید می­کردند که کتاب بیشتر مطالعه کنیم و ما آینده مملکتیم و... تصمیم گرفتم بیشتر کتاب بخوانم، در همین حال مادرم نیز که اطلاعات زیادی دارد، به من می­گفت که با خواندن مجلات و کتاب­های فراوان اطلاعاتش را به دست آورده است. بعد از آن­که چشمم به مجله­تان «دوست» خورد دوباره در ذهنم این حرف­ها را مرور کردم و تصمیمات خوبی گرفتم. حالا نیز می­خواهم مشترک مجله­تان باشم یا هر هفته آن را خریداری کنم ولی نه مثل قبل که فقط بعضی بخش های آن را بخوانم، بلکه می­خواهم همه­ی صفحاتش را بخوانم. با تشکر از این­که نوشته­ی من را خواندید، اگر سرتان را درد آوردم مرا ببخشید. (دوست همیشگی دوست) عارفه تقی­لو از زنجان اطلاعات عمومی لطیفه اولین خودروی مسابقه­ی رالی چترباز اولین خودرویی که در مسابقات رالی شرکت کرد، خودروی فورد موستانگ ساخت 1910 بود سربازی هنگام پریدن با چتر از هواپیما که «جک ویلستون» در جاده­ی «مونت کارلو» با از فرمانده­اش پرسید: «اگر چترم باز نشد، چه آن مسابقه داد. هم اکنون شرکت «سوبارو» اتفاقی می­افتد؟» با خودروی « STI » 2006 در صدر جدول و فرمانده: هیچی! فقط تو زودتر از بقیه به زمین شرکت میتسوبیشی با «لنسر ولیشن» و بعد از می­رسی! آن خودروی «تویوتا کرولا» دو جدول رده­بندی فریماه فهزادی 13 ساله از شیراز قرار دارد. زهرا داودآبادی/ کلاس چهارم/ از شهر داودآباد فرشته داودآبادی فراهانی/ کلاس اول دبستان/ از شهر داودآباد نام پرنده: شترمرغ اندازه: نر تا 5/2 متر، ماده کمی کوچکتر گستردگی در جهان: جنوب آفریقا و صحراهای کالاهاری زیستگاه: ساوان، بیابان و مناطق خشک غذا: مواد گیاهی و حیوانات کوچک، حشرات سایر ویژگی­ها: تخم­های 5/1 کیلوگرمی که بین 39 تا 42 روز بعد، پرنده از آن خارج می­شود

مجلات دوست کودکانمجله کودک 339صفحه 3