مجله کودک 344 صفحه 17
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 344 صفحه 17

سرعت از مسجد بیرون رفت. سکوت با آغاز کلام پیامبر، دوباره بر جمع سایه انداخت. حسابی به تن پیامبر چسبیده بودم. خیس عرق بودم و گرما در تاروپود وجودم نفوذ کرده بود. پیامبر به اوج کلامش رسیده بود. با حرارت بسیار دستها را تکان میداد و آیات الهی را برای مردم میخواند. با هر حرکت دست پیامبر تکانی میخوردم و کمی خنک میشدم. درست در اوج کلام پیامبر، دوباره جوان وارد مسجد شد. و این بار نیز مانند دفعهی قبل، مثل اینکه بخواهد حرفی بزند. با بیتابی نشست. پیامبر این بار نیز لبخندی زد و تنها جملهی آخر خود را که پیش از ورود جوان آغاز کرده بود، تمام کرد و به جوان نگاه کرد. جوان دوباره سلام کرد و سر به زیر انداخت. پیامبر پرسید: «پیغام دیگری داری؟» جوان با حالتی شرمگین گفت: «شما را به خدا مرا ببخشی! تقصیر از من نیست. مادرم اصرار میکند وگرنه...» پیامبر دوباره لبخندی زد و گفت: «بگو پسرم!» جوان ادامه داد: «راستش... راستش رویم نمیشود بگویم، امّا خب... حرف، حرف مادر است و باید پیغامش را به شما برسانم.» مردی از میان حلقهی جمعیت گفت: «حرف پیامبر را قطع کردهای، حالا معطل هم میکنی، زود باش پیغامت را بگو!» نام پرنده: پپت اندازه: حدود 15 سانتی متر گستردگی در جهان: گروئلند، اروپا، غرب آسیا زیستگاه: بیشه زار، علفزار، توندرا غذا: حشرات سایر ویژگیها: چهار یا پنج تخم میگذارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 344صفحه 17