مجله کودک 361 صفحه 8

قصه ی پیامبران (حضرت یوسف (ع)- قسمت ششم دیدار با پدر مجید ملا محمدی - پدر او ، دانشمند بزرگی بود . در مهربانی مثل او را ندیده ام - اه ، چقدر به شما شباهت داشت . مثل شما حرف می زند و می خندید پدر غرق در فکر شد و گفت: قبول است . بنیامین را پیش او ببرید . برادران ، بنیامین را به مصر بردند . بنیامین وقتی با عزیز مصر- یوسف رو به رو شد . او را نشاخت . برادران دور تا دور سکویی بزرگ و سنگی ایستادند . یهودا بنیامین را نشان یوسف داد و گفت:این برادر کوچک ما بنیامین است ما به قولمان عمل کردم . نگاه یوسف پر از شوق شد او به بنیامین محبت کرد او را در کنار خود نشاند و با مهربانی هم صحبتش شد روز بازگشت برادران شد یوسف دور از چشم ان ها یکی از ظرف های قصر را در میان بار بنیامین گذاشت . بعد به برادران گفت: شما دزد هستید ان ها از تعجب و ترس به هم خیره شدند شما چه می گویید ؟ مگر چیزی گم شده ؟ یکی از ظرف های با ارزش قصر گم شده هر کس بیاورد به اندازه ی یک بار شتر جایزه می گیرد ما هرگز دزد نیستیم . ما به این جا نیامده ایم که کار نادرستی انجام دهیمم یکی از همراهان یوسف گفت:: اگر این ظرف در بارها شما پیدا شود ، چه باید کرد ؟ برادران گفتند: اگر این ظرف دربار ما بود ، قانون سرزمین ما میگوید ، دزد باید به عنوان برده در پیش شما بماند . در همان حال شخصی به نام اچ دیویس که مدیریت یکی از کارخانه های نوشابه سازی منچستر را بر عهده داشت با تشویق هری استمفورد کاپیتان کلوب ورزشی تیم منحل شده نیوتون هیث مدیریت این باشگان را نیز بر عهده گرفت او در اولین اقدام برای زنده کردم باشگان تصمیم به تغییر نام دانشگاه گرفت . منچسر سنترال و منچستر سلتیک از جمله نام هایی بود که پیشنهاد می شد .