
بیماری آقای ثانیهشمار
فاطمه احمدی حق
آقای ثانیهشمار احساس بیحوصلگی میکرد. قبلاً خیلی با انرژی بود و ثانیهها را یکی بعد از دیگری میشمرد تا به خانم دقیقهشمار میرسید. خانم دقیقهشمار همیشه از دیدنش خوشحال میشد و میگفت: بسیار خوب. این هم یک دقیقۀ دیگر. بگذار حساب کنم. ببینم چند تا شد.
و هرگاه تعداد دقیقهها به عدد شصت میرسید با صدای بلند میگفت:
تمام شد، دقیقه شصتم. آقای ساعتشمار، بیدارشو موقع حرکت است.
آقای ساعتشمار که طبق معمول چُرت میزد میگفت: اوه. پس بالاخره نوبت من شد. احساس میکنم اینبار خیلی طول کشید. و آنوقت حرکت میکرد.
به این ترتیب ثانیهها، دقیقهها و ساعتها پشت سر هم میگذشتند تا یک شبانهروز، شروع و تمام شود.
امّا آنروز آقای ثانیهشمار احساس میکرد نمیتواند به راحتی حرکت کند. هر ثانیهای را که پشت سر میگذاشت، اینطور به نظر میرسید که از گذشتن از ثانیۀ بعدی عاجز است. احساس سرگیجۀ بدی میکرد. گاهی یک ثانیه جلوتر میرفت امّا بعد دوباره به عقب برمیگشت. تا اینکه بالاخره از حرکت باز ایستاد و بیحرکت در جایش باقی ماند.
خانم دقیقهشمار که خیلی منتظر شده بود صدا زد: آقای ثانیهشمار، فکر نمیکنی امروز کمی دیر کردهای؟! من خیلی وقت است که منتظرم.
آقای ثانیهشمار جواب داد: فکر میکنم حالم خوب نیست. نمیتوانم از جایم تکان بخورم! خانم دقیقهشمار گفت: این غیرممکن است! یعنی حتی یک ثانیه هم نمیتوانی حرکت کنی؟ آقای ثانیهشمار گفت: نه. باور کنید دلم میخواهد امّا نمیتوانم. مدتی بود که احساس میکردم به سختی حرکت میکنم اما حالا دیگر اصلاً نمیتوانم.
خانم دقیقهشمار با ناراحتی گفت: چقدر حیف شد!
نام موتور: RF 900
تعداد سیلندر:2
ظرفیت بنزین: 21 لیتر
حداکثر قدرت موتور: 9800 دور در دقیقه
مجلات دوست کودکانمجله کودک 214صفحه 30