مجله کودک 225 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 225 صفحه 31

هر چه همه تعریف مهربانی و خوش قلبی و خوش اخلاقی آقا جوجه­تیغی را کردند، خانم جوجه­تیغی قبول نکرد که نکرد. جوجه­تیغی از خجالت صورتش سرخ شده بود و از ناراحتی پشت گردنش را می­خاراند و نمی­دانست چه بگوید . وقتی به لانه­اش برگشت. فقط راه رفت و فکر کرد و بعد یکدفعه شروع کرد به آب و جارو کردن لانه­اش و مرتب کردن خودش. آن وقت، شاخه گلی چید و بدون آن که به کسی بگوید، سراغ خانم جوجه­تیغی رفت و گفت: (( خانم جوجه­تیغی، من حاضرم به خاطر شما برای همیشه مرتب و منظم شوم. قول می­دهم . فقط خواهش می­کنم، با من ازدواج کنید.)) لپ­های خانم جوجه­تیغی سرخ شد. خندید و گفت: (( قبول می­کنم .)) و آقا جوجه­تیغی با خوشحالی، به طرف درخت کاج دوید تا این خبر را به همسایه­ها بدهد . فردای آن روز، همه­ی همسایه­ها دست به کار شدند تا جشن خوبی برای آن­ها برگزار کنند. یکی زیر درخت کاج را آب و جارو کرد. یکی میوه جمع کرد. خانم سنجاب کیک گردویی درست کرد. مورچه­ها دانه­های خوش­مزه جمع کردند. خانم شانه­به­سر و خانم گنجشک، برگ­های رنگارنگ پاییزی را جمع کردند و درخت سرسبز کاج را با برگ­های قرمز و زرد و نارنجی تزئین کردند. عنکبوت هم برای خانم جوجه­تیغی، تور سفید قشنگی بافت. تور سفید هدیه عنکبوت به عروس و داماد بود. بقیه­ی همسایه­ها هم برای عروس و داماد هدیه­های قشنگی تهیه کردند. روز عروسی همه چیز آماده بود. خانم سنجاب، عروس خانم را برای جشن آماده کرد. خانم جوجه­تیغی زیر تور سفید شده بود مثل دسته گل . خانم سار و خانم شانه­به­سر از مهمان­ها پذیرایی می­کردند. بچه­ها خوش­حال و خندان به این­طرف و آن­طرف می­رفتند. آقا جغد همان­طور که دست می­زد، گاهی اوقات چرتی هم می­زد. وقتی عروس خانم و آقا داماد آمدند، ننه کلاغ روی سرشان، دانه­های شیرین پاشید و بقیه هم برایشان دست زدند. جشن خوبی شد و به همه خوش گذشت. نام هواپیما : داگلاس SBD کشور سازنده : آمریکا موتور : رایت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 225صفحه 31