مجله کودک 500 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 500 صفحه 9

اما پیرمرد، به جای آنکه برگردد، همان جا نشست و آرام آرام خودش را جلو کشید و با استفاده از حواسپرتی نگهبانها، رفت تا به دفتر امام رسید! افراد دفتر، که از دیدن پیرمرد، تعجب کرده بودند، با او صحبت کردند، تا ببینند چه طوری به آن جا آمده و چه میخواهد. وقتی فهمیدند پیرمرد سادهدلیست که برای دیدار امام آمده و خیلی هم اصرار دارد، رفتند به داخل خانه و مطلب را به امام گفتند. امام، تا از موضوع باخبر شد، گفت: «من باید این بندهی خدا را ببینم» و بلند شد برای دیدن پیرمرد، به کوچه رفت. وقتی به او رسید، پیرمرد بیچاره از زور خستگی، کنار دیوار خوابش برده بود. پیرمرد، وقتی صدای امام را شنید، چشمهایش را باز کرد و آنقدر خوشحال شد که انگار دنیا را به او دادهاند! امام به گرمی با پیرمرد سلام و احوالپرسی کرد و دست او را گرفت و به خانه دعوت کرد. اما پیرمرد، دست امام را بوسید و گفت: «نه آقا! مزاحم نمیشوم. من فقط آمده بودم تا شما را زیارت کنم، که به آرزویم رسیدم. دیگر هیچ چیزی نمیخواهم. خدا را شکر!» ویژگی ظاهری عقرب ماهیها، خارهای روی سر، سه تا پنج خار روی باله پشتی و بدن فشرده و متراکم ماهی باید اشاره کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 500صفحه 9