
آقای همسایه تنهاست
نوشته: مژگان بابامرندی امیرمحمد لاجورد
نادر: چه جالب هر دو یک جور هدیه خریده ایم!
بیا از ان نوارهایی که برای افتتاح جایی به کار می برند درست کنیم.
دستت درد نکند نگار، خیلی قشنگ نوشتی.
نگار: خیلی دلم می خواهد وقتی پدر می آید و این ها را می بیند من برق چشم هایش را ببینم.
نادر: فقط زود باش. باید خانه را هم تمیز کنیم.
زنگ می زنند. چه به موقع تمم شد. تو می گویی چه کسی پشت در است؟
مادر: باز من رفتم بیرون..
نادر: چرا برگشتید. مگر نرفته بودید برای پدر بزرگ هدیه ای بخرید و ما هم شب بیاییم آن جا؟
مادر: رفتم توی مغازه که دیدم کیف پولم را جا گذاشته ام. حتما شب کمی زودتر بیایید تا بشود برای پدربزرگ هم از این چیزها درست کنیم!
نادر: بدو برو در را باز کن. پدر امد. ..
نگار: سلام. آقای همسایه: سلام، این جا چه خبر است، نوار، سینی ، قیچی گل زده؟
برای پدرتان روزت مبارک نوشته اید؟ صد آفرین بر شما بچه های خوب.
نگار: خوش خط نوشته ایم؟ گل های دورش قشنگ است؟
بسیار بسیار قشنگ است...
مجلات دوست کودکانمجله کودک 100صفحه 14