مجله نوجوان 97 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 97 صفحه 22

قصة زاغکی زحمت کش ! شاید شنیده باشید که از قدیم گفته اند : «زاغکی قالب پنیری دید و . . . » ادامة داستان . اسناد بسیار مستدل و معتبری وجود دارد که این داستان تحریف شده است . تحریف داستان وقتی صورت گرفته که مجوّز تولید صابون یک تاجر بزرگ که نصف کشتیهای تجاری دنیا مال او بود لغو شد و این فرد کارخانه های صابون پزی خود را تبدیل به کارخانه های پنیرسازی کرد و چون داستان «زاغکی قالب صابونی دید» خیلی گل کرده بود ، تصمیم گرفت که داستان را بهینه سازی کند ولی تبدیل شد به یک موجود ابله نادان که از روی نادانی سر گرسنه به بالین می گذارد و پیش سر و همسر خود شرمنده می شود و روباه هم تبدیل می شود به یک موجود مکار که بر خلاف طبع ذاتی اش نیت کرده شام نان و پنیر بخورد . البته مکار بودن روباه را نمی شود به هیچ عنوان از داستان حذف کرد . نه از این داستان و نه از هیج داستان دیگری چون درست است که می گویند مردم از یک کاه کوه می سازند ولی از طرفی هم همان مردم می گویند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ! اولاً باید بگوییم که نام صابون از ابتدا به صورت سابون بوده و این کلمه از ریشة ساییدن می آمده . یعنی در اصل سابان بوده یعنی چیزی که می سابد و در گویش عامیانه تبدیل شده به سابون و چون کف می کرده و کف هم که گردالی گردالی است ، یک اندیشمند زبان نفهم تصمیم گرفته از یک روز صبح صابون را با ص بنویسد . البته این اندیشمند چون یک اندیشمند تجربی بوده و در هیچ دانشگاه ، مدرسه و یا مکتبی درس نخوانده بوده دچار مشکل حقوقی نشد و فرهنگستان آن موقع هم نتوانست برایش دردسری درست کند . این اندیشمند به شکل استفاده از حروف خیلی اهمیت می داد . او معتقد بود که باید گل را با گاف خاردار بنویسند و موبایل را با لام بلند که بهتر آنتن بدهد ! اگر توجه کرده اید که هیچ ! اگر هم تا به حال توجه نکرده اید ، از این به بعد حواستان باشد که کلّاً کلاغ ها منتظر غفلت شما از صابون هستند . آنها صابونها را می دزدند و می برند . یکی از دوستان اندیشمند تجربی که قصد داشت در آینده اندیشمند شود ، تئوری زاغ شویی را بر اساس پول شویی مطرح کرده بود . این نظریه می گفت که کلاغها چون رنگشان خیلی سیاه است و شعورشان به اندازة شعور جلبکهای تنگ ماهی شب عید است ، صابون را می برند و می خورند تا پرهایشان سفید شود . اگر یک آدم هیکل درست پیدا می شد و به اندازة یک نخود صابون به خورد این بابا می داد ، آن وقت حرف دهانش را می فهمید و بعد از صرف دیزی سنگی با ترشی و پیاز فراوان ، تئوری صادر نمی کرد ! اگر من یک کلاغ بودم ، به شخصه به خاطر این توهینی که به شعورم شده بود ساکت نمی نشستم و حداقل یکی از چشمان ور قلمبیدة جناب اندیشمند بعد از این را در می آوردم . کلاغها موجودات پیچیده ای هستند و شاید از آنجایی که صابون هم فرمول پیچیده ای دارد ، با آن احساس قوم و خویشی می کنند و این احساس همذات پنداری باعث می شود که آنها تحمل آب شدن لحظه به لحظة صابون را در دستان کثیف آدمیزاد نداشته باشند و در واقع آن را نجات دهند . حالا بر می گردیم به اصل داستان یعنی «زاغکی قالب صابونی دید» : اولاً که زاغ آن قدر شعور دارد که هیچ وقت صابون را به دهان نگیرد چون طعم بد صابون تا یک ماه دیگر در دهانش باقی می ماند و مزة هر غذایی را برای او مثل زهر مار می کند . البته اگر شما کلاغی را دیدید که صابون را به دهان گرفته ، به نویسنده این مقاله ناسزا نگویید چون برخی استثنائات در اثر تربیت نادرست یا تربیت ناپذیری فرد رخ می دهد . همین خود شما ! تا به حال چند بار به شما گفته اند که خودکارتان را در دهان و گوش و سایر جاهای بدنتان نکنید ؟ ولی اگر همین الآن هم ته خودکارتان را نگاه کنید ، می بینید که جویده شده ! دوماً فرض کنید که کلاغ دلش برای صابون می سوزد؛ روباه چه سنخیتی با صابون دارد که بخواهد به زور و کلک صابون را از چنگ کلاغ در آورد ؟ پس می بینید که وقتی هنر و فرهنگ در دست سرمایه داران بیفتد چه بلایی بر سر انسانها و حیوانات و همه چیز می آید ؟ آن وقت است که کلاغ و روباه که عمدتاً سرشان به کار خودشان است ، مجبور می شوند که کار و زندگی شان را ول کنند و بشوند مدل تبلیغاتی برای کارخانه هایی که امروز قرار است صابون تولید کنند و فردا برای فرار از مالیات می روند کیس کامپیوتر می سازند . پس نتیجه می گیریم پول و ثروت چیز بدی نیست و زنده باد کلاغ؛ چه با صابون چه با پنیر !

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 97صفحه 22