
سرمقاله
بخوان به نام مهربانی ها
خداوند خواست که بخوانی ، آنگه گه خواندن نمی توانستی.
امر خدا را گریزی جز انجام نبود.
و اینچنینن سرآمد عالمان و مدرسان شدی.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت.
به غمزه مساله آموز صد مدرّس شد.
به غمزه خواندن آغاز کردی؛ به نام پروردگارت
که بر اریکه ای از مهربانی نشسته بود.
و ما نیز با تو خواندیم به نام پروردگادت و به نام محمّد که زیباترین نامهای جهان بود.
کلام تو چگونه می توانست در دل این همه تاریکی ، شکافنده باشد اگر این همه پر نور نبود.
می بایست کلام تو از چشم زلال وحی سرشار باشد. جبریئل برای فرود آمدن ، کجا می توانست نازل شود - با سنگینی باری که بر چشم می کشید- اگر سینه سرشارِ از مهربانی تو نبود.
***
تو خواندن آغاز کردی و پروردگادت خوب می دانست که خواندن به نام مهربانی به ما "انرلنا علیکَ القرآن لتشقی" (طه)2 خواهند انجامید و چنینن بود که که "اِلّا تکرهً لمن یخشی" را بر قلب تو نازل کرد.
این مشقّت پیش از اینها برای تو رقم خورده بود ، چرا که از تو مهربانتر ، به چشم خلقت نیامده بود.
و انسان ناسپاس بود ، بیش از آنکه خورشید مهربانی تو در چشمانش بتابد و تو چقدر تنها بودی اگر خداوند با تو سخن نمی گفت.
***
ماگم شده بودیم و تو برسرگشتگی ما می گریستی و فریاد "امّتا ، امّتا" به گوش ما نمی رسید. ما کرشده بودیم و تو آمده بودی که چشم و گوش ما باشی.
دوستمان داشتی.
ما امّت تو بودیم و چه ناسپاس
که در برابر مهر خورشیدی تو
قطره قطره بر خاک نریختیم.
***
نبودی آسمان می سوخت در تب
جهان محبوس در تاریکی شب
در آن مرداب ظلم و زور و تردید
از آوای محمّد نور تابید
محمّد کهکشان در کهکشان بود
محمّد هدیه ای از آسمان بود
ولی چشم خود از این نور بستند
و دندان پیمبر را شکستند.
نوجوان
دوست
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 84صفحه 3