و این کاری بود که یزدان اصلا دلش نمیخواست انجام دهد. دوست داشت تمام مسائل آن روز مدرسه را خودش حل کند، اما نشد.
آقای مدیر: (( خب حالا میگی من چکار کنم؟)) یزدان: (( اِ ، شما هم که مثل مامانم حرف میزنین، ما نمیدونیم باید چکار کنیم، خودتون باید بیاین و حلاش کنین.)) آقای مدیر: (( امروز تو مدیری، مگه نه؟ این مسئله رو هم باید خودت حلاش کنی.)) یزدان: (( آقا اجازه؟ آخه من بلد نیستم باید چکارش کنم. از یک طرف جای شمام، از یه طرف جای خودمم، این جوری که نمیشه. شما از مامانم خواسته بودین که به مدرسه بیاد.))
آقای مدیر: (( شنیدم که از ولی یکی از دانشآموزان خواستی که فردا به مدرسه بیان. مگه غیر از اینه که من فردا باید جوابگوی ولی اون دانشآموز باشم؟ خب حالا ... توهم جوابگوی کسی هستی که من دیروز ازشون خواستم به مدرسه بیان. برو، تا اینجای امروز که خوب پیش اومدی، دورا دور هواتو داشتم، مطمئنم که تا آخرش هم میتونی به خوبی پیش بری،تو میتونی پسر.))
یزدان( با خودش ): (( چه کارهای سختی از آدم میخوان، چی به مامانم بگم؟ آخه چه جوری بررسیاش کنم؟...)) واقعاً که چه کارهای سختی از آدم میخواهند، اما آقای مدیر معتقد است که یزدان میتواند. یزدان وارد دفتر کارش شد. پشت آن در بسته، بین یزدان و مادرش چه صحبتهایی رد و بدل شد؟
هر چه بود، مامان وقتی که داشت میرفت لبخندی بر لبش بود. از در، راضی بیرون میرفت، یزدان توانسته بود. یزدان: (( خداحافظ مامان.)) مامان: (( مامان نه، خانم بابازاده، من امروز خانم بابازاده هستم و تو،مدیر این مدرسهای.))
نام کشتی: تیپ A 36
کشور سازنده: آلمان
نوع: ناوشکن
تعداد خدمه: 321 نفر
طول و عرض: 127 در 12 متر
سلاح اصلی: 4 توپ 150 و دواژدرافکن 533 میلیمتری
مجلات دوست کودکانمجله کودک 458صفحه 40