مجله خردسال 120 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 120 صفحه 8

فرشتهها دیروز به خانه­ی پدربزرگ رفته بودم. او توی اتاق نشسته بود و قرآن می­خواند. من هم کنار پدربزرگ نشسته بودم. وقتی پدربزرگ قرآن را ورق زد، گلبرگهای خشک یک گل را لای کتاب دیدم. پرسیدم: «چرا اینها را لای قرآن گذاشته­اید؟» پدربزرگ گفت: «سالها پیش، وقتی که امام به ایران برگشتند، همه­ی مردم برای دیدنشان به سمت فرودگاه رفتند. من هم رفته بودم. مردم خیلی خوشحال بودند و سرتا سر خیابانی را که قرار بود امام از آن جا رد شوند، گل گذاشته بودند. وقتی امام از کنار ما رد شدند من یکی از گلها را برداشتم و با خودم به خانه آوردم. آن را لای قرآن گذاشتم تا هر وقت که قرآن می­خوانم برای امام خوب و مهربانمان هم دعا کنم.» گفتم: «یکی از این گلبرگها را به من می­دهید؟» پدربزرگ یک گلبرگ صورتی توی دست من گذاشت وگفت : «خوب از آن مواظبت کن.» حالا ما هم لای قرآن یک گلبرگ داریم که به یاد امام آن را نگه داشته­ایم.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 120صفحه 8