مذاکره با دشمن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1395

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : سروش محلاتی، محمد

مذاکره با دشمن

مذاکره با دشمن


‏سومین شب از ویژه برنامه محرم انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.‏

‏حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی سخنان خود را با طرح یک سؤال آغاز کرد و گفت: جدی ترین مسأله در قیام امام حسین(ع) یافتن پاسخ این پرسش است که آیا امام(ع) غیر از جنگ به فکر دیگری هم بود؟ آیا راه مذاکره با دشمن را باز می دید یا این راه مسدود بود؟‏

‏این کارشناس مسائل دینی با بیان اینکه از نظر تاریخی قطعی است که امام حسین(ع) ملاقاتهایی با عمربن سعد داشته، خاطر نشان کرد: اما موضعگیری علمای ما درباره این ملاقاتها متفاوت است. موضع اول این است که امام(ع) به دنبال مذاکره و پیدا کردن راه حل برای توافق طرفین بود. تفسیر دوم این است که امام(ع) با این ملاقات‌ها درصدد بود تا عمربن سعد را از جنگ منصرف و از سپاه دشمن جدا کند. قهرا وقتی عمر از جنگ منصرف می‏‏‌‏‏شد اختلاف در سپاه دشمن پیش می آمد. اما باید توجه کرد حضرت درصدد مذاکرات برای داد و ستد یا تفاهم نبود. بلکه درصدد بود وی را جذب کند و یا از جنگ منصرف کند. موضع سوم هم این است که ما درباره محتوای این ملاقاتها چیزی نمی دانیم چرا که گزارش معتبری در این زمینه وجود ندارد و باید سکوت کنیم و هدف ما تحلیل اندیشه متفکران و فقیهان درباره این موضوع است.‏

‏محلاتی ادامه داد: درباره مذاکره به معنای رسیدن به یک توافق؛ در بین علمای ما مسأله از سه مرحله قابل بررسی است. مرحله اول این است که گزارشات تاریخی درباره این مذاکرات ‏


‏چیست؟ مرحله دوم این است که گزارشهای تاریخی به لحاظ مبانی کلامی چگونه قابل ارزیابی است چرا که مسأله امامت است و باید روشن شود متکلمان اسلامی درباره این گزارشها چه موضعی دارند و آیا این موضع با مبانی اعتقادی ما سازگار است؟ مرحله سوم تحلیل فقهی است که فقیه هم باید اظهار نظر کند و مقصود این است که از آن جهت که به استنباط احکام شرعی می پردازد به دنبال تکلیف است. فقها معمولاً گرایش ندارند که وظیفه امام معصوم در اینجا چیست و معتقد هستند اگر آن تکلیف به تکلیف ما ارتباط پیدا کند در قلمرو بحث‌ های فقهی قرار می گیرد.‏

‏حجت الاسلام و المسلمین سروش محلاتی با اشاره به کتاب "تاریخ طبری" یادآور شد: مطابق با این کتاب امام حسین(ع) نماینده ای را به سوی عمرسعد فرستاد. همه منابع بر اینکه پیش‌ دستی در مذاکرات با امام حسین(ع) بود، توافق دارند. پیشنهاد امام حسین توسط پیک این بود که ملاقاتی در منطقه ای بین دو سپاه داشته باشیم. عمر سعد همچون امام با 20 سواره به سوی یکدیگر آمدند و به همراهان خود گفتند که از آنها فاصله بگیرند و این فاصله به حدی بود که همراهان کلام و صدای آنها را نمی شنیدند. در همه تاریخهای مکتوب نوشته شده که این دو با یکدیگر گفت و گو کردند و صحبت آنها تا پاسی از شب به طول انجامید. این موضوع نشان می‌ دهد که بحث‌ های آنها جدی بوده و ابعاد مختلف داشته است. در تاریخ طبری نوشته شده که بعد از این حدس هایی درباره محتوای ملاقاتها زده شد که از جمله آنها این بود که امام(ع) به عمر گفته با هم نزد یزید برویم و مشکل را حل کنیم اما عمر گفته اگر سپاه را رها کنم خانه و زندگی من را در کوفه خراب می کنند و من چنین اجازه ای از طرف عبیدالله ندارم و حضرت نیز در پاسخ گفته اند من این خسارات را جبران می کنم. البته اینها شایعات بین مردم بود.‏

‏وی خاطر نشان کرد: تاریخ ابومخنف از آثاری است که درباره تاریخ عاشورا روایت ‏‏‌‏‏هایی دارد اما از بین رفته و طبری نقل‌ هایی را از آن می آورد. از او نقل شده که امام(ع) و عمر سه تا چهار بار با یکدیگر ملاقات کردند. ابو مخنف می‏‏‌‏‏گوید پس از ملاقاتها نتیجه این شد که عمر به ‏


‏عبیدالله نامه نوشت. از مضمون آن می‏ ‏‌‏‏توان حدس زد که محور گفت ‏‏‌و ‏‏‌‏‏گوها چه بوده است. در این نامه او نوشته که خدا را شکر آتش جنگ خاموش و اختلاف‏ ‏‌‏‏نظرها حل شد و خدا با لطفش کار امت را سامان داد. حسین(ع) پذیرفته که یکی از این چند کار را انجام دهد: 1- به همانجا که آمده بازگردد-2-‏‏ ‏‏حسین(ع) را به یکی از نقاط مرزی بفرستیم-3-‏‏ ‏‏به شام برود و به‏‏‌‏ طور مستقیم با یزید ملاقات کند. در نقل ‏‏‌‏‏هایی که می‏ ‏‌‏‏شود اینطور آمده که عبیدالله از این پیشنهادات استقبال کرد و گفت معقول است و می ‏‏‌‏‏توان آن را تغییر داد و یا تفسیر کرد. اما شمر و برخی دیگر مخالفت کردند و گفتند حسین(ع) در دسترس ماست و ما چنین اجازه‏‏‌‏‏ای از طرف یزید نداریم و راه حل دیگری جز جنگ نیست. عبیدالله هم منصرف شد و گفت یا باید بجنگیم و یا حسین(ع) باید خود را تسلیم ما کند.‏

‏این مدرس حوزه و دانشگاه اضافه کرد: از بزرگترین علمای شیعه شیخ مفید است که در کتاب ‏‏‌‏‏الارشاد خود نوشته است هزار نفر با عمرسعد روز سوم نزد امام آمدند؛ امام(ع) گفتند "این نامه‏ ‏‌‏‏های مردم شهر شماست و من به خاطر دعوت آنها آمده ام. اگر مردم نمی خواهند و یا پشیمان شده‏‏‌‏‏اند برمی‏‏‌‏‏گردم." همین مطلب حتی نسبت به قبل از برخورد با عمرسعد هم هست. که حضرت به حرّ بن یزید هم همین پیشنهاد را دادند که ما برمی گردیم. اما حر گفت: "من اجازه ندارم شما را رها کنم." امام حسین(ع) که دید سپاه عمر پیوسته در حال افزایش هستند و خود را برای جنگ آماده می‌ کنند پیام به عمر سعد دادند که می خواهم تو را ببینم؛ شب با یکدیگر گفتگوی طولانی و مفصل به صورت نجوا داشتند. عمر سعد و امام برگشتند و عمر به عبیدالله نامه نوشت که محتوای این نامه با نامه ای که در تاریخ طبری و روندی که در آنجا ذکر شده، یکسان است.‏

‏وی در ادامه به بررسی این روندها از دیدگاه متفکران پرداخت و گفت: شیخ مفید در کتابی که درباره امامت نوشته این گزارش را می آورد و مخالفتی با اصول شیعه ندیده است. متأسفانه وضع فکری و گرایشهای سیاسی و اجتماعی ما در دهه‌ های اخیر تغییراتی ایجاد کرده و باعث شده از نقل گزارشهایی که در منابع آمده، پرهیز کنیم. اما ذکر این حقایق برای شیخ مفید ‏


‏مشکلی نداشته تا آنها را بنویسد. قرنها این موضوعات در کتابهای تاریخی نوشته می‌ شد اما در دهه ‏‏‌‏‏های اخیر گویا علمای ما خجالت می ‏‏‌‏‏کشند بگویند که امام (ع) قصد مذاکره داشت. آنها سعی کرده اند تاریخی را روایت کنند که اینگونه نباشد.‏

‏سروش محلاتی در ادامه علاوه بر شیخ مفید، از سید مرتضی و شیخ طوسی هم در ردیف اولین متکلمان نام برد و گفت: شیخ مفید در کتاب الارشاد موضع خود را مشخص کرده که این روایات از نظر او قابل قبول است. سید مرتضی در کتاب الشافی و شیخ طوسی هم در تلخیص کتاب الشافی می ‏‏‌‏‏نویسند پس از اینکه وضع کوفه دگرگون شد حضرت تمایل پیدا کرد که بازگردد و مسیر را ادامه ندهد اما عمو زاده‌ ها آمدند و گفتند باید ادامه دهیم. سپس سپاهیان حر آمدند و گفتند باید فرمان عبید را بپذیری. وقتی حضرت دید راهی برای برگشت نیست و نمی‌تواند آزادانه به کوفه برود فرمودند:" به طریق شام حرکت می کنیم و نزد یزید می رویم." چراکه امام می‏‏‌‏‏دانست یزید انعطاف پذیرتر از عبیدالله است و راحت تر می تواند با او کنار بیاید اما عبیدالله‏‏ عمر را فرستاد‏‏. حضرت به عمر گفت:"یا قبول کنید برگردم همانجا که بودم، یا ببینم یزید خودش چه می ‏‏‌‏‏گوید و یا من را به یکی از نقاط مرزی تبعید کنید."‏

‏وی در ادامه بررسی تاریخی خود به کتاب تنزیه الانبیاء سید مرتضی اشاره کرد و گفت: در این کتاب آورده شده که اگر حسین(ع) معصوم بود چرا به کربلا رفت و خود را به کشتن داد؟ او می‌ گوید امام(ع) تصمیم بر جنگ نداشته و راههای دیگر را مسدود نمی ‏‏‌‏‏دانسته است. فاضل مقداد هم همین مطلب را نقل می ‏‏‌‏‏کند و متکلمین ما هم این مواضع را پذیرفته‌اند. یکی از اصحاب امام غلام رباب است که جان سالم به در برد و در کتب تاریخی نقل است که می ‏‌‏‏گوید نشنیدم از امام که بگوید می‏‏‌‏‏ خواهم به شام بروم و با یزید صحبت کنم اما می ‏‏‌‏‏گوید شنیده‌ام که می‏‏‌‏‏ گفته می‏‏‌‏‏ خواهم برگردم. در این بحث تقریباً توافقی بین مورخین و متکلمین وجود دارد.‏

‏این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه این مباحث را از دیدگاه فقها پیگیری کرد و گفت: موضع فقیه این است که صلح با دشمن جایز است یا خیر؟ اگر او فتوا داد که جایز است این سؤال پیش می ‏‏‌‏‏آید که چرا امام صلح نکرد و اگر بخواهد توضیح دهد که امام در شرایطی بود که ‏


‏امکان صلح برای او مسدود بود و امام مصلحت جنگ یا صلح را تشخیص می دهد. فقها وقتی به این مرحله می رسند می گویند صلح جایز است. یک راه را خود حضرت نپذیرفت اینکه تسلیم شود.‏

‏وی در ادامه سخنی از علامه حلی را مطرح کرد و گفت: او در کتاب قواعد می فرماید:" اگر مصلحت مسلمین اقتضاد کند عهد و پیمان برای ترک جنگ جایز است و اگر جامعه اسلامی نیاز دارد ترک جنگ واجب است." این یعنی جنگ و صلح تابع شرایط و انعطاف پذیر است. محقق کرکی در شرح خود بر قواعد می گوید:" امام با توجه به مصلحت عمل کرده و می‌ دانست اگر قراردادی با یزید ببندد او وفا نمی کند و وضعیت به گونه ای است که به ضرر جامعه اسلامی است.‏

‏سروش محلاتی با تأکید بر اینکه مجموعاً فقها هیچ تصلبی برای اینکه صلح را در صورتی که مصلحت است، بپذیرند، ندارند؛ گفت: اصلاً در کلام بزرگان و فقهای خودمان خودداری از بیان اینکه می‌ خواهیم مذاکره و صلح با دشمن کنیم و این کار قبیح است، وجود ندارد. این تحلیل که گفته می شود امام ملاقات کردند نه مذاکره و اخطار و موعظه اخلاقی دادند شاهد تاریخی ندارد بلکه شاهد عکس هم دارد.‏

‏وی با بیان اینکه فضای کلی سیاسی و اجتماعی ما این است که در این باره چیزی نگوییم و مسائل را مسکوت بگذاریم، گفت: در 30 مهر ماه 93 حسن روحانی در سخنرانی خود در زنجان گفت:" درس و پیام امام حسین(ع) درس برادری، وحدت، گذشت و قبول توبه از یکدیگر است و درس کربلا هم درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین می‌‌ باشد. در شب تاسوعایی که شما مردم زنجان بزرگترین مراسم گرامیداشت را برای آن برگزار می‌ کنید به طوری که مایه افتخار و غرور همه ایرانیان است، امام حسین(ع) خیمه‌ ای برپا کرد و عمر سعد را به مذاکره دعوت نمود؛ امامی که آگاه است که فردا او و یارانش توسط همین عمر بن سعد و یاران نادانش به شهادت خواهند رسید، اما خواست که با دنیا اتمام حجت کند و از همین‌ رو در آن شب، ساعت‌ ها با عمر سعد مذاکره کرد تا نتیجه رویارویی آنان به ‏


‏جنگ ختم نشود. این به معنای آن نیست که امام حسین(ع) از شهادت می‌ ترسید، بلکه امام حسین(ع) از شهادت استقبال هم می‌ کرد اما با این حرکت خود به ما یاد داد که حتی با دشمن خود باید به‌ گونه‌ ای رفتار کنیم که دنیا منطق ما را در صحنه مذاکره پیروز بداند."‏

‏وی ادامه داد: بعد از این موضعگیری رئیس جمهوری غوغایی پیش آمد که اصلاً مذاکره غلط است و حضرت، عمرسعد را برای توبیخ فرا خوانده است. برخی تشکلها اطلاعیه دادند که مراقب باشید که امام را مصادره کرده اند. متأسفانه در فضایی پیش می رویم که در برخی مسائل که علما باید تکلیف مسائل و بحث‌ ها را روشن کنند، هزینه بر می شود و این کار را دشوار می کند و زیبنده نظام ما نیست. اسلام جنگ و صلح را به صورت مطلق مطرح نکرده و این به شرایط و مصالح خودمان بستگی دارد. جای اینکه از امام(ع) خرج کنیم کار خود را استدلال کنیم و اثبات کنیم که افزایش تشنجات به صلاح ما نیست. در گذشته علمای ما درگیر مسائل سیاسی به صورت مستقیم نبودند و در استدلالهای خود مستقل عمل می کردند، اکنون هم فقها و علما باید استقلال خود را حفظ کنند.‏

‎ ‎