مجله خردسال 188 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 188 صفحه 4

بادبادک مهری ماهوتی یک روز قشنگ پاییزی، آسمان دشت پر از بادبادک­های قشنگی بود که کنار هم پرواز می­کردند. قرقره­ی سفید، همین­طور که به آسمان نگاه می­کرد، روی زمین می­چرخید و مثل قرقره­های دیگر، لا به لای گل­ها و چمن­ها به این طرف و آن طرف می­دوید. بادبادک او، همان که گوشواره­های بلند داشت، آن بالا بالا­ها همراه باد می­رقصید. قرقره­ی سفید با خودش فکر می­کرد: «نکند یک وقت یکی از بادبادک­ها به بادبادک من تنه بزند. نکند نخ آن­های دیگر به نخ من بپیچد، نکند باد، بادبادکم را با خودش ببرد.» آن وقت خودش را جابه­جا می­کرد و گاهی نخ بلندش را آن طرف­تر می­کشید. گوشواره­ای، آن بالا بالا­ها، بالا تر از همه­ی بادبادک­ها می­پرید. چشمش به قرقره­ی سفید بود که مثل یک نقطه­ی سفید کوچک، این طرف و آن طرف می­رفت. با خوش­حالی فریاد زد: «یک کمی دیگر، یک کمی دیگر نخ بده، بیش­تر بیش­تر!» قرقره­ی سفید به خودش نگاه کرد و گفت: «نخ­های من تمام شده، کاش می­توانستم تو را باز هم بالاتر بفرستم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 188صفحه 4