چند دقیقه بعد...
حالا بپا نیفتی !
آخ جون...! آره بابایی... رسیدم!
با معرفی شخصیتهای
داستان به کودک ازاو
بخواهید در خواندن
داستان شما را
همراهی کند
خورشید
مرغ دریایی ابر
خورشید داغ
موج
خرچنگ
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز گرم تابستان وقتی که داغ داغ به دریـا میتابید، سرش را زیر شنهـا فرو کرد و شروع کرد به گریه کردن.
صدای گریهی را شنید.
پایین آمد و پرسید: «چی شده؟ جان!»
گفت: «نگـاه کن! مگـر نمیبینی که چـه قـدر داغ شده. اگـر همیـن طور بتابد، آب را خشک میکند.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 201صفحه 17