مجله خردسال 303 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 303 صفحه 4

لنگه جوراب لاله جعفری لنگه جوراب قرمز تنهایی روی بند نشسته بود. حوصلهاش سر رفته بود. آهی کشید. نسیم، آه او را شنید و گفت :" چی شده؟ چرا آه میکشی؟" لنگه جوراب گفت :"خسته شدم. پس کی خشک میشوم؟" نسیم گفت:" این که غصه ندارد. الان خودم تو را خشک میکنم!" نسیم لنگه جوراب را برداشت و به این طرف و آن طرف برد. بچه ی همسایه لنگه جوراب را دید. با خوشحالی فریاد زد: " لنگه جورابم پیدا شد!" لنگه جوراب گفت:"من که مال تو نیستم، من مال علی هستم. " بچهی همسایه داد زد : " نه، تو مال من هستی، جوراب من هم مثل تو قرمز بود." لنگه جوراب گفت :"نه من مال علی هستم." بچهی همسایه داد زد: "مال من هستی..." بچههای توی کوچه، صدای آنها را شنیدند. لنگه جوراب را دیدند. دست از بازی کشیدند و با خوشحالی گفتند: " لنگه جورابم پیدا شد! لنگه جورابم پیدا شد!" لنگهی جوراب گمشدهی آنها هم قرمز بود. نسیم تندتر وزید و لنگه جوراب را برد آن دورتر. اما بچهها هم تندتر دویدند. نسیم، های و هوی کرد و باد شد. باد لنگه جوراب را با سرعت از بچهها دور کرد. اما بچهها سوار دوچرخههایشان شدند و تند تند پا زدند. چیزی نمانده بود که بچهها به لنگه جوراب برسند که باد، هایی کرد و هویی کرد و توفان شد. گرد و خاکی شد که نگو! بچهها لنگه جوراب را گم کردند. لنگه جوراب از بس که چرخیده بود، گیج و ویج شده

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 303صفحه 4