مجله خردسال 303 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 303 صفحه 19

کنار خیابان ایستاد. حالا دیگر راه برای ... باز شده بود. ... آژیر کشید و رفت. پشت سرش ... و ... هم رفتند. اما ...، ... را نگه داشت و به او گفت : " وقتی ... آژیر میکشد، یعنی باید خیلی زود به کمک کسی برود، پس همهی ماشینها باید راه را برای او باز کنند. مثل ... و ... که برای حرکت .. راه را باز کردند. " ... از کاری که کرده بود خیلی پشیمان بود، اما ... به او گفت که باید به قانون احترام بگذارد. ... نمیدانست قانون یعنی چه . .. گفت :" قانون یعنی این که من تو را جریمه میکنم که هیچ وقت فراموش نکنی که راه را برای .. باز کنی!" ... آن روز جریمه شد. دیرتر از همیشه هم به کارش رسید اما یاد گرفت که هیچ وقت راه ... را نبندد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 303صفحه 19