مجله خردسال 305 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 305 صفحه 6

پرتقال و انار هم میافتد اما خورشید نمیافتد." فیل گفت: "شاید افتاد! " لاکپشت جواب داد: " نمیافتد. من دویست سال است اینجا زندگی میکنم و تا حالا ندیدهام که خورشید بیفتد." خرس گفت :" من میترسم. فیل گفت: "من هم میترسم." و دوباره فرار کردند. رفتند و رفتند تا به غاری رسیدند. هر دو در گوشهای از غار نشستند و منتظر ماندند. یک ساعت گذشت. دو ساعت گذشت . شب شد. صبح شد. اما خورشید نیفتاد. فیل گفت:" اگر خورشید میخواست بیفتد تا حالا افتاده بود! " او این را گفت و از غار بیرون آمد. خرس گفت:" بله اگر میخواست بیفتد تا حالا افتاده بود! و به دنبال فیل بیرون آمد. خورشید هنوز که هنوز است آن بالا توی آسمان است.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 305صفحه 6