مجله خردسال 307 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 307 صفحه 8

فرشته ها یک شب پدرم به خانه آمد و به مادرم گفت:« باید به خانه ی پدر بزرگ برویم.» مادرم پرسید:« چرا؟ ما که دیشب آن جا بودیم.» پدرم گفت:« کار مهمی دارم که باید با پدر بزرگ مشورت کنم.» پرسیدم:« مشورت یعنی چی؟» پدرم گفت:« وقتی می خواهیم تصمیم مهمی بگیریم و نمی دانیم چه کاری درست است، از کسی که داناتر و با تجربه تر است سوال می کنیم و نظر او را می خواهیم. به این کار مشورت می گویند.» گفتم:« پدر بزرگ از همه داناتر و با تجربه تر است؟» مادرم گفت:« پیامبر فرموده اند که پیرها و بزرگ های هر خانواده، مانند پیامبری هستند برای آن خانواده.» پرسیدم:« چرا؟» پدرم گفت:« پیامبر برای هدایت و راهنمایی مردم، از طرف خداوند انتخاب می شود تا راه درست زندگی کردن را به آنان نشان دهد و نگذارد مردم با انجام کارهای غلط روزهایی بد و پر گناه داشته باشند. پدر بزرگ برای همه ی ما عزیز و دوست داشتنی است. او چیزهای زیادی می داند. برای همین هم مشورت کردن با او باعث می شود که کمتر اشتباه کنیم.» من خیلی خوش حال بودم، چون آن شب ما به خانه ی پدر بزرگ رفتیم. پدر بزرگ دانا و مهربان من.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 307صفحه 8