مجله خردسال 322 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 322 صفحه 8

فرشته ها جشن پیروزی انقلاب بود و همه ی خیابان ها پر از پرچم های رنگارنگ بود . یکی از همسایه های ما ، یک عالمه کاغذ رنگی آورد تا با کمک پدرم ، آن ها را به کوچه بچسبانند . حسین پیش ما بود . با دیدن کاغذ رنگی ها ، خیلی خوش حال شد . چند تا از آن را برداشت تا بازی کند . گفتم : « به این ها دست نزن ! » اما او گوش نکرد . حسین کاغذهای رنگی را روی سرش گذاشته بود و بازی می کرد . دست هایش خیس بود و کاغذها خیس شدند و بعد به سر و صورت و دست حسین رنگ دادند . من آن قدر خندیدم ، آن قدر خندیدم که دلم درد گرفت . حسین با دیدن خنده ی من می خندید و کاغذها را روی سر من می گذاشت . . . روز جشن بود . از گوچه بوی شیرینی می آمد و بازی با کاغذهای رنگی چه کیفی داشت !

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 322صفحه 8