مجله خردسال 377 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 377 صفحه 8

فرشته ها سیزده به در ما با ماشین دایی عباس، به یک جای سبز و پر درخت رفتیم و کنار رودخانه نهار خوردیم. ما، سبزه و ماهی قرمز عید را با خودمان بردیم. وقتی می خواستیم سوار ماشین بشویم، من گفتم:« تنگ ماهی را من نگه می دارم!» مادرم گفت:« باید مراقب باشی که آب تنگ بیرون نریزد.» وقتی توی ماشین نشستیم، حسین می خواست تنگ ماهی را از من بگیرد. اما من آن را به حسین ندادم. بعد حسین آن قدر نق زد و بهانه گرفت که مادرم گفت:« هر دو با هم تنگ ماهی را نگه دارید. این طوری شد که من و حسین با هم تنگ را نگه داشتیم، اما تنگ روی پای من بود! چون من از حسین بزرگ تر هستم! وقتی به کنار رودخانه رسیدیم، مادرم گفت:« حالا باید ماهی و سبزه را توی آب بیندازیم!» گفتم:« نه! من ماهی ام را دوست دارم.» مادرم گفت:« تنگ آب برای ماهی خیلی کوچک است. نگاه کن! خدا برای ماهی ها، خانه ای به بزرگی دریا ها و رودخانه ها آفریده است. خدا دوست ندارد ما، ماهی ها را توی تنگ های کوچک نگه داریم.» گفتم:« اگر ماهی را توی رودخانه بیندازیم، به خانه اش برمی گردد؟» ماردم گفت:« بله! خوش حال و خندان پس او را آزاد کن و خدا را هم شاد کن!» من و مادرم و حسین، کنار آب نشستیم و ماهی کوچولو را آزاد کردیم تا به خانه اش برگردد. سبزه را هم توی آب انداختیم تا همراه ماهی برود. خدا از این کار ما خیلی خوش حال بود. چون آن روز به همه ی ما خیلی خیلی خوش گذشت.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 377صفحه 8