مجله خردسال 381 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 381 صفحه 8

فرشته­ها آن روز، وقتی حسین از پله ها افتاد، آن قدر گریه کرد که مادرم و زن دایی فکر کردند، دست و پای حسین زخمی شده است. مادرم او را بغل گرفت و دست و پایش را با دقت نگاه کرد. زن دایی اشک های حسین را پاک کرد و گفت:« خدا را شکر که طوری نشده.» مادرم گفت:« باید صدقه بدهیم.» گفتم:«صدقه یعنی چه؟» مادرم گفت:« برای تشکر از محبت های خدا، باید به کسانی که به کمک و مهربانی ما نیاز دارند، کمک کنیم. خدا از این کار ما خوش حال می شود. او به هیچ چیز نیاز ندارد و همه چیز را برای مردم می خواهد. کمک به دیگران برای خوش حال کردن خداوند را صدقه دادن می گویند.» آن روز من و مادرم و حسین به مسجد نزدیک خانه رفتیم. آن جا یک صندوق بود. مادرم به من و حسین پول داد تا توی صندوق بیندازیم. گفتم:« چرا توی صندوق پول می اندازیم؟» مادرم گفت:« با پول هایی که توی این صندوق جمع می شود، برای بیمارانی که نیاز به دارو دارند، دارو خریداری می شود تا آن ها هم دوباره سلامت شوند.» حسین میخندید و گریه نمی کرد. خدا خوش حال بود و ما از او تشکر کرده بودیم.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 381صفحه 8