
چراغ
مرجان کشاورزی آزاد
کنار یک خیابان شلوغ، یک چراغ برق زندگی میکرد. چراغ دلش میخواست به یک جای دور دور برود. جایی که نه ماشین باشد، نه بوی دود و نه صدای بوق.
یک روز، چراغ، چمدانش را بست و رفت.
حالا او در یک روستای سبز و زیبا، چراغ یک خانهی کوچک است.
و خیابان! هنوز پر از ماشین است و بوی دود و صدای بوق و هیچ کس نمیداند که چراغ برای همیشه از آنجا رفته است.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 381صفحه 18