مجله خردسال 383 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 383 صفحه 8

فرشته ها پدر بزرگ، نمازش را که تمام کرد، مرا بغل گرفت و گفت:« حالا با هم جانماز و سجاده را جمع می کنیم.» گفتم:« خوش به حالتان. هم بلد هستید نماز بخوانید، هم قرآن.» پدر بزرگ گفت:« تو هم بزرگ می شوی و یاد می گیری. این که غصه ندارد، خودم هر دو را به تو یاد می دهم.» گفتم:« اگر بلد بودم نماز بخوانم، خدا مرا بیشتر دوست داشت.» پدر بزرگ گفت:« نماز خواندن یعنی عبادت خدا، یعنی شکر و سپاس گفتن او. کاری که تو هر روز چندین بار آن را انجام می دهی.» گفتم:« اما من که نماز نمی خوانم.» پدر بزرگ گفت:« به پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگت احترام می گذاری. با بچه های کوچک تر از خودت مهربان هستی. راستگویی و هر شب قبل از خواب با خدا حرف می زنی و از او تشکر می کنی. این کارهای تو، به اندازه ی نماز خواندن خدا را خوش حال می کند. برای همین هم او تو را خیلی دوست دارد.» پدر بزرگ را بوسیدم و هر دو با هم جانماز و سجاده را جمع کردیم. خدا، خوب و مهربان است و بچه ها را خیلی دوست دارد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 383صفحه 8