مجله خردسال 386 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 386 صفحه 21

میترسد.» با تعجب گفت:«از پرواز میترسد؟» از طویله بیرون آمد و گفت:«عجله کنید!» گفت:« از پرواز میترسد. اگر طوفان لانهاش را بیندازد پایین، حتما زخمی میشود.» گفت:« جان! بپر پایین. من خودم تو را میگیرم!» گفت:«نه نه من میترسم.» گفت:« جان! بپر پشت من! ببین پشمهایم چهقدر نرم است!» گفت:«نه نه من میترسم.» گفت:«تو باید از طوفان بترسی!» گفت:«از طوفان هم میترسم. از پرواز هم میترسم.» گفت:«حالا که اینقدر میترسی، من فکر خوبی دارم!» رفت و را خبر کرد. آرام پرید روی دیوار و از آنجا پرید روی شاخهی درخت. ، را دید و گفت:«وای! از هم میترسم!» گفت:«اگر میترسی بپر!» گفت:«میترسم.» گفت:«پس بپر! تا تو را نخورم!» چشمهایش را بست و بالهایش را باز کرد و پرید. او نه روی افتاد. نه روی زمین و نه پشت ! او پرواز کرد! دوید زیر پلهها، دوید توی لانهاش. و هم رفتند توی طویله. اما ، خوشحال بود و پرواز میکرد! او دیگر نمیترسید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 386صفحه 21