مجله خردسال 396 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 396 صفحه 4

مرجان کشاورزی آزاد بخوان جیرجیرک نزدیک غروب که میشد، جیرجیرک، آنقدر به خورشید نگاه میکرد، تا خورشید غروب کند و همهجا تاریک شود. آنوقت، جیرجیرجیر آواز میخواند. اینکار هر شب او بود. تا این که یک شب، با اولین جیرجیرش، پرندهای او را صدا زد و گفت:«جیرجیرک! فکر میکنی صدای قشنگی داری؟ جیرجیر کردن که نشد آواز خواندن! حالا من میخوانم تو گوش کن!» جیرجیرک ساکت شد و پرنده آواز خواند. وای! چه زیبا خواند. صدای آواز پرنده در تمام جنگل پیچید. خوش و دلنشین، جیرجیرک سرش را پایین انداخت و فقط گوش کرد. آن شب، همهی حیوانات جنگل بیدار ماندند و به صدای پرنده گوش کردند. از آن به بعد، شب که میشد، جیرجیرک زیر برگی مینشست. نه میخوابید، نه آواز میخواند. فقط گوش میکرد و پرنده میخواند و میخواند و میخواند. تا این که یک شب، همین که پرنده خواست بخواند، صدایی گفت:«جیرجیرک! تو کجایی؟ چرا نمیخوانی؟» جیرجیرک چیزی نگفت. صدایی دیگر گفت:«راست میگوید، جیرجیرک!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 396صفحه 4