مجله خردسال 425 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 425 صفحه 4

محمدرضا شمس یک چمدان دریا یک روز ماهی، راه افتاد برود سفر. دریا گفت:«مرا هم با خودت میبری؟» ماهی گفت:«میبرم!» بعد دریا را ریخت توی چمدانش. در چمدان را بست و راه افتاد و رفت ایستگاه قطار. یک بلیط خرید خواست سوار قطار بشود که مامور ایستگاه جلویش را گرفت و پرسید:«ببینم! توی چمدانت چیداری؟» ماهی جواب داد:«دریا!» مامور گفت:«چمدان را باز کن تا ببینم.» ماهی در چمدان را باز کرد مامور تا دریا را دید گفت:«آخ جان! میدانی چند سال است که من کنار دریا نرفتهام؟!» ماهی سرش را تکان داد و گفت:«نه نمیدانم.» مامور گفت:«با اجازه!» و پرید توی آب. مامورهای دیگر هم آمدند. مسافرها

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 425صفحه 4