مجله خردسال 438 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 438 صفحه 21

کمک کند.» گفت:«میروی را خبر کنی؟» گفت:«همین جا باش تا او را خبر کنم.» رفت و کمی بعد با برگشت. از بالا رفت. نخ به شاخهها گره خورده بود. حتی هم نمیتوانست آن را باز کند. گفت:« جان! نخ را پاره میکنم. را پایین میآورم تا دوباره به آن نخ ببندی!» گفت:«باشد این فکر خوبی است!» نخ را پاره کرد. اما همان موقع باد وزید و را برد به آسمان. گفت:«آه! م!» گفت:«آه ت!» حالا نوبت بود که یک کاری کند! او پرواز کرد و به رسید. گوشهی آن را به نوکش گرفت و پر زد و پایین آمد. را جلوی گذاشت و گفت:«این هم ت!» و و با کمک هم نخ را دوباره بستند. حالا سه دوست بودند که برای بازی رفتند تا یک جای بدون پیدا کنند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 438صفحه 21