مجله خردسال 440 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 440 صفحه 21

صدای فریاد را شنید و بال بال زنان به نزدیک شد گفت:«من با کاری ندارم! اما باید را بخورم.» از . ترسیده بود! . گفت:«هم و هم را رها کن تا بروند.» گفت:«نه را میخورم اما را رها میکنم.» . گفت:«از این کار پشیمان میشوی!» گفت:«هیچ وقت از خوردن یک پشیمان نمیشوم.» ، را رها کرد. دوید و رفت پیش . . بعد را به طرف دهانش برد تا او را بخورد. چشمهایش را بست. وقتی که نزدیک دهان رسید، سبیل را کشید! دادش به هوا رفت. را ول کرد و سیبیلش را گرفت. دوید و رفت کنار . و ایستاد. بعد هر سه با هم به خندیدند. . گفت:«هیچوقت کسی را که از خودت کوچکتر است، ضعیف نبین، شاید او از تو باهوشتر و زرنگتر باشد!» به باهوش نگاهی کرد و از آنجا رفت!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 440صفحه 21